۲۹ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۰:۵۰

«بزرگ‌ علوی در سال‌های قبل از انقلاب، ممنوع‌القلم شد و داستانش اجازه انتشار در ایران نیافت. در آن سال‌ها، رمان «چشمهایش» در چاپخانه‌های مخفی یا به‌صورت نسخه‌های دست‌نویس تکثیر می‌شد و خواندن و داشتن آن جرم‌ِ سیاسی محسوب می‌شد!»

آگاه: بزرگ علوی (سیدمجتبی علوی)  ۲۸بهمن ۱۳۷۵، در ۹۳سالگی در برلین درگذشت. او که از پیشگامان داستان‌نویسی جدید و نویسنده مشهور چپ‌گرای ایران است، در ۱۳بهمن ۱۲۸۲ شمسی در تهران و در خانواده‌ای اهل سیاست به دنیا آمد. پدرش