آگاه: در همین راستا با سعید مستغاثی، مستندساز و کارشناس سینما گفتوگو کردهایم تا از نگاهی تحلیلی و دقیقتر به بررسی ابعاد نادیده جشنواره فیلم کن ۲۰۲۴ بپردازیم.
صحبتهای زیادی از سناریوهای برنامهریزیشده ازسوی محمد رسولاف برای دستیابی به موفقیتی در سایه سیاهنمایی و بازی با جریانهای سیاسی به نفع خودش به میان آمد. درنهایت هم آنچه را انتظار داشتند نگرفتند و بهوضوح جا خوردند، نظر شما چیست؟
من از نزدیک محمد رسولاف را نمیشناسم و اطلاعی نسبتبه ویژگیهای شخصیتی او ندارم اما نمیتوان به سناریویی پیاده از مرز گذشتن در این شرایط اعتماد کرد. سرمایهگذاری و انتظارات زیادی روی گرفتن جایزه نخل طلا، جایزه بزرگ یا دستکم جایزه ویژه هیات داوران انجام شده بود، برای همین طبیعی است که از گرفتن چنین جایزهای جا بخورند؛ جایزهای که ازسوی مدیریت است و نه هیات داوران و بیشتر در پاسخ به زحمات و هزینههایی است که در راه رساندن فیلم به جشنواره متحمل شدهاند. این به خوبی بیانگر آن است که حتی کمینه انتظار برای استانداردهای سینمایی در فیلم برآورده نشده است. درست است که جشنواره ایدئولوژیک و در راستای ایجاد پروپاگاندایی در این عرصه است اما به ضرورت برای حفظ ارزش و اعتبار سینمایی جشنواره، حداقلهایی را باید دارا باشد.
همین اتفاق برای «کیک محبوب من» هم افتاد. انتظاراتی که عوامل فیلم داشتند در جشنواره برلین برآورده نشد اما درنهایت با دریافت جایزهای معمول و متداول دستکم تحقیر نشدند. وضعیت برای فیلم رسولاف فرق میکرد و دریافت این جایزه جز تحقیر و تمسخر تعبیر دیگری نمیتواند داشته باشد. به زبان خودمان باید بگویم که در حد صدقه دادن و دست خالی برنگرداندن عوامل فیلم، جایزهای تعیین کردند و به آنها دادند.
در گذشته نیز فیلم «راه» ایلماز گونی با چنین سناریویی به جشنواره آمد و جایزه نخل طلا را از آن خود کرد. بعدها هم «گابریل گارسیا مارکز» نویسنده که چند دوره عضو هیات داوران جشنواره بود این موضوع را افشا کرد.
وضعیت در آن دوره از جشنواره کن هم همین بود اما دستکم میتوان گفت فیلم «راه» نشانههایی از سینما داشت. نمادهای تصویری هم نقشی ایفا میکردند و همه چیز برعهده دیالوگها نیست. میتوان گفت که حداقل استانداردهای سینمایی در فیلم دیده میشود. فیلم رسولاف اما به بیان منتقدان، پر از دیالوگهای سنگین و شعارآلود و همچنین تصاویر موبایلی در تلاش برای باورپذیر کردن فیلم آن هم در بازهای سهساعته است که بسیاری ابراز کردهاند ملالآور و خستهکننده بوده و اگر دیدگاههای فرامتنی و ایدئولوژیک جشنواره نبود، فیلم را «هو» میکردند.
