آگاه: باتوجهبه نزدیک شدن به هفته و روز پژوهش، اولین سوال این است که چرا در کشور ما، بهویژه در بخش دولتی، به پژوهش آنطور که باید توجه نمیشود و چرا بودجههای پژوهشی معمولا در اولویت قرار نمیگیرند؟
برای پاسخ به این سوال نمیتوان یک علت منفرد و مشخص را مطرح کرد. به نظر من، این مسئله مجموعهای از عوامل دارد؛ از یک طرف، دستگاههای اجرایی و دولتی در این زمینه با مشکلات و نقصهایی مواجه هستند و از طرف دیگر، مجموعههای پژوهشی، دانشگاهی، و آموزش عالی نیز در این زمینه عملکرد مطلوبی ندارند.
نهتنها دولت، بلکه سازمانهای خصوصی نیز معمولا توجه جدی به استفاده از علم نشان نمیدهند؛ نه احساس نیاز خاصی به پژوهش دارند و نه توانایی لازم برای تعامل با مجموعههای آموزش عالی. از سوی دیگر، مجموعههای آموزش عالی نیز معمولا تمایل چندانی به پاسخگویی به مسائل و نیازهای بیرونی نشان نمیدهند و اگر هم تمایلی وجود داشته باشد، توانایی آنها برای ارائه راهحلهای موثر بهشدت محدود است؛ به عبارت دیگر، اگر تصور کنیم مشتری (سازمانها) به سراغ دانشگاه یا پژوهشگاهها میآید تا پاسخی برای نیاز خود دریافت کند، متوجه میشویم که یا کالای علمی موردنیاز در دسترس نیست یا خریدار (سازمانها) حاضر نیست برای دریافت این پاسخ صبر کرده یا سرمایهگذاری کند.
روحیه پژوهش و تحقیق، همانطور که خودتان اشاره کردید، در دوران دانشجویی بهشدت تضعیف شده است. برای تقویت این روحیه چه اقداماتی باید انجام شود و مدارس و حوزههای علمیه چه نقشی در ایجاد این روحیه در دانشآموزان دارند؟
برای تقویت روحیه پژوهش و تحقیق، در ابتدا باید نخبگان و مسئولان کشور به این باور برسند که نهاد علم (اعم از حوزه، دانشگاه، و مجموعههای پژوهشی و علمی) مهمترین رکن سعادت و توسعه کشور است. این نهادها مسیر حرکت جامعه را جهت میدهند و این همان دیدگاهی است که در فرمایشات امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری نیز تاکید شده است. هردوی آنها تصریح دارند که اگر میخواهید سعادت جامعه را فراهم و اصلاحاتی ایجاد کنید، این امر باید از دانشگاه و نهادهای علمی آغاز شود. زمانی که این باور در سطح مسئولان و نخبگان ایجاد شود، هر کدام از نهادهای مرتبط، از جمله آموزشوپرورش، رسانهها، نهادهای سیاسی و تصمیمگیری، شکل و شمایل جدیدی به خود خواهند گرفت. بااینحال، به نظر میرسد عمده مشکل در همین باور به جایگاه نهاد علم نهفته است. درحالحاضر، بسیاری از اوقات دانشگاه و نهادهای علمی صرفا بهعنوان یک پله برای دستیابی به موقعیت اجتماعی یا شغلی تلقی میشوند. این در حالی است که جایگاه این نهادها باید بسیار فراتر از این باشد و بهعنوان موتور محرک توسعه و پیشرفت جامعه شناخته شوند.
جشنوارههای پژوهشی که در دانشگاهها و مراکز علمی برگزار میشوند، چقدر میتوانند مشوق رشد روحیه پژوهش و تحقیق در دانشجویان باشند؟
به نظر من، جشنوارههای پژوهشی میتوانند مشوق رشد روحیه پژوهش و تحقیق در دانشجویان باشند اما این تاثیر به شرطهایی وابسته است. نخست، ما باید این جشنوارهها را از ابعاد مختلف، بهویژه از منظر تاثیر آنها بر حرکت و نشاط پژوهشگران، بهطور جدی ارزیابی و ارزشیابی کنیم.
متاسفانه، گاهی به نظر میرسد که جشنوارهها صرفا بهعنوان یک وظیفه یا هدف برگزار میشوند، بدون اینکه توجه شود که آیا این رویدادها واقعا توانستهاند اهداف موردنظر را محقق کنند؛ به عبارتی، جشنواره برای خود جشنواره برگزار میشود، درحالیکه باید وسیلهای برای تحقق اهداف علمی و پژوهشی باشد. این جشنوارهها باید بتوانند نشاط پژوهشی ایجاد کنند، جهتدهی علمی مناسبی داشته باشند و باعث تقویت تعاملات علمی و نوآوری شوند. اما در عمل، این موارد کمتر مورد بررسی قرار میگیرد. من معتقدم که برگزارکنندگان جشنوارهها باید توجه بیشتری به این نکته داشته باشند و از برگزاری جشنوارهها بهعنوان یک فعالیت صرفا نمایشی پرهیز کنند.
مقالهمحوری و تاکید بر نشریات ISI چه تاثیری بر فضای دانشگاهی و دانشجویان دارد؟
نشریات علمی، ازجمله ISI، ابزارهایی هستند که میتوانند به پژوهشگران جهتدهی کنند. این جهتدهی میتواند مثبت باشد یا منفی و این موضوع به نحوه مدیریت و نظارت ما بستگی دارد.
