آگاه: هر چند این تغییر اندیشه، در قبال اعتماد به امضای تضمینشده آمریکاییها کمی دیر بود، اما فرصتی که آن سالها در اختیار مردم ایران قرار گرفت، به تجربهای طلایی در عرصه سیاستورزی اجتماعی بدل شد.
ضمانتی برای امضا!
کودکی را تصور کنید که در حال مشاهده فیلمی تخیلی از سوپرقهرمانان آمریکایی است! اگر به او بگویید، شخصیت اصلی فیلم واقعیت ندارد، قطعا انکارتان میکند و به دفاع از او صدایش را بالا میبرد. مثل این اتفاق در ایران، سال ۱۳۹۴ تکرار شد.
بیایید به دورانی برگردیم که بعد از انعقاد برجام در سال ۹۴، مردم ایران کف خیابانها آمده و رقص و پایکوبی میکردند. شاید اگر از ایشان میپرسیدیم که احتمال نقض امضای «کری» وجود دارد یا خیر؟ آنها با یک نیشخند یا هیجان وصفناپذیری پاسخ میدادند: «مگر الکی است؟» یا « او ضمانت داده و هیچکسی نمیتواند این ضمانت را به هم بزند!»
این ماجرا درحالی صورت گرفت که همه میدانستند آمریکا، از فرماندهان اصلی جنگ رژیم بعث علیه ایران بود. افکار عمومی اطلاعات خوبی از تحریمها و ترورهایی داشت که سرمایهگذاران برجسته آن، همین دیپلماتهای یقهسفید آمریکایی بودند که در یکسو لبخند بر لب داشتند و در سمتدیگر اسلحه در دست؛ اما چه شد که سطح اعتماد عمومی به آمریکا افزایش یافت؟
چرخیدن چرخ زندگی
جامعهشناسان، یکی از عوامل دگرگونیهای اجتماعی و فرهنگی را تغییر ایدئولوژیک آن جامعه قلمداد میکنند. (درآمدی به جامعهشناسی/ بروس کوئن/ ص۳۵۵)
مثال انتخابات ریاستجمهوری در سال ۹۲ شاید مورد مشابهی از این نظریه باشد. مردم هنگامی پا به عرصه انتخابات گذاشتند که مسائل متعددی را پیشرو گذاشته بودند. از یک طرف، مذاکرات هستهای با اروپاییها در دولتهای قبل تجربه شده بود و از سویی ترور دانشمندان هستهای، آنها را نسبت به اوضاع این صنعت نگرانکرده بود. اما یک مسأله مانع شد تا صنعت هستهای کشور در بدنه جامعه، بهصورتی کلان تحلیل شد و آن شرایط نامناسب اقتصادی بود.
تورمهای افسارگسیخته زمانی اهمیت بیشتری یافت که نامزد منتخب مردم سخن از گردش همزمان چرخ هستهای و چرخ زندگی مردم به میان آورد. این مسئله سبب شد تا «سفره» بهعنوان روشنترین دغدغه اجتماعی، نسبت به پیشرفتهای مهم کشور همچون هستهای، اولویت یابد و چاره رفع مصائب اقتصاد ایران به حل مشکلات با آمریکاییها گره بخورد. ایده چرخیدن زندگی مردم و ارتباط آن به مذاکرات مستقیم با کدخدا، همان ابداعی بود که بذر دگرگونی فرهنگی را با تکیه بر وابستگی به آمریکا، در بدنه اجتماعی کاشت. ذهنیت جامعه ایران، همچون سد محکمی در برابر تبیین واقعیات تلخی میمانست که آمریکاییها باعثوبانی آن شده بودند. شاهد این ادعا، نتایج انتخابات ریاستجمهوری در سال ۹۲ بود؛ مردم کسی را برای ریاست جمهوری خود برگزیدند که آمریکا را کدخدا میپنداشت!
نگو، نشان بده!
یکی از تکنیکهای داستاننویسی، آنجایی است که نویسنده خواهان تعریف واقعیت برای مخاطب خود نیست، ازاینرو به سمت صحنهپردازی ماجرا رفته تا خواننده را در موقعیت صحنه قرار دهد. شاید این روش، یکی از شیوههای جذاب پردازش داستان باشد.
صحنهپردازی مسئولانارشد وقت ایران نیز از مذاکرات با آمریکا، همچون یک داستان، دارای قسمتهایی بود که هر خوانندهای را بهخود جذب میکرد، به شکلی که پایان هر قسمت این سؤال در ذهن مخاطبان پدید میآمد: «بالاخره، چه زمانی کدخدا، اقتصاد ایران را با رفع تحریم، حل و فصل خواهد کرد؟!» این همان پرسشی بود که زمان، پاسخاش را مشخص میکرد.
روایتسازی از کدخداگری آمریکا، ضمن آنکه تلقی اجتماعی را گرفتار اشتباهی راهبردی ساخته بود، میتوانست به استقلال سیاسی کشور نیز صدمه وارد سازد، بدین جهت مدیریت رهبرانقلاب در آن دوران و اجازه مذاکره مستقیم با آمریکاییها، بهترین تکنیک در راستای رسوایی چهره مزدورانه گنگسترها بود.
سخنرانیهای آیت الله خامنهای در خصوص ریشهایبودن نزاع ایران با آمریکا بر سر استقلال سیاسی، نشان از آن داشت که بازشدن گره مشکلات اقتصادی به دست آمریکا، یک برداشت سطحی و اشتباه از سوی مسئولان و تلقی عمومی غلط در آن زمان بوده است. برداشتی که باید ضمن تبیین، در تلاطم مذاکرات مستقیم و نتایج غیر قابلقبول آن، اصلاح میشد. بنابراین همانطور که دولت وقت با داستانسرایی از مذاکرات، مخاطب خود را تشنه میساخت، فرصتدادن رهبری به افکارعمومی نیز برای فهم عمق دشمنی آمریکا با ملت ایران، جلوهای دیگر از همان داستان را بازخوانی میکرد. جلوهای که با پارهشدن برجام توسط رییسجمهور وقت آمریکا- ترامپ- نزد خوانندگان داستان، آشکار شد.