نظرتان درباره فیلمهای قبلی محمد رسولاف و سیری که تا به اینجا طی کرده است، چیست؟
فیلمهای قبلی را دیدهام، شاید در تمام فیلمهای قبلی او، فیلم «شیطان وجود ندارد» آن هم در یک پلان یا در برخی لحظات فیلم «لرد»، سینما بود و بارقهای از آن داشت. فضای فیلمهای او اغلب شعار، دیالوگ و انواع و اقسام بیانیه است. درمجموع در آثار او در سینما چیز ملموسی نیست و بیش از همه حواشی است که حضور دارد و تعیینکننده است. در جهان، سینمای سیاسی آرمانی و استاندارد داریم که از آن میتوان به تئو آنجلوپولوس یونانی و آندری تارکوفسکی روس اشاره کرد اما آنها نمونهای از سینمای سیاسی هستند و چیزی که در آثار محمد رسولاف و امثالهم میبینیم، سینمای سیاستزده است؛ به عنوان مثال، اگر سینمایی «آینه» اثر تارکوفسکی را ببینید، پر از صحنهها و نماهای چشمنواز است که بدون دیالوگهای پرگویانه و به تنهایی تاثیرگذار و عمیقاند. فیلم «کیک محبوب من» هم همان رویه را داشت، فیلمنامهای غیراستاندارد که تلاش کرده بودند خلأ آن را با صحنههای غیرمتعارف پر کنند. دیگر نمونه آن هم فیلم «برادران لیلا» بود که با وجود تمام تلاشی که کردند درنهایت از سینمای بینالمللی دست خالی بازگشتند. نمونههای اینچنینی بسیار است؛ از فیلم وحید جلیلوند، «شب، داخلی، دیوار» که همزمان با فیلم هومن سیدی «جنگ جهانی سوم» در جشنواره بینالمللی فیلم ونیز شرکت کرد و درنهایت دست خالی بازگشت، درحالیکه «جنگ جهانی سوم» که به نمایندگی از سینمای ایران و با پروانه نمایش ارسال شده بود در همان دوره از جشنواره توانست دو جایزه را از آن خود کند.
در این دوره کن نیز فیلمهای زیرزمینی زیادی از کشور ما ارسال شده و پذیرفته نشدند. «دانه انجیر معابد» هم به نوعی در وقت اضافه در جشنواره پذیرفته شد که به نظر میآید با فشارهایی اضافه شده است که شاید بتواند جایزهای بگیرد اما در نهایت حاصلی برایش نداشت.
تضادی که در جشنواره دیده شد این بود که برخلاف آنکه در جشنواره از کنشهای سیاسی امتناع شده بود اما اقدام به برجسته کردن بازیهای سیاسی پیرامون فیلم رسولاف کردند و در نهایت هم جایزهای به او اهدا کردند.
جشنواره کن سالهاست که از اصل خودش دور شده است. اهداف جشنواره در وبسایت آن، حمایت از حرفهای جدید، فیلمهای هنری و فرهنگی که در فضاهای دیگر به آنها اعتنا نمیشود عنوان شده است. این در حالی است که پیش از این، کن را به «هنریترین فستیوال سینمایی بینالمللی» میشناختیم و حالا بیش از یک دهه است که این اصول و استانداردها در کن جایی ندارد. کن به مامن فیلمهای آمریکایی تبدیل شده است. شما به فرش قرمزی که ۱۱روز در جشنواره کن پهن است دقت کنید، میبینید که محلی برای نمایش لباسها، مدلها و سبکهایی است که همه وابسته به شرکتهای سرمایهداری بزرگ هستند و نبود آنها با آسیب جدی به جشنواره کن برابر خواهد بود. توجه کنید که هر دو نخل طلای افتخاری کن ۲۰۲۴ هم به دو بازیگر آمریکایی مشهور اهدا شد. سال گذشته نیز به افراد و فیلمهایی که کاملا تجاری و هالیوودی بودند، اهدا شد. حتی بد نیست بدانید که حق وتویی برای شرکت فیلمهای آمریکایی در جشنواره قائل هستند که گاه باعث نمایش فیلمهایی شده است که پیش از آن در جشنوارههای دیگر یا در سطح عمومی اکران شدهاند و این خلاف سیاستها و قواعد جشنواره است. دلیل آن هم به تامین سرمایه برای جشنواره بازمیگردد. این شرایط یک بام و دو هوایی است که در سیاستهای جهانی و نوع مواجهه با دیگر کشورها هم دیده میشود و چیز جدیدی نیست.
