۴ آذر ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۰

به خود می‌بالم که چند صباحی را از طریق کتاب وزین و فاخر «چراغ‌دار» مهمان جمعی از نویسندگان و پژوهشگران بافضیلت و هنرمند حسینیه هنر شیراز بودم و در این کتاب ارزشمند از محضر روح‌پرور و خردنواز آنان بهره‌ها بردم. از این طریق، فرصتی بس مغتنم برایم پیش آمد که دولت مصاحبت با شهدایی را یافتم که بخش‌هایی از زندگینامه پرشکوه آنان در پرتو پژوهشی پدیدارشناسانه در قالب مصاحبه‌هایی دقیق و عالمانه روایت شده بود و تجربه زیسته بستگان و آشنایان آن عرش‌نشینان آسمانی در خصوص مسایل گوناگون زندگی که مبین سبک زنگی آن خورشید صفتان است به دست آمده بود.

آگاه: این کتاب شکوهمند و شورانگیز من را در سایه روایت‌هایی از زندگی شهدای حادثه تروریستی حضرت احمدبن‌موسی شاهچراغ(ع) با نحوه زیستنی شاهدانه و شهیدانه که به فرموده سردار بی‌بدیل دل‌ها یعنی شهید حاج قاسم سلیمانی آدمی را شایسته شهادت می‌سازد آشنا ساخت و مهارت‌های چگونه زیستن را به من آموخت. 
رسالت اصلی تاریخ را در پرتو تاریخ شفاهی شهدای ترور که همچون مهرتابان بر فراز آسمان این مرز و بوم می‌درخشد می‌توان فهمید و اهمیت تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی را دریافت، همان نکته خطیری که ناشر محترم کتاب، در پیشگفتار کتاب عالمانه به آن اشاره داشته‌اند: «سه‌چهارم عمر انقلاب، حتما شایسته توجهات جدی‌تر جریان تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی است.»
کتاب حکمت‌آمیز و رحمت‌خیز «چراغ‌دار» براستی چراغ‌وار و مهرآسا و مهتاب‌وش هدایتگر خواننده‌ای است که شیدا و دلداده حقیقت پنهان پشت حادثه‌ای جانسوز و جگرسوز یعنی حادثه تروریستی حرم حضرت شاهچراغ(ع) است. حتی خود من که بسیاری نکات بعد از گذشت چند سال از این اتفاق تلخ و جانکاه همچنان برایم در هاله‌ای از ابهام بود با مطالعه این کتاب پاسخ سوالات خود را دریافتم و بواسطه توضیحات راهگشایانه آن از من رفع ابهام شد.
آنگاه که هدف نشر و نگارش یک کتاب، بلند آوازه ساختن نام خدا و متجلی ساختن حقیقت باشد، آنگاه چنین هدفی به قلم تک‌تک نویسندگان شایسته و فاضل کتاب چنان اعجازی می‌بخشد که به نوشته‌ها و مکتوبات آنان طراوت و لطافتی دیگر می‌دهد و خواننده را مسحورانه تحت تاثیر خود قرار می‌دهد و دگرگون و متحول می‌سازد. نویسنده‌ای از نویسندگان کتاب که خود این‌گونه متاثر از وقوع چنین حادثه‌ای دلخراش است می‌گوید: «اولین تصویر یا تصاویری که روی گوشی‌ام آمد، شهیدی بود با لباس کاملا تیره، یکی از دست‌هایش باز شده و روی فرش حرم آرام گرفته بود. آتشم زد. البته عکس شهدای مسجد بالاسر را که دیدم، همه وجود گُر گرفت... تصویری که شب بعدش توی سردخانه گلزار شهدا دیدم، کارم را تمام کرد.» یا از منظری دیگر، تأثیرات عظیمی که بعضی از پژوهشگران و نویسندگان کتاب در طی فرآیند