آگاه: در ادامه سی و ششمین نمایشگاه کتاب تهران، علاوه بر یارانههای ویژه مخاطبان خاص، دانشجو و طلبه، یارانهای نیز برای عموم مخاطبان در نظر گرفت که یارانه حمایتی خرید کتاب در طرح مذکور ۳۰ درصد مشارکت تا سقف خرید یک میلیون تومان برای هر خریدار است. اما اهدای یارانه خرید کتاب، چقدر به این بازار و مخاطبان آن کمک میکند؟ در این مطلب کمی به ابعاد این موضوع میپردازیم.
سیاست اعطای یارانه برای خرید کتاب در نمایشگاه کتاب، همانطور که وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی مطرح کرده، اگرچه در نگاه اول اقدامی مثبت و مردمی به نظر میرسد، اما وقتی عمیقتر به آن نگاه کنیم، پیچیدگیها و ابعاد مختلفی دارد که باید با دقت مورد بررسی قرار گیرد. این طرح در شرایط اقتصادی فعلی که قدرت خرید مردم کاهش یافته و کتاب به کالایی لوکس تبدیل شده، میتواند پنجرهای از امید باشد، پنجرهای که شاید بتواند حتی برای مدت کوتاهی مردم را به سمت کتابفروشیها و غرفههای نمایشگاه کتاب بکشاند. اما سوال اینجاست که آیا این یارانهها واقعا میتواند تغییری اساسی در فرهنگ کتابخوانی ایجاد کند یا صرفا آمار فروش را برای چند روز افزایش میدهد؟
تجربه نشان داده که چنین طرحهایی در گذشته هم اجرا شده، اما نتوانسته تاثیر ماندگاری بر سرانه مطالعه بگذارد. مشکل اصلی اینجاست که یارانهها معمولا مقطعی و بدون برنامهریزی بلندمدت اعطا میشوند. مردم ممکن است در آن چند روز خاص به دلیل ارزانی کتاب بخرند، اما آیا واقعا این کتابها خوانده میشوند یا مثل بسیاری از کتابهای دیگر در قفسهها خاک میخورند؟ از طرف دیگر، این سوال مطرح است که آیا توزیع یارانه واقعا به دست مردم عادی میرسد یا بیشتر به نفع دلالان و کسانی تمام میشود که از این فرصت برای خرید عمده و فروش مجدد با قیمت بالاتر استفاده میکنند؟
نکته دیگری که باید به آن توجه کرد، تاثیر این یارانهها بر بازار نشر است. از یک سو ممکن است به ناشران کوچک کمک کند تا بتوانند آثار خود را به فروش برسانند، اما از سوی دیگر اگر این یارانهها بهدرستی هدفگذاری نشوند، ممکن است به ناشران بزرگی تعلق بگیرد که اصلا نیاز به حمایت ندارند. اینجاست که نقش نظارت دقیق و سیستم توزیع هوشمند یارانه پررنگ میشود. باید مکانیزمی طراحی شود که این کمکها واقعا به دست کسانی برسد که بیشترین نیاز را دارند، هم از طرف خریداران و هم از طرف ناشران.
مسئله مهم دیگر، کیفیت کتابهایی است که با این یارانهها خریداری میشوند. آیا این طرح باعث میشود مردم به سمت کتابهای باارزشتر بروند یا صرفا به خرید کتابهای عامهپسند و بازاری دامن میزند؟ این خطر وجود دارد که ناشران برای استفاده بیشتر از این فرصت، به تولید انبوه کتابهای کممحتوا روی آورند و در نهایت این یارانهها نهتنها به ارتقای فرهنگی کمک نکند، بلکه به کاهش کیفیت محتوای منتشر شده بینجامد.
در کنار همه اینها، باید به این نکته هم توجه کرد که کتاب فقط یک کالای اقتصادی نیست، بلکه یک رسانه فرهنگی است. شاید به جای صرف هزینههای کلان برای یارانههای مقطعی، بهتر باشد همان بودجه در زیرساختهای فرهنگی مثل کتابخانههای عمومی، برنامههای ترویج کتابخوانی در مدارس و رسانهها سرمایهگذاری شود. تجربه کشورهای دیگر نشان داده که توسعه کتابخانههای عمومی و دسترسی رایگان به کتاب، تاثیر بسیار بیشتری بر افزایش سرانه مطالعه دارد تا یارانههای خرید کتاب.