پیشبینی شما درباره محمد رسولاف و مسیری که در پیش خواهد گرفت چیست؟
من فکر میکنم دوران او تمام شده و به نحوی بلیت او سوخته است. فیلمسازهای دیگری که مسیر رسولاف را رفته باشند کم نداریم؛ نگاه کنید به کارنامه بهمن قبادی، کارگردان یا محسن مخملباف، فیلمساز که دیگر نامی از آنها نیست. درحالیکه در دوران سروصدا و جنجالهایشان، در شرایطی هر سال نامی از آنها در جشنوارههای اینچنینی بود. همین موضوع را در شرایطی در نظر بگیرید که آثار محمد رسولاف اصلا قابل قیاس با امثال محسن مخملباف یا بهمن قبادی نیست. اگر به کارنامه جعفر پناهی، فیلمساز هم نگاهی کنیم، همینطور است. نام او را تا زمانی که اجازه خروج از کشور را نداشت، زیاد میشنیدیم اما بعد از آن انگار همهچیز تمام شده است. به یک بیان، این شرایط برای چنین افرادی بهمثابه دکانی است که بهزودی تعطیل شده یا میشود. متاسفانه برخی از افراد داخلی هم خواسته یا ناخواسته به این شرایط کمک کردهاند. در مورد فیلم «دانه انجیر مقدس» هم همین موضوع صادق است؛ اگر در چنین شرایطی ممنوعالخروجی او اعلام نمیشد، بعید میدانم که حتی فیلمش به کن راه پیدا میکرد. اگر میرفت هم به بیان منتقدان جایزهای نمیگرفت و چه بسا که فیلمش را «هو» میکردند. جالب آن است که در چنین شرایطی همیشه این افراد خودشان مسیر سقوط را برای خودشان فراهم میکنند و به سوی آن میروند. در مقابل آدمهایی همچون مرحوم عباس کیارستمی، فیلمساز با وجود اختلافنظرها درنهایت حاضر نشد تا کشورش را ترک کند با آنکه آثار او تا حدی در دنیا اثرگذار عنوان میشود و سینمای خاص خودش را داشت.
درباره فیلم علی عباسی به نام «کارآموز» که خلاف انتظارها به فضایی دور از ذهن پا گذاشت و همچنین برخلاف انتظار خودش و دیگر عوامل فیلمش کمترین امتیاز را گرفت، چه نظری دارید؟
درباره علی عباسی باید بگویم که فیلم «عنکبوت مقدس» او هم فیلم سطح پایین بود و کوچکترین موارد کارگردانی هم در آن رعایت نشده و راکوردهای بین دو پلان در حالتی استاندارد نبود. در همین مورد جمله معروفی است که میگوید اگر نمیتوانید دو پلان را به هم بچسبانید یعنی سینماگر نیستید. از این دست گافها در فیلم او زیاد دیده میشود و در نهایت با امتیاز سیاسی و ضد ایرانی بودن توانست جایزهای، آن هم برای بازیگرش بگیرد. درباره فیلم اخیر او نیز میتوان تشخیص داد که تلاشی برای وارد شدن به فضایی سیاستزده اما در سمت و سویی دیگر کرده و آن هم با سوژهای که تاریخ گذشته است و دیگر مخاطبی ندارد. بهعلاوه آنکه او با فیلمهایش نشان داده است که در کنار همه اینها سینما را هم نمیشناسد. او و بسیاری خود را در شمار فیلمسازان سینمای مستقل قرار میدهند. امروز «سینمای مستقل» دروغ دوگانه بزرگی است؛ نه سینماست و نه مستقل است. فیلمی که بودجهاش را از اتحادیه اروپا یا از انستیتو فیلم قطر یا بیشمار شرکتهای تجاری صهیونیستی میگیرد، دیگر عنوان «مستقل» برایش خندهدار است. همین شرایط برای برخی تعبیرها از سینمای هنری و سینمای اجتماعی هم صادق است. اینها عناوینی است که باب شده و در قوطی هیچ عطاری نیست.
نظر شما