هزینههای گزاف اعتماد!
این اولینباری نبود که آمریکا زیر همه قول و قرارهایش میزد؛ اما شاید برای آنان که دست دوستی با «جان کری» میدادند و به او لبخند میزدند، نخستین تجربه و شاید مهمترین آن در عرصه سیاستهای مبتنی بر خیال بود. سیاستهایی که خیلی ساده به تاریخ انقضای خود نزدیک شدند تا دیگر کسی به دنبال تکیه بر آمریکای تروریست نباشد!
بعد از نقض پیمان آمریکاییها، چهره خشن و سلطهجوی آنها بیشازپیش رخنمایی کرد؛ چراکه با رشادت حاجقاسم سلیمانی و سربازانش در دفاع از حرم و امنیت کشور، داعش بهعنوان فرزند تروریستی آمریکا در منطقه، مضمحل شد و این اتفاق، ضررهای مادی و معنوی بسیاری برای ایالاتمتحده به ارمغان آورد.
دو سال بعد از پیروزی بر داعش، به دستور رییسجمهور آمریکا، حاج قاسم سلیمانی، به شهادت رسید. چهرهای که شاید آن زمان کمتر موردتوجه بود؛ اما جوشش خونش، باری دیگر چهره آمریکا را نزد عموم جامعه ایران، دچار تزلزل و نفرت کرد تا انسجام ملی حول محور نظاماسلامی التیام یابد.
تجربه مدیریت جهادی و مردمبنیاد
از سویی بیاعتمادی عمومی به آمریکا با شهادت سردار رشید اسلام، به نقطه آغازین خود بازگشت. یعنی دقیقا جایی که انقلاباسلامی بر محور آن نقش بسته بود. از اینرو مدیریت جهادی برای جبران خسارتهای اقتصادی ناشی از برجام، چارهای بود که انتخابات ۱۴۰۰ ثمرهاش را نشان داد.
حکمرانی مردمبنیاد در دولت شهید رئیسی، مظهر تجلی اراده ملتی بود که با استقلال سیاسی، در صدد دستیابی به استقلال اقتصادی و فرهنگی بود. خدمات ارزشمند دولت سیزدهم هرچند امید اصلاح را بهبود بخشیده بود، اما با شهادت آیتالله رئیسی، به سرانجام نرسید.
با اینحال میتوان، یکی از ثمرات فرهنگی دولت سیزدهم را تولید عزم ملی برای مقاومت سیاسی در برابر استکبار دانست که ظهورش در عملیات وعده صادق نمایان شد. انجام این عملیات، روحیه خودباوری ملی را ذیل مبارزه با استکبار و تروریسم جهانی تقویت کرد که بدون تردید میتواند سرمایهای عظیم در برابر تهدیدهای دشمنان خارجی و داخلی باشد. تلقی اجتماعی که روزی حل مشکلات خود را در دستان آمریکا میدید، اما پس از ۹ سال از برجام، با جهانزیست برخاسته از مدیریت جهادی، بهجایی رسید که مقاومت سیاسی و اقتصادی را، راه برونرفت از مشکلات خود میدید. زینرو حضور گسترده در نماز جمعه نصر، پویش ایران همدل و دیگر نمونهها شاهد مهمی بر این مدعایند.
مذاکره به شرطها و شروطها!
چرخگردون برای بار دوم، ترامپ را در حالی بر کرسی ریاست جمهوری آمریکا نشاند که اسرائیل بهعنوان مهمترین سرمایه سیاسی جهان غرب، در ورطه نابودی قرار دارد. ترامپ به دنبال آن بود تا با تهدید نظامی، در محور مقاومت(ایران) اختلالی محاسباتی بهوجود آورد. اما سخنان حکیمانه و مقتدرانه رهبرانقلاب، زمینهای شد تا ترامپ به مذاکره با ایران راضی شود. با این تفاوت که نه ملت بهدنبال رابطه با آمریکا است و نه دولت در صدد مذاکره مستقیم با آنها!
ترفند هوشمندانه مذاکره غیرمستقیم توسط مقام معظم رهبری، بر کوس رسوایی دروغ مذاکرات مستقیم، کوبید! اما این تازه آغاز ماجرا است. آمریکا در تلاش است تا با قراردادن ایران در موضع ضعف، برگ برنده مذاکرات را در اختیار بگیرد. برگی که شاید منطقه را به قبل از طوفانالاقصی برگرداند. بدین منظور مذاکره ولو غیرمستقیم، باید براساس عزت ملی و منافع انقلاباسلامی انجام شود، نه آنچنان که در برجام با نگاهی خوشبینانه به آمریکاییها صورت گرفت!
در این میان پرهیز از توصیههای شیفتگان غرب در داخل کشور، یکی از راهکارهای پیشبرد عزتمندانه مذاکرات است. چراکه اگر از این مهم غفلت شود، احتمال آن خواهد رفت تا با روایتسازی مجدد کدخداگرایی و شرطیشدن اقصاد به بالاوپایین رفتن ناچیز قیمت دلار، افکار عمومی رو به اشتباه محاسباتی دهه گذشته بیاورند. دشمن نیز برای ایجاد تحمیل خواستههای خود در جلسات آتی، به اهرم فشار اینچنینی نیازمند خواهد بود! در این صورت سرمایه اجتماعی مقاومت، فتنه داخلی را خنثی خواهد کرد.
نظر شما