زهرا بذرافکن - خبرنگار سرویس فرهنگی: «کیک محبوب من»، فیلم تازه «بهتاش صناعیها» و همسرش «مریم مقدم» است که به نویسندگی صناعیها و مقدم و تهیهکنندگی «غلامرضا موسوی»، رئیس انجمن تهیهکنندگان مستقل، ساخته شده است. موسوی در اثر قبلی صناعیها و مقدم نیز تهیهکنندگی را عهدهدار بود. بازیگران اصلی این فیلم، «اسماعیل محرابی» و «لیلی فرهادپور» هستند. این دو از هنرپیشههای قدیمی سینما و تلویزیون ایران هستند.
داستان این فیلم آن طور که گفته شده، درباره زنی بیوه است که در میانه سن هفتاد سالگی است. او تنهاست و فرزندانش در خارج از کشور ساکن هستند. بنابراین تنها با چند دوست زن در تماس است که رابطهشان به صحبت درباره بیماریهای کهنسالی محدود میشود. با این حال او قصد ارتباط عاطفی دوباره و عشقی پیرانهسر دارد که موضوع و سوژه اصلی فیلم است.
حدود یک ماه پیش، از این فیلم عکسی از یک نما منتشر شد که زنی بدون پوشش سر (لیلی فرهادپور) در فاصله نزدیکی از یک مرد (اسماعیل محرابی) ایستاده است. در همان زمان سوالهایی مطرح شد که با پاسخهای تکراری، از این قبیل که عکس پشت صحنه است و ... توجهها منحرف شد. چند روز گذشته «کیک محبوب من» در حالی در جشنواره «فیلم برلین» به نمایش درآمد که دو کارگردان این اثر در جشنواره حضور نداشتند و با ارسال بیانیهای و قرائت آن در نشست خبری از علل و عواملی گفتند که جای بحث زیادی دارد.
سر تا پا تناقض
آبان سال گذشته خبر صدور مجوز تولید فیلم «کیک محبوب من» به نقل از روابط عمومی سازمان امور سینمایی و سمعی بصری، در شورای صدور پروانه ساخت آثار سینمایی منتشر شد که بیش از پیش موضوع را سوال برانگیز میکند. فیلمی که از سویی ساخت آن برای تولیدکنندگانش تا حد ممانعت از خروج از کشور گران تمام شده، پیش از این مورد تایید سازمان سینمایی واقع شده و حالا به نمایندگی از سینمای ایران و همچنین سوئد، فرانسه و آلمان در جشنواره برلین و در بخش اصلی آن حاضر شده است.
باید از سازمان سینمایی سوال کرد که چرا مجوز ساخت چنین فیلمنامهای را صادر کردهاند در حالی که هرگز ساخت اثری مانند آن در سینمای بعد از انقلاب تا کنون سابقه نداشته است. به علاوه اگر مجوز را صادر کردهاید، چرا اجازه خروج تولیدکنندگانش از کشور برای شرکت در جشنواره را نمیدهید.
با این حال، از صناعی و مقدم، تولیدکنندگان فیلم نیز باید جویا شد که از فاصله کسب مجوز تا ساخت فیلم چه اتفاقی افتاده که فیلمی در چارچوب عرف و قانون تبدیل به فیلمی ضد فرهنگ میشود. فیلمی که ادعا میکند قصهای را از دغدغههای زنی در سالخوردگی روایت میکند، زنی که با بحرانهایی چون تنهایی و عوارض پیری دست و پنجه نرم میکند و او میل به برقراری رابطهای عاطفی و عاشقانه دارد.
عنصر اصلی و موتیف این ماجرا از کسب مجوز تا گرفتن جایزه در جشنواره برلین، «تناقض» است. پارادوکس میان گرفتن مجوز در سینمای ایران و ساختن فیلمی ضد فرهنگ ایرانی جاری است. بدتر آن که، با بیانیهای که کاگردانهای فیلم منتشر کردند، نه تنها سینمای ایران را سینمایی بسته و ضد تولید و خلاقیت، بازنمایی کردند، بلکه جامعه ایران را نیز برای زنان میانسال، غیر قابل زیست نشان دادند آن هم تنها با چنگ زدن به استدلالی آلوده به قواعد پوشش. اگر جامعه ایران چنین و سینمای ایران چنان است، چرا تصمیم گرفتید فیلم را برای جشنوارهای بسازید که نه ارتباطی با موضوع فیلم دارند و نه مخاطب آن هستند؟ دغدغهتان زن سالخورده ایرانی است یا سیاهنمایی در جشنوارههای خارجی و قصهگویی برای مخاطب آنور آبی؟
سکوی پرتاب داخلی
اسماعیل محرابی بازیگری است که یک دهه پیش از انقلاب آغاز به کار کرده و سالهاست که او را در سینما و تلویزیون دیدهایم. با این حال اگر کارنامه او را نگاهی بیندازیم، نتیجه، دیده نشدن در تمام طول این سالها است که عمدتا توسط هم صنفیها و همکاران نادیده گرفته شدهاند. گویا آن چه در مجموع پس از حدود 60 سال فعالیت در حوزه بازیگری در سینما، تئاتر و تلویزیون در نهایت منجر به ایجاد محرک و شهوت دیده شدن میشود نادیدهانگاریای است که در ایران دامن خیلی از هنرمندان را گرفته و به مرور موجب محو شدن آنها از صحنه عمومی رسانه میشود. بنابراین بهتر آن است که با دیدی وسیعتر ضمن بررسی سابقه هنری افرادی که چنین فرصتی را پیش از این هم داشتهاند، تمام نتیجه را متوجه شخص ندانیم و نیم نگاهی هم به بی توجهی به افراد در عرصه سینما و تلویزیون بندازیم که این خود سکویی است برای پرتاب هنرمندان به نقاطی دور و در تعارض با چارچوبی که در آن زیسته و رشد یافتهاند.
