آگاه: کتاب «تیستو سبز انگشتی» نوشته موریس دروئون که توسط مترجمان مختلفی در کشورمان، ترجمه شده داستانِ پسربچهای عاشق طبیعت
است.
درباره کودک بانمکی که به هرکجا دست میکشد، بیدرنگ سبزی از آنجا میتراود و سبز میشود. او با همین استعدادِ زیبا و جذاب، کارهای دردسرسازی هم انجام میدهد. مثلا کارخانه اسلحهسازی پدرش را مبدل به گلستان میکند و شهر را بدجور به هم میریزد. تیستو در یک خانواده ثروتمند به دنیا آمده اما وصله ناجوری سرکش است. وقتی پدرش او را برای تحصیل به مدرسه میفرستد، تیستو نمیتواند قبول کند تحت تعلیم آدمهای ازپیشساخته شده قرار گیرد و از رفتن به مدرسه سر باز میزند. این نخستین کشف تیستو در مسیر رویش است. مسیری که قرار است جهان را به جای سبزتری تبدیل کند... اما داستان در همینجا هم توقف نمیکند. چراکه بهزودی قرار است جنگی بزرگ بین دو کشور شکل گیرد و این میان، تیستو انگار قرار است نقشِ سبز و مهمی را
ایفا کند.
کتابِ تیستو سبز انگشتی، از شاهکارهای دیده نشده در ادبیات کودک است که مفهوم صلح، محیطزیست و تفکر مستقل را در بطن داستانی چندخطی و جذاب به کودکان میآموزد. داستانی که پر از کشش و اتفاق و چالش است و کودک را تا آخرین صفحه تشنه نگه میدارد. اما درعینحال، آنقدر ساده روایت شده که برای هر سن و سالی قابلفهم است. کلمات تیستو کلمات آشنای دنیای ما هستند. داستانش هم همینطور. تیستو از قصهای حرف میزند که نه باعقل، نه با منطق و نه با تحلیل نمیتوان به ژرفای آن دست یافت. بلکه برای فهم آن باید به سراغ فطرت رفت. تیستو با قلبِ آدمها کار دارد. تیستو وظیفه دارد قلب را مجاب کند که طبیعت دوستداشتنی است و چقدر خوب این کار را
انجام میدهد...
پس تیستو سبز انگشتی گروه سنی ندارد. هرچقدر سعی کردم برایش یک بازه سنی قائل شوم، نتوانستم. همه میتوانند تیستو را بخوانند و درک کنند. یک کودک، یک پدر، یک مادر، یک معلم و حتی یک مادربزرگ! تیستو سبز انگشتی همهفهم و همهباور و همهدوست است و با هیچکس غریبه نیست. داستان تیستو سبز انگشتی، داستانِ جانِ آدمی است و جانِ آدم در هیچ جا و هیچوقت و برای هیچکس «غریبه» نیست. در نگاه گذرا به امثال این داستانها، به این ویژگی مشترکشان برمیخوریم که حرفهایی از «آزادگی»، «صداقت»، «عشق» و «جوانمردی» میزنند. این ویژگیهایی است که میتواند اثری را پرفروش، پرمخاطب و شهره
کند.
اما، همانگونه که گفته شد، گفتن از «فطرت» نیازمندِ آن است که راوی، خود اهلِ فطرت باشد و زبانِ داستان و شیوه روایت را خوب بشناسد و بتواند چارچوب فنی و روایی داستانش را خوب چفت کند و این چیزی است که نویسنده بهخوبی از پس آن برآمده است. لحن و برداشت هر کسی با هر سنی پس از خواندن این کتاب، نصیحتانگارانه و پندپذیرانه نیست. تیستو سبز انگشتی بدون اینکه ذرهای نصیحت کند، مخاطب را بیدار میکند و با محیطزیست آشتی میدهد. این ویژگیای است که کمترین اثر داستانی در حوزه کودک دارای آن
است.
ترجمه لیلی گلستان نیز برخلاف ترجمههایی از کتاب کودک مثل شازده کوچولو، تیزدندان و جاناتان مرغ دریایی که محصور و مرعوب کلمات شدند، ترجمه روان و ساده و کودکانهای است. شکر خدا نه نویسنده و نه مترجم وارد مارپیچ زبانی نشدند و داستانشان را صافوساده روایت کردند؛ بدون هیچ پیچیدگی اضافهای که از ارزش قصه بکاهد.
اگر معلم، والد، مربی، نوجوان یا یک عاشقِ طبیعت هستید خودتان و اطرافیانتان را با شخصیت تیستو سبز انگشتی آشنا کنید و روحتان را در طرف تازه اشیا جاری کنید. شاید شما هم بتوانید در جهانی که همه اهل پژمردناند،
برویانید... .
۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۱:۲۸
حانیه اخلاقی، فعال رسانه : بهار که میشود یادِ پسرکی میافتم که دستانِ سبزی داشت. هروقت کسی را میبینم که عاشق گلوگیاه است و با جهان سبز گیاهان عشقبازی میکند، یادِ همان پسرک میافتم. مثلا سهراب سپهری و زندگی عجینش باطراوت گیاه، مرا یادِ او میانداختند. یادِ پسرکی که رویاندن بلد بود. یادِ تیستو سبز انگشتی، شخصیتی که موریس دروئون او را خلق کرد و اولینبار توسط لیلی گلستان پا به جهان داستانهای ترجمهای ایران گذاشت.