البته نمیتوان منکر این شد که در شرایط فعلی، هر اقدامی که بتواند حتی به میزان کمی موانع مالی خرید کتاب را کاهش دهد، ارزش امتحانکردن را دارد. اما نکته کلیدی این است که این طرح نباید به صورت یک اقدام تکبعدی و منفک از دیگر برنامههای فرهنگی اجرا شود. باید بخشی از یک استراتژی جامع باشد که هم به مسئله اقتصادی خرید کتاب میپردازد، هم به مسئله فرهنگی کتابخوانی و هم به مسئله کیفی محتوای منتشر شده.
شاید بهتر باشد به جای یارانه مستقیم، از روشهای دیگری مثل ارائه کارتهای تخفیف کتاب، معافیتهای مالیاتی برای خریداران کتاب، یا ایجاد سیستمهای امانت کتاب با قیمت بسیار پایین استفاده کرد. روشهایی که هم جنبه حمایتی دارند و هم جنبه ترویجی، و مهمتر از همه، میتوانند در بلندمدت تأثیرگذار باشند.
در نهایت، هر طرحی که اجرا میشود باید همراه با نظرسنجیهای دقیق و ارزیابی مستمر باشد، تا بتوان تاثیر واقعی آن را سنجید و در صورت نیاز اصلاحات لازم را انجام داد. اینگونه نیست که یکبار این سیاست را اجرا کنیم و بعد فراموشش کنیم. باید دائما بررسی شود که آیا این یارانهها، واقعا به افزایش مطالعه منجر شده یا فقط آمار فروش را برای مدت کوتاهی بالا برده است.
حقیقت این است که مشکل کتابخوانی در جامعه ما فقط به مسئله قیمت کتاب محدود نمیشود. عوامل فرهنگی، آموزشی و اجتماعی بسیار پیچیدهتری در این زمینه نقش دارند. بنابراین، هرچند اعطای یارانه میتواند قدمی مثبت باشد، اما بهتنهایی کافی نیست. باید همزمان در مدارس، خانوادهها و رسانهها کار فرهنگی عمیقتری انجام شود تا مردم به اهمیت مطالعه پی ببرند و کتاب به سبد کالاهای ضروری زندگی آنها تبدیل شود.
این طرح اگر با همین رویکرد فعلی اجرا شود، احتمالا نتایج محدودی خواهد داشت. اما اگر بخشی از یک برنامه جامعتر باشد که هم به مسئله اقتصادی توجه کند، هم به مسئله فرهنگی و هم به مسئله کیفیت محتوا، آن وقت میتوان امیدوار بود که تاثیر ملموستری بر جامعه بگذارد. درهرصورت، اجرای چنین طرحی نیازمند مطالعه دقیق، برنامهریزی جامع و نظارت مستمر است تا از تبدیل شدن آن به یک اقدام صرفا تبلیغاتی جلوگیری شود.
متمرکز یا غیرمتمرکز؟
محدودکردن اجرای طرح یارانه کتاب فقط به نمایشگاه تهران، مشکلات عدیدهای ایجاد میکند که اساسا باروح عدالت فرهنگی و شعار «کتاب برای همه» در تضاد است. این محدودیت جغرافیایی عملا تبعیضی آشکار علیه ساکنان شهرهای دیگر و حتی حاشیهنشینان خود تهران محسوب میشود. تصور کنید دانشجویی در زاهدان یا کارمندی در بندرعباس که با وجود علاقه به کتاب، به دلیل بعد مسافت و هزینههای سفر، امکان حضور در نمایشگاه تهران را ندارد، چگونه باید از این یارانه بهرهمند شود؟ این نابرابری زمانی دردناکتر میشود که بدانیم بسیاری از شهرهای محروم، همانجاهایی هستند که بیشترین نیاز را به چنین حمایتهای فرهنگی دارند. کتابفروشیهای شهرهای کوچک که همین حالا هم با مشکلات عدیدهای دستوپنجه نرم میکنند، با این طرح ناعادلانه تحتفشار بیشتری قرار میگیرند، چون مشتریانشان ترجیح میدهند خرید خود را به سفر احتمالی به تهران موکول کنند.