جایزه به شرط سیاهنمایی
تقویت دوگانه «جهان اولی» ـ «جهان سومی» همان چیزی است که در جشنوارههای بین المللی در کشورهای غربی بیش از دو دهه است که در جریان است. تمام فیلمهایی که از دل مرزهایی همچون کشور ما که به اصطلاح «در حال توسعه» است به چنین جشنوارههایی راه مییابند و اتفاقا همیشه هم مورد تحسین و تمجید قرار میگیرند و برنده جوایزی میشوند، فیلمهایی تیره و تلخ و برآمده از دل سیاهیای هستند که به جامعه ایرانی وصله میشود. نگاهی بیندازید به فیلمهای ایرانی که پیش از این در جشنوارههای خارجی مورد توجه قرار گرفتند: فیلم «طلای سرخ» ساخته جعفر پناهی که قصهای از یک پیک موتوری پیتزافروشی است و یکی از تلخترین آثار سینمای ایران به شمار میرود. این فیلم در جشنواره «کن» جایزه ویژه هیات داوران را در سال ۸۲ از آن خود کرد. فیلم «تاکسی» ساخته جعفر پناهی است که درباره یک راننده تاکسی است که مسافرانی را سوار میکند که از معضلات زندگیشان میگویند. این فیلم از سیاهترین فیلمهای ساخته شده در ایران است که البته باید متذکر شد از نگاه بسیاری از منتقدان و تماشاگران، فیلم خوبی ارزیابی نشد. داوران جشنواره برلین به این فیلم جایزه خرس طلایی را دادند.
فیلم «قصهها» ساخته رخشان بنی اعتماد که به جمیع سیاهیهای همه فیلمهای بنی اعتماد در یک اثر شهره است. جشنواره ونیز این فیلم را شایسته جایزه بهترین فیلمنامه دانست.
بعد از آن نیز فیلم «فروشنده» ساخته اصغر فرهادی که به خودی خود و در هر فرهنگی فیلمی سیاه به حساب میآید. این فیلم در جشنواره «کن»، جایزه «اسکار» و چندین فستیوال دیگر برنده و نامزد دریافت جایزه شد.
حالا شاید از زاویه بهتری بتوان به این موضوع نگاه کرد، استقبال جایزه و جشنوارههای خارجی آمریکایی و اروپایی با آغوش باز از هر آنچه به دوگانههای «مرکز-پیرامون» و «جهان اول - جهان سوم» دامن میزند، در نهایت ثمری میدهد که فیلمساز را به سیاهنمایی و جامعه ایران را به غریق فلاکت، انگشتنما میکند.
باری به هر جهت، جای سوال این که اولا، مگر ما پیش از این در سینما و تلویزیونمان فیلمهایی با دغدغه زنان و با نگاه انتقادی نداشتهایم که ساختن فیلمی با این مضمون باید شق القمر به حساب آید؟ یا مگر پیش از این عشق در سن بالا چه از جنس زنانه و چه مردانه در سینما محدود بوده است؟ مراجعه کنید به فیلم «خواستگار» که از عمر آن حالا نزدیک به ۳۰ سال میگذرد و هنوز میشود تماشایش کرد یا فیلمهای بسیار دیگری که با همین مضامین چه با بیانی تلخ یا شیرین حرفشان را زدهاند. در نهایت، این گونه مظلومنمایی از نوع سوءاستفاده از خوی سلبریتیپرور کاربر ایرانی زیر سایه شریف سینمای مستقل و دستمایه کردن و تحقیر قوانین عرفی و شرعی برای توجیه رفتارهای ضد و نقیض نه فقط در قالب استدلال نمیگنجد که خود سوژهای برای ساخت اثری کمدی است.