آگاه: اولین سوالی که دارم این است که شهید سلیمانی چگونه در زمان حیات و پس از شهادتش از سرمایه اجتماعی بالایی برخوردار بود؟ علت این موضوع چیست و ریشه آن کجاست؟
موقعیت و اعتبار افراد در جامعه تا حد زیادی تابع عملکرد آنها در طول زندگیشان است، بهویژه اینکه هرچه افراد بیشتر با مردم، منافع آنها و عقایدشان نزدیک و همراه باشند، معمولا محبوبیت و اعتبارشان نیز بیشتر خواهد بود. به همین دلیل، برخی افراد که میخواهند پایگاه اجتماعی مردمی به دست آورند، حتی اگر به دروغ یا ریا باشد، سعی میکنند خود را به مردم نزدیک کنند و نشان دهند که در فکر منافع آنها هستند.
اگر افرادی ثابت کنند که در سبک زندگیشان، یعنی در سبک «با مردم و برای مردم» بودن، واقعی هستند، معمولا اکثریت مردم به این افراد علاقهمند شده و از آنها حمایت میکنند و به سخنانشان گوش میدهند؛ به عنوان مثال، در دوران معاصر، حضرت امام خمینی(ره) بالاترین موقعیت و اعتبار را در میان مردم پیدا کردند، نه تنها در ایران بلکه تا حدود زیادی در کشورهای دیگر نیز. دلیل این امر این بود که مردم به یقین رسیدند که ایشان موقعیت خود را برای منافع شخصی، پول یا قدرت نمیخواستند، بلکه به نفع مردم و مکتب خود عمل میکردند.
برای مثال، وقتی حضرت امام از روز ۱۲بهمن ۵۷ وارد ایران شدند، حدود چهار میلیون نفر به استقبال ایشان آمدند. اما وقتی ایشان از دنیا رفتند، بیش از ۱۰میلیون نفر در تشییع جنازهاش شرکت کردند. این نشاندهنده این است که مردم در طول ۱۰سال بین سالهای ۵۷ تا ۶۸ دیدند که امام چقدر برای خدا و اسلام و به نفع مردم و درجهت مصالح جامعه و کشور زندگی کرده و عمل کرده است. در مورد بسیاری از افراد دیگر چنین وضعیتی وجود نداشت؛ زیرا مردم نتوانستند صداقت، ایمان و اخلاص آنها را در کارشان بپذیرند. شهید سلیمانی نیز بهعنوان یک فرد عادی شروع کرد و آرام آرام در میان پاسداران و بسیجیان محبوبیت پیدا کرد. او به دلیل رفتار و صداقت اخلاقیاش مورد احترام قرار گرفت و محبوبیتش به حدی رسید که حتی افراد غیرنظامی نیز او را به عنوان یک انسان تراز جامعه اسلامی و انقلابی تأیید میکردند.
طبعا دولت آمریکا و متحدانش با به شهادت رساندن سردار بزرگ، حاج قاسم سلیمانی اشتباه بزرگی مرتکب شدند. این اقدام جنایتکارانه باعث شد که آثار شهید سلیمانی فراتر از وجود او در دنیا شناخته شود. امروز در بسیاری از کشورهای جهان، ایشان به عنوان یک شخصیت برجسته در ابعاد نظامی، سیاسی و انسانی مشهور شدهاند. این ویژگیها بهویژه برای تودههای مردم محروم در گوشه و کنار دنیا بسیار موثر بوده است. به نظر میرسد که تکریم، تجلیل و حفظ یاد، نام و راه چنین شخصیتهایی قطعا به بزرگداشت اصل نظام و ارزشهای اسلامی کمک خواهد کرد و همچنین در تضعیف نظام کفر موثر خواهد بود.
