بعد از آنکه در ماه‌های گذشته، بسیاری از سلبریتی‌ها مانند اشکان خطیبی، مهناز افشار و چند ماه پیش، پرستو صالحی معترف به پشیمانی از ترک وطن طی رفتاری سیاسی و غیرحرفه‌ای شدند، حالا نوبت به حمید فرخ‌نژاد رسیده است. چند روزی است که ویدیویی از او دست به دست می‌شود که در آن به حالتی التماس‌گونه می‌خواهد که «او را به کار بگیرند» و برای پیشبرد بازی‌های سیاسی ضد وطنشان هم که شده از او استفاده کنند. او تلاش می‌کند تا کلیدواژه صحبت‌هایش را «برای مردم» قرار دهد اما سخنان او بیشتر به همان التماس برای کار کردن می‌ماند؛ می‌گوید مدت‌هاست حرف نزده‌ام و دلم پر است.

انجمن بازیگران آواره

آگاه: ویدیوی مذکور، حالا دست به دست می‌چرخد و کامنت‌هایی که دریافت می‌کند اغلب در راستای مذمت او برای ترک اینچنینی وطن است؛ ترک مردم، ترک حرفه و ترک وطن و فروختن همه اینها به بازی‌های نخ‌نمای سیاسی ضدوطن در قالب مهدکودکی به نام اپوزیسیون؛ اپوزیسیونی که گاه رسانه‌های ضد ایران هم شرمشان می‌آید که رفتارهای آن را تبلیغ و حمایت کنند.

عوارض وطن‌فروشی 
ماجرای سریالی پشیمانی هنرمندان ایرانی مهاجرت‌کرده گویا قرار است دنباله‌ای به‌اندازه همه این هنرمندان داشته باشد. بیش از دو سال از وقایع ۱۴۰۱ می‌گذرد و حالا برخی از این هنرمندان به ناله آمده‌اند و می‌خواهند بدون اقرار به خیانت به وطن، صدایشان را به جایی برسانند تا خلأهای ناشی از مهاجرت را با آن پر کنند. بعد از ارژنگ امیرفضلی، اشکان خطیبی، مهناز افشار، پرستو صالحی و دیگرانی که ابراز کردند تصمیمشان به مهاجرت و نیز برای برخی، پیوستن به اپوزیسیون، عجولانه و اشتباه بود، حالا نوبت به حمید فرخ‌نژاد رسیده که به نظر می‌رسد دچار عوارض ترک وطن شده است. 
بعد از ناآرامی‌های دو سال گذشته در ایران که با تحریک و جوسازی آشفته و غیرواقعی رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور در فضای مجازی ایجاد شده بود، بسیاری تحت‌تاثیر قرار گرفتند. برخی چهره‌ها بر مبنای همان جو ناپایدار تصمیم‌هایی گرفتند که حالا و بعد از گذشت دو سال از آن روزها زنجیروار دست به اقرار و اعلام پشیمانی می‌زنند. در آن روزها دربرگیری این موضوع به‌قدری گسترده نشد که بخش قابل‌توجهی از جامعه را درگیر خود کند اما در میان افراد مشهور و چهره‌ها دامن عده‌ای را گرفت. این افراد اغلب شروع به تبلیغاتی کردند که خود هنوز نتایج آن را نمی‌دانستند و برای نتیجه‌گیری هم زود بود. برخی نیز در همان شرایط ناپایدار وارد گروه‌های اپوزیسیون شدند که یکی از آنها، حمید فرخ‌نژاد بود. این پیوند اما نه فقط آورده‌ای از آن جنس که او منتظر بود، نداشت که درنهایت او را در وضعیتی قرار داده است که برای ادامه حیات حرفه‌ای ازدست‌رفته‌اش، دست به التماس بزند و بگوید: «ما را به کار بگیرید.» شرایط ناآرامی ایجادشده بر پایه انرژی انباشته‌شده نوجوان‌های نسل جدید به‌یکباره مانند جرقه‌ای در تاریکی آغاز شد و به‌زودی نیز به خاموشی گرایید و از آن رو که با اهداف و شیوه‌های اکثریت جامعه همخوانی نداشت،  اثری از آن باقی نماند. ناپایداری این وضعیت، ضرورت صبر برای بازگشت به حالتی ماناتر را ایجاد می‌کرد، عده‌ای از هنرمندان در همان شرایط از اظهارنظر پرهیز کردند و منتظر ماندند تا شرایط به حالتی برسد که بتوان از آن استنباطی منطقی داشت و نسبت‌به آن تصمیمی معقول گرفت. درمقابل، عده‌ای نیز خود را باخته و بر مبنای همان وضع موقت، تصمیمی برای تمام عمر و زندگی شخصی و هنریشان گرفتند؛ تصمیم‌هایی که عواقب و تبعات آن را حالا یک به یک در قالب کنش‌های رقت‌انگیزی به همگان نشان می‌دهند. 