اگر جریان علمی و پژوهشی کشور را بدون نظارت رها کنیم، ممکن است کنترل این جریان به دست نهادهای بینالمللی، خصوصی یا حتیNGOهای بینالمللی بیفتد. این نهادها، چه خصوصی و چه بینالمللی، میتوانند در جهتدهی به تولید علم، فعالیتهای دانشجویان، اساتید، و پژوهشگران تاثیرگذار باشند. من نمیخواهم بگویم که این تاثیرات صرفا منفی یا کاملا مثبت هستند. نکته مهم این است که ما باید آگاهانه این جریان را مدیریت کنیم.
کشورهای دیگر برای رشد پژوهشگری در دوران دانشآموزی و دانشجویی از چه ترفندهایی استفاده میکنند؟
حوزه علم و مدیریت امور علمی یکی از پیچیدهترین حوزههایی است که باید موردمطالعه و ارزشیابی دقیق قرار گیرد. این موضوع باید همواره در کانون توجه مسئولان باشد. آنچه من در معدودی از کشورها مشاهده کردهام که در این زمینه موفق عمل کردهاند، بررسی دقیق و نظاممند اثربخشی سرمایهگذاریها در حوزه پژوهش است؛ به عبارت دیگر، آنها نهتنها بر اهمیت تخصیص منابع مالی در پژوهش تاکید دارند، بلکه بهطور جدی ارزیابی میکنند که آیا پول، زمان و منابع انسانی صرفشده در این حوزه به نتایج مطلوب و استانداردهای موردانتظار منجر میشود یا خیر.
گاهی ما صرفا میگوییم که بودجه کمی برای پژوهش اختصاص میدهیم که حرف درستی است. اما سوال مهمتر این است که آیا همین بودجه محدود نیز بهشکل موثری به نتایج مطلوب میرسد یا خیر؟ این ارزیابی میتواند مقدمهای باشد برای افزایش بودجه در این حوزه، چراکه اگر بدانیم سرمایهگذاری فعلی به نتایج مثبت منجر شده است، به احتمال زیاد تمایل بیشتری به افزایش آن خواهیم داشت. اما اگر این فرآیند نظارت و ارزیابی وجود نداشته باشد، حتی بودجه اندک اختصاص دادهشده نیز ممکن است هدر برود. وقتی منابع صرفشده زایندگی نداشته باشند، فعالیت پژوهشی به یک وظیفه خستهکننده و بیهدف تبدیل میشود. حتی حاکمیت و دولت ممکن است بودجه پژوهشی را صرفا برای انجام وظیفه اختصاص دهند، بدون اینکه درک کنند این سرمایهگذاری میتواند دستاوردهای بزرگی برای آنها به همراه داشته باشد؛ البته نمیتوان گفت که این حس بهکلی وجود ندارد. در بسیاری از حوزههای علمی کشور، نهادهای مسئول توانستهاند با مدیریت صحیح منابع، دستاوردهای مطلوبی به دست آورند. این موفقیتها باعث شده است که این نهادها به سرمایهگذاری بیشتر در پژوهش ادامه دهند اما باید تلاش کنیم این نگرش را در تمامی بخشهای علمی کشور نهادینه کنیم تا پژوهش و نوآوری به یک اولویت ملی تبدیل شود.
چه اقداماتی باید انجام شود تا احساس نیاز به پژوهشهای بنیادین در کشور افزایش یابد؟
برای تقویت پژوهشهای بنیادین در کشور، باید یک تعامل موثر و پایدار میان نهادهای صاحب مسئله و نهادهای علمی برقرار شود. این تعامل شبیه یک رابطه رفتوبرگشتی است. نهاد صاحب مسئله، مانند یک خریدار، با طرح یک سوال یا مسئله به نهاد علمی مراجعه میکند. اگر نهاد علمی در پاسخ به این نیاز اعلام کند که توانایی یا منابع لازم برای حل مسئله را ندارد، نهاد صاحب مسئله باید بپذیرد که برای دستیابی به پاسخ مطلوب، باید سرمایهگذاری کند و شرایط لازم را فراهم آورد.
در ادامه این فرآیند، ممکن است نهاد علمی نیاز به فراهم کردن پیشنیازهای دیگری داشته باشد و برای این کار نیازمند پشتیبانی بیشتری از نهاد صاحب مسئله باشد. این رفتوبرگشت میتواند چند مرحله ادامه یابد و درنهایت این مراحل به توسعه دانشهای بنیادین منجر خواهد شد؛ به عبارت دیگر، پژوهشهای بنیادین همان پیشنیازهای دورتر پاسخگویی به مسائل روزمره هستند. تا زمانی که این تعامل پایدار و مبتنیبر اعتماد میان نهاد علم و نهادهای صاحب مسئله شکل نگیرد، سرمایهگذاری پایدار در پژوهشهای بنیادین نیز ممکن نخواهد بود. در شرایط فعلی، بسیاری از این تصمیمات به سلایق یا باورهای فردی مدیران یا افراد خاص وابسته است و این موضوع میتواند ثبات و استمرار این تعامل را تحتتاثیر قرار دهد.
نظر شما