سوال بعدی که به آن اشاره کردید، درباره تشییع حاج قاسم و جمعیتهای بزرگ و عجیب در شهرهای مختلف است. علت این جمعیت بزرگی که برای تشییع آمدند چه بود؟
وقتی مردم مؤمن و آگاه شوند و بفهمند که این شخص صداقت، اخلاص و ایمان داشته، طبعا برای نشان دادن اینکه مرگ او پایان راه نیست و ما ادامهدهنده راه او خواهیم بود، گرد هم میآیند. همچنین، این تجمعات به دشمنان پیام میدهد که یک سردار سلیمانی تنها نیست و دیگر سرداران نیز وجود دارند که ادامهدهنده راه او خواهند بود. اساسا تعظیم شعائر و بزرگداشت شخصیتها امری بسیار پسندیده و موثر در جامعه است. به همین دلیل، ائمه ما همواره بر تعظیم شعائر، ایامالله و شخصیتهای بزرگ تأکید داشتهاند. این موضوع واقعا تاثیرگذار در بقای اسلام است. در همین راستا لازم میدانم در مورد پدیده تشییع میلیونی حاج قاسم نکاتی را مطرح کنم:
الف) تشییع شهیدان حاجقاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس در ایران و عراق یک پدیده معمول و بدون شاخهای نیست؛ بهعبارتدیگر، اتفاق ویژهای بود که هم زمینههای آن اتفاق از اهمیت ویژهای برخوردار است و هم چگونگی آن و هم پیامدهای آن؛ بنابراین ما باید در سه زمینه این بحث را پی بگیریم. بهعبارتدیگر، از نظر مردم ایران یک اتفاق عادی و یک ترور معمولی یا یک قتل معمولی نبود. این اتفاق درواقع برای قدرتنمایی غرب در مقابل اسلام بود. در این مسئله فقط آمریکاییها نبودند، بلکه اروپا و اسرائیل هم در این کار نقش داشتند. یک هدف واحد را دنبال میکردند و آن نیز درواقع یک ضربه شصت نشاندادن و قدرتنمایی کردن در مقابل ظهور قدرت جدید ایران، اسلام سیاسی و اسلام بود.
ب) جلوگیری از شکست داعش؛ طرحی که غرب برای تشکیل آن و برای پیروزی و اهداف آن سرمایهگذاری بسیار سنگینی کرده بود ولی در حال شکست بود و باید برای جلوگیری از شکست داعش، فرماندهانی که این عملیات و این طرح را که هدایتکننده نابودی داعش بودند، بهشکل ویژهای نیز حذف میشدند.
ج) حمایت قاطع و بینظیر از متحدان منطقهای خود؛ بهعبارتدیگر غرب میخواست بگوید که ما شما را در مقابل اسلام انقلابی تنها نمیگذاریم و به هر شکلی که باشد از شما حمایت میکنیم و در این راه قوانین و ارزشها و تعهدات موجود هیچیک برای ما ارزش ندارد؛ بنابراین طرح به شهادت رساندن این دو شهید بزرگوار در راستای تثبیت غرب در منطقه به حمایت از عوامل و متحدانشان بود؛ بهویژه برای تثبیت موقعیت اسرائیل. این مطلب کاملا مشخص است که از دو دهه قبل شهید سلیمانی نقش بسیار پررنگی در قیام ملت فلسطین در مقابله با اسرائیل داشت و طبیعتا غرب باید چنین ضربهای را وارد میکرد تا این حرکت را متوقف کنند.
د) خارج کردن ایران از منطقه بود و درواقع میخواست که ایران درنهایت تمامی اهداف و برنامههای خود را در دفاع از مسلمانان و اسلام در منطقه و حتی در سایر مناطق پس بگیرد و ایران به مرزهای جغرافیایی خود بازگردد.