مصاحبه‌هایی که بیش از یکصد ساعت طول کشید برای بازماندگان شهدای حادثه گذاردند انکارناپذیر است. یکی از نویسندگان توانمند و متعهد کتاب در خصوص دو فرزند (آرتین و فاطمه) بازمانده پدر و مادری شهید (شهید سرایداران و شهید اسماعیلی) این‌گونه می‌نویسد: «آن روزها رفت‌وآمد زیاد شد و فرصت مصاحبه گرفتن پیش نیامد ولی ارتباط خوبی بین من و آرتین شکل گرفت. چشمان آرتین پر از غم بود، با هم بازی کردیم و لبخند بر روی لبانش نقش بست... صدایم می‌زد آبجی زهرا. فاطمه از اتاق آمد بیرون. گرم صحبت شدیم و راضی شد مصاحبه کند. مصاحبه‌ای که قرار بود به خاطر شرایط روحی فاطمه کوتاه باشد، دو ساعتی طول کشید. وسط مصاحبه با مرور خاطرات خوش خندیدیم و با گفتن از روز حادثه بغض کردیم... در مراسم افتتاحیه جشنواره عمار، آرتین را دیدم که با راستین، مجروح دوساله حادثه، بازی می‌کرد و هر دو غرق در خنده بودند. حادثه سبب آشنایی آنها شده بود.»
یا اینکه نویسنده محترم دیگری درخصوص شهیدی دیگر این‌گونه می‌نویسد که در دست‌نوشته‌ای که از آن شهید گرانقدر حادثه تروریستی حضرت شاهچراغ(ع) باقی مانده بود این عبارات به چشم می‌خورد: «خداوند به این جانب لطف نماید... حق کسی را ضایع نکنم و در حد توانم به انسان‌های فقیر کمک کنم. خداوند توفیق دهد بتوانم جهت اسلام و راه شهدا پاسداری نمایم و ادامه‌دهنده راه پاک شهدا باشم... محمدولی کیاسی ۲۲/۱۰/۱۳۹۷»
بدین ترتیب شهیدی که خود از شهدای قبل از خود یاد می‌کند، بعد از او هستند نویسندگانی که نام او را در بین قدسیان و عرشیان بلندآوازه سازند و نصایح او را ماندگار کنند. 
اکنون از سر ارادت و شیفتگی و دلبردگی بر خویشتن فرض و واجب می‌دانم که بگویم حقا که در هنگام هجوم غم‌ها و دلمردگی‌ها و ناآرامی‌های زندگی باید به این چراغ ظلمت‌سوز (چراغ‌دار) پناه برد تا آنکه با نوشته‌های اندیشمندانه و هنرمندانه نویسندگان صاحبدل و شایسته آن، اندوه گسارانه، دامن دامن عشق و طبق طبق طرب بر جان بی‌قرار افشاند. خوشا شهدای حرم مطهر حضرت شاهچراغ(ع) که فداکارانه و سخاوتمندانه جان در طبق اخلاص نهادند و به محبوب خویش خدای متعال عرضه داشتند. دریغا که از آن چراغ‌های تابان، حیات و نورانیت دریافت نکنیم و با سبک زندگی و نگرش آنان آشنا نشویم و بر جزئیات حیرت‌انگیز و بهت‌آفرین شهادت آن آسمانیان خورشیدپرور وقوف نیابیم.
به اعتقاد من، کتاب «چراغ‌دار» بالقوه توان و شایستگی آن را دارد که هر فصل آن در مورد هر شهید به رمان یا رمان‌هایی مستقل تبدیل شود و حتی مجموعه‌هایی دیگر در همین قالب برای کودکان و نوجوانان از آن استخراج و به رشته تحریر در آید. حتی مبالغه نیست اگر بگویم در بلندمدت می‌توان فیلم‌ها و مجموعه‌های نفیس و ماندگار نمایشی، تلویزیونی و سینمایی مبتنی بر آموزه‌های تاثیرگذار کتاب «چراغ‌دار» تدارک دید و نام شهدای حادثه تروریستی حرم شاهچراغ(ع) را جاودانه‌تر ساخت.