اما اگر این طرح به جای محدودیت نمایشگاهی، به صورت ملی و دائمی اجرا شود، تحولی اساسی در صنعت نشر و فرهنگ کتابخوانی رخ خواهد داد. وقتی یارانه کتاب به صورت غیرمتمرکز و در تمام کتابفروشیهای معتبر کشور قابلاستفاده باشد، دیگر شاهد مهاجرت فرهنگی به سمت پایتخت نخواهیم بود. کتابفروشیهای محلی در شهرهای کوچک و روستاها جان تازهای میگیرند و این یعنی اشتغالزایی فرهنگی در سطح ملی. ناشران مستقل و کوچک که معمولا امکان حضور پررنگ در نمایشگاه تهران را ندارند، حالا میتوانند در سراسر کشور دیده شوند. مهمتر از همه، این فراگیری باعث میشود کتاب به جای آنکه کالایی مخصوص قشر خاص یا مناسبتهای ویژه باشد، به بخشی عادی از سبد خرید خانوار تبدیل شود. تصور کنید دانشآموز روستایی در سیستان یا کارگر کارخانه در تبریز بتواند هر ماه با استفاده از این یارانه، یک کتاب بخرد. این یعنی مردمیسازی واقعی فرهنگ.
اجرای سراسری این طرح همچنین میتواند به شکلگیری شبکههای توزیع هوشمند کتاب بینجامد. وقتی تقاضا در سطح کشور یکسان شود، ناشران انگیزه پیدا میکنند تا سیستم پخش خود را توسعه دهند. این یعنی کتابها سریعتر و ارزانتر به دست مخاطبان میرسند. از طرف دیگر، با دیجیتالیشدن فرآیند استفاده از یارانه، میتوان الگوی مصرف فرهنگی هر منطقه را رصد کرد و براساس آن، برای هر استان یا شهرستان سبد کتاب مناسب پیشنهاد داد. مثلا ممکن است در کردستان استقبال از کتابهای شعر بیشتر باشد، در حالی که در یزد کتابهای تاریخی طرفدار داشته باشد. این دادهها به ناشران کمک میکند تا تولیدات خود را با نیازهای واقعی مردم هماهنگ کنند. البته نباید تصور کرد که چنین طرحی بدون چالش خواهد بود. احتمال سوءاستفاده و ایجاد بازار سیاه برای کارتهای یارانه وجود دارد. برخی ممکن است به جای خرید کتابهای ارزشمند، صرفا به دنبال کتابهای ارزانقیمت و بیمحتوا بروند؛ اما این مشکلات با طراحی هوشمندانه سیستم قابلکنترل است. مثلا میتوان یارانه را به کتابهای دارای شابک و مجوز رسمی محدود کرد، یا برای خریداران سقف ماهانه تعیین کرد. نکته کلیدی این است که هزینههای اجرای سراسری این طرح، در مقایسه با منافع بلندمدت آن که عبارت است از ارتقای فرهنگی جامعه و توسعه صنعت نشر، کاملا توجیهپذیر است.
در نهایت، این سوال اساسی مطرح است: آیا ما کتاب را کالایی لوکس میدانیم که فقط در مناسبتهای خاص مانند نمایشگاه تهران باید به آن پرداخت، یا آن را همچون آموزش و سلامت، حقی همگانی میشناسیم که باید همیشه و برای همه قابلدسترس باشد؟ پاسخ به این سوال، جهتگیری کلان سیاستهای فرهنگی ما را مشخص میکند. اگر به دنبال جامعهای کتابخوان هستیم، چارهای نداریم جز آنکه کتاب را از انحصار زمان و مکان خاص خارج کنیم و به بخشی طبیعی از زندگی روزمره مردم در تمام نقاط کشور تبدیل نماییم.
نظر شما