م) مرعوب کردن مردم ایران. تا درواقع تسلیم قدرت آمریکا و اروپا شوند و اجازه بدهند که طرح خاورمیانه بزرگ بدون هیچگونه مقاومتی به اجرا درآید. ممکن است که به این راحتی و با این تفسیر و معنا بهدقت مردم با جزئیاتش بیان نکرده باشند ولی تقریبا غالب مردم این مطلب را میفهمند و متوجه شدند و میشوند که نقش شهیدسلیمانی فراتر از یک فرد، یک فرمانده، یک ایرانی و یک سپاهی بود، بلکه سمبل یک جریان بود و به همین دلیل شهادت ایشان تمام معادلات و محاسبات منطقه را به هم ریخت؛ زیرا که اغلب تصور میکردند که سلیمانی فقط یک فرمانده سپاه است. عموم مردم منطقه ایشان را بهعنوان یک فرمانده سپاه نمیدیدند، بلکه بهعنوان مدافع ملیتهای مسلمان در مقابل سلطه غرب و مدافع اسلام در مقابل سلطه کفر او را میدیدند. به این دلیل تشییع این دو بزرگوار در عراق و ایران یک حادثه قطعا کمنظیر بود. اگر بخواهیم نهایتا مقایسه بکنیم، با تشییعی که از امام بعد از رحلتش داشتند، نظیر آن را دیگر نداریم و البته در عراق هم تشییع شهید سیدمحمدباقر صدر بود. در واقع اینها یک فصل مشترک با هم دارند و این فصل مشترک از اسلام در مقابل غرب است و مقاومت در برابر سلطه است. وقتی این اتفاق افتاد و حضور مردم در جریان تشییعجنازه در تصاویر پخششده در دنیا انعکاس عجیبی داشت. کاملا غیرمنتظره، عجیب و باورنکردنی برای دولتها بهویژه آمریکا و متحدانش بود.
بهدوراز اغراق چند روز بعد از این تشییع، بسیاری از سران دولتهای اروپایی و آمریکا و برخی دولتهای منطقه به این نتیجه رسیدند که در یک مسیر کاملا غلط و به زیان خودشان دارند حرکت میکنند اما راه و چاره دیگری ندارند و در واقع در یک شرایط اضطراری قرار گرفتهاند که به هر تقدیر یا باید نابود شوند یا باید همچنان بهصورت راغب این مسیر را طی کنند؛ بنابراین این حضور مردم بعد از این عملیات عجیب و بعد از این شهادت سه پیام مهم داشت. در مقابل اهداف طراحان این برنامه، مردم نیز با حضورشان در مراسم تشییع و خاکسپاری شهدا سه مسئله را به دنیا اعلام کردند؛ یکی اینکه ما از اهداف دشمن آگاهی داریم به همین دلیل کسی که در مقابل اهداف دشمن ایستاده ما از او حمایت میکنیم؛ بنابراین میبینید که در مراسم تشییع افراد بسیار بسیار متفاوت ازلحاظ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آمده بودند. به این علت که همه اینها در یک چیز مشترک بودند و این بهخاطر دفاع از حیثیت، موجودیت، اعتبار و امنیت خودشان بود. دومین هدف از حضور اعلام این بود که ما هم در این مسیر هستیم، مقابله میکنیم و اگر لازم به کشتهشدن هم باشد، ما هم مثل حاجقاسم سلیمانی هستیم و بهنوعی ضرورت ادامه این مسیر را با شرکت خودشان در این مراسم نشان دادند و تایید کردند راهی را که تاکنون پیش گرفته بودند. سوم اینکه مراسم بدون توجه به اینکه در ایران یا عراق است، دقیقا بهعنوان یک حرکت مشترک تلقی شد؛ همان مراسمی که در عراق بود در ایران نیز تکرار شد و حتی در عراق شور و هیجان ظاهری مراسم بیشتر بود. البته این مقداری به شکل عزاداری آنها برمیگردد؛ بنابراین یک حرکت پیشبینینشدهای حاکی از آگاهی مردم و آمادگی آنها برای تداوم این راه بود.