وطن‌باختگی، هوادار ندارد!
یک هنرمند در هر نقطه‌ای از این جهان که باشد، میراث و سرمایه‌ای را با خود به همراه دارد که در یک جغرافیا رشد و نمو یافته، به بالندگی رسیده و این توانایی یا خیال این توانایی را به او بخشیده است که می‌تواند در هر نقطه‌ای از این جهان، هنرمندی باشد که در زادگاهش بوده است. از عوامل تقویت این خیال، فضای مجازی است؛ فضایی که در آن هواداران از ریز تا درشت هنرمند را ستایش می‌کنند و برای تمام جزئیات زندگی او غش و ضعف می‌روند. هنرمند/ سلبریتی‌ای که مردم، او را از خود می‌دانند یا آرزوهایشان را در او می‌بینند. برای همین است که این شخص کم‌کم به نمادی بدل می‌شود که صرف عکس یا نام او، فارغ از رفتارش، حامل معنایی است که مخاطب و طرفدار او به‌خوبی آن را درک کرده و ترویج می‌کند. آنچه این سلبریتی‌ها با هزینه تجربه کردن، توانستند آن را دریابند، این است که هوادار و به‌طور کلی مردم، آنها را برای شخصیتشان نیست که دوست دارد، هواداران، سلبریتی/ هنرمند را دوست دارند برای آنکه در لذت تجربه هنری او شریک می‌شوند. بعد از آن است که مخاطب به زندگی شخصی و رفتارهای خارج از فضای کار او هم علاقه‌مند می‌شود و او را دنبال می‌کند. این سلبریتی‌ها حالا بیش از دو سال است که دیگر هیچ اشتراکی با این مردم ندارند، نه هنرمندشان هستند، نه کاری برای هنرمند این مردم بودن کرده‌اند و نه حتی دیگر می‌شود نام «هم‌وطن» روی آنها گذاشت. حالا آنها به التماس‌هایشان برای بازگشت به شرایطی که آن را با تصمیمی اشتباه باخته‌اند، نام و قید «برای مردم» می‌دهند و همچنان بازی شکست‌خورده‌شان را زیر سایه عنوان «مردم» ادامه می‌دهند.
در همین رابطه، رییس اسبق بنیاد سینمایی فارابی، سید احمد میرعلایی در پاسخ به فرخ‌نژاد که گفته بود: «من از کشورم بیرون آمدم تا صدای مردم باشم»، می‌گوید: «آقای فرخ‌نژاد، مردم ایران صدای آزادی‌خواهی‌شان را در دنیا فریاد زده‌اند و حالا بسیاری از کشورها در گوشه‌گوشه جهان کنار آنها ایستاده‌اند تا اعتراضشان را نسبت به رژیم خونخوار اسراییل فریاد بزنند.» 

نخ‌نمایی تبلیغات
یکی از دروغ‌های بزرگی که سال‌هاست برخی هنرمندان ما را فریفته است، تقلید الگوی «گلشیفته فراهانی» است؛ تصویری که بارها افراد را به بیرون مرزها کشاند و ناکام کرد اما هنوز هم تصویری فریبنده است و برای دروغ‌پردازان حکم واقعیتی انکارناپذیر را دارد. درحالی‌که حقیقت این تصویر غیرواقعی سال‌هاست به‌شکل پروژه‌ای تبلیغاتی روشن شده است؛ دروغی برای همه و الگویی از موفقیت با وطن‌فروشی. درعین‌حال نیز بسیاری از ایرانیان در کشورهای غربی و غیره زندگی و کار می‌کنند که به دور از رفتارهای وطن‌فروشانه به علم یا جامعه جهانی خدمت می‌کنند و نامشان را کم‌وبیش شنیده‌ایم. شاید سوال کنید میان این همه آدم سرشناس و دانشمند ایرانی در سراسر جهان چرا خودباخته و بی‌وطن‌ترین‌شان آنهایی بودند که شناخته‌ شده‌اند یا به اینفلوئنسرهای شبکه‌های مجازی تبدیل شده‌اند؟ چرا پیش از همه، این بلاگرها، اینفلوئنسرها و برخی سلبریتی‌ها بودند که تصمیم گرفتند مهاجرت کنند و به پروژه سیاه‌نمایی علیه ایران در خارج از کشور ادامه دهند؟ چرا با گذشت دو سال از ناآرامی‌های داخلی ایران، این هنرمندان رسمی و حرفه‌ای هستند که صدای پشیمانی‌شان درآمده است؟ 
جمله کلیدی بسیاری از هنرمندان/ سلبریتی‌های ترک‌وطن‌کرده پشیمان تا این لحظه این بوده است: «داغ بودم و نفهمیدم.» این همان فریبی است که هدف پروژه‌های تبلیغاتی بود اما آنچه حالا هنرمندان به آن معترف شده‌اند، وضعیتی است که پیش‌بینی نمی‌کردند؛ ازدست‌دادن خانواده، حرفه، اعتبار و مردم! مردمی که هر قدر هم تو را ستایش کنند، باز هم در همین سینما و در همین تلویزیون و روی همین صحنه‌های تئاتر تو را می‌خواهند و نه جایی دیگر. این هنرمندان اغلب در ایران عمری را در هنر گذاشته بودند و آثار زیادی از آنها موجود است، نمی‌توانند مثل بلاگرها رفتار کنند و از بازیگری یا هنرمندی حرفه‌ای به‌مثابه ابژه‌ای در خدمت صنعت سرگرمی بمانند و هر آنچه جمع کرده بودند، ببازند. از سوی دیگر، اپوزیسیون خارجی ایران نیز همچون مهدکودکی است که غالب هنرمندان اضافه‌شده به آن گروه به‌زودی منفک شده و ترجیح دادند خود را در شمایل همان هنرمند بازتعریف کنند تا بازی‌خورده‌ای سیاسی. حالا می‌شود گفت که دیگر هنرمندی نیست که ترک وطن کرده و ابراز پشیمانی نکرده باشد!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.