آگاه: هایدی کودکی است حدود پنجساله، پدر و مادری ندارد و تا پیش از این، در کنار مادرِ مادرش زندگی میکرده، حالا او را هم از دست داده و خالهاش، دیتی، نمیخواهد فرصتهای خوب زندگیاش را بهخاطر این بچه از دست بدهد. پس او را پیش پیرمردی میبرد که مطرود و تنهاست.
هایدی همان ابتدای داستان در دسته کهنالگوی یتیم قرار میگیرد؛ کودکی که دیتی به او اهمیت نمیدهد، خواستههایش برایش مهم نیست و حتی حاضر نیست در صحنه اول، لباسهای هایدی را تا خانه پدربزرگ بیاورد. برای همین تمام لباسهای هایدی را به او (که کودکی پنجساله بیشتر نیست) پوشانده تا خودش راحتتر باشد. هایدی در همین ابتدا با ستم و آسیب عاطفی و محرومیت روبهرو است. اما اینطور نمیماند. کمکم کهنالگوی یتیم را کنار میگذارد و کهنالگوی معصومیت را به خودش میگیرد.
او مظهر اعتماد به دیگران و جهان میشود. ظن و بدبینی به پدربزرگ در همه آدمهای آن منطقه وجود دارد اما در هایدی هیچ حس عدماطمینانی به پدربزرگ وجود ندارد. هایدی با مشکلی روبهروست که تنها و غریب بودن است اما با تمام توان پنجسالهاش حرکت میکند تا به همه این تنها بودنها غلبه کند و تلاش او نتیجه میدهد. در میان تلاش این شخصیت معصوم عنصری نقش دارد که نهفقط به هایدی برای نتیجهبخش بودن تلاشهایش کمک میکند، بلکه به پدربزرگ و کلارا هم کمک میکند تا به آدم دیگری تبدیل شوند و این عنصرِ طبیعت است.
طبیعت در رمان هایدی که نشر افق با ترجمه ثمین نبیپور منتشر کرده است، دو روی خشن و مهربان دارد و با هر دو صورتش در این داستانِ یوهانا اشپیری حضور دارد. کوهستان آلپ با زمستان سرد و برفهای سهمگینش و بهار و تابستانهای جذابش و همه همراه هایدیاند. حتی او طبیعت را با خودش به فرانکفورت میبرد و روح کوهستان را در خانه جاری میکند. اما شخصیت معصوم هایدی دوباره دچار مشکل میشود و به همان کهنالگوی یتیم برمیگردد. او آسیبپذیر و تنها میشود و دیگر نمیتواند بر تنهایی غلبه کند، چون نیروی همراهش را ندارد، چیزی که میتواند دوباره او را نجات دهد طبیعت است.
طبیعت همان گنجی است که این روزها صدمه دیده، چه در جغرافیای ما و چه در جغرافیای هایدی و رمان هایدی یک بار دیگر، قدرت طبیعت را برای خوانندهاش زنده میکند.
شخصیتهای رمان هایدی اشتباه میکنند، صدمه میبینند اما باز هم نجات پیدا میکنند. طبیعت پایان خوشی برای همهشان رقم میزند، برای پدربزرگی طردشده که مدتهاست با کلیسا قهر کرده و برای پیتری که صندلی چرخدار کلارا را میشکند. اما این رستگاری به همه خواهد رسید؟ نه. کسی که خود در پی رستگاریاش در کوهستان نیست به همان خلوت تاریک خودش برمیگردد، مثل خاله دیتی و خانم روتن مایر.
وقتی قهرمان ما خانه را ترک میکند، تنهایی همراه او میشود. قهرمان کوچولوی ما باید با اندوهی کنار بیاید که از هر نبردی برای روحیه حساس سختتر است ولی این قهرمان کوچک قرار نیست در این نبرد شکست بخورد؛ البته که او متحدان قدرتمندی مثل آقای دکتر و آقای ززمان دارد اما قدرت معصومیت هایدی این توان را به او میدهد که متحدانش را از خواب غفلت بیدار کند و به یاری بخواند.
هایدی از مجموعه رنگینکمان کلاسیکِ نشر افق داستان خورشیدی است که گرمای زندگی را از خانهای به خانه دیگر میبرد، داستان طفولیت و پاکی است و نزدیکی این مفهوم با طبیعت.
رمان هایدی و طبیعت امروز
معصومه میرابوطالبی ـ منتقد و پژوهشگر
۲۸ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۱:۱۵
کمتر کسی دور و بر ما پیدا میشود که اسم هایدی را نشنیده باشد و نداند ماجرای این دختر چیست. حالا سوال این است که چرا باید رمان هایدی اثر یوهانا اشپیری را خواند با اینکه از صفر تا صد ماجراهای این دختر را در اقتباسهای مختلف سینمایی و تلویزیونی دیدهایم.