در واقع شکلگیری پدیده تشییع حاج قاسم، غربیها را مجبور به تغییر رویه کرد؟
پیامدهای این تشییع در نوع خود کمنظیر است؛ بهعبارتدیگر، سیاستمداران و جامعهشناسان سیاسی و مدیران رسانههای آنها متوجه شدند که پدیده دینی در دنیا در حال گسترش است و این پدیده در جغرافیای ایران محصور نیست و در حال گسترش و تبیین بوده و از شاهکارهای موجود جهان است و به همین دلیل غرب بهشدت نگران آینده خودش و این جریان شده است.
در این مورد مثالی میزنم؛ روزی که حضرت امام به ایران تشریف آوردند در بهمن سال۱۳۵۷، سه تا چهارمیلیون نفر به استقبال ایشان رفتند اما روزی که ایشان از دنیا رفتند بین ۱۰ تا ۱۲میلیون نفر به تشییع ایشان رفتند، درحالیکه ایشان ۱۰سال هم رهبر کشور بودند؛ ۱۰سالی که مسائل بسیار زیادی برای کشور داشت و همه از آن آگاه هستند ولی از علاقه، اعتقاد و تایید مردم و شایستگی، ایمان و مردمی بودن او کم نشد و بلکه بیشتر هم شد. بسیاری از کسانی که در ورود امام شرکت نکرده بودند، در زمان رحلت شرکت کردند. با این کار گفتند که ما ایمان آوردیم که این شخص واقعا مردمی و واقعا شایسته رهبری بود. امروز بسیاری از افراد در دنیا به همین صراحت اعتراف کردند و با تشییع حاجقاسم سلیمانی هم مشابه همین برداشت را در دنیا داشتند. به همین دلیل است که میبینیم که نوع نگاه، مواضع و نوع برنامهریزیهای بلندمدت آنها درمورد این منطقه، امام و اسلام بهنوعی در حال تغییر است.
برخی از روشنفکران و متفکران فعلی جامعه ما اصرار دارند شخصیت شهید سلیمانی را از جریان نظام و انقلاب جدا کنند و سپس آن را تحلیل کنند. این مقوله چگونه قابل تبیین است؟
ما نمیتوانیم جلوی فکر کردن عدهای را بگیریم؛ برخی میخواهند نظرات خود را بیان کنند، حتی اگر این نظرات واقعبینانه یا منطقی نباشند. ما نمیتوانیم مانع صحبت کردن آنها شویم، اما واقعیتها همچنان پابرجا هستند.
واقعیت این است که امثال سردار سلیمانی کم نیستند. نکته مهمی که باید به آن توجه کرد این است که بسیاری از این افراد ناشناختهاند. به عنوان مثال، شهید سیدحسن نصرالله یا شهید نیلفروشان یا هزاران نفر دیگر که درحالحاضر در خدمت اسلام هستند، هرچند ممکن است خود را اعلام نکنند. این افراد محصول انقلاب اسلامی هستند کمااینکه قبل از انقلاب اینگونه نبود. امروز شما میبینید که در نیجریه، آقای شیخ زکزاکی چه کارهایی انجام میدهد و پنج فرزند خود را در راه انقلاب فدای اسلام کرده است. این کارها کوچک نیستند و امثال ایشان در دنیا بسیار زیادند.
بازسازی هویتی جامعه ازسوی شخصیتها و الگوی شهید سلیمانی چگونه رخ میدهد؟ دستگاههای مربوطه چه وظیفهای در این زمینه دارند؟
دستگاههای رسانهای باید برنامه جدی برای معرفی شخصیتها و ویژگیهای آنها و خدماتشان داشته باشند. کارهای بزرگی انجام شده، اما ممکن است حق برخی افراد ادا نشده باشد؛ به عنوان مثال، شهید اندرزگو یا شهید عراقی که قبل از انقلاب و بعد از آن خدمات بزرگی کردند؛ واقعا حق این افراد ادا نشده است.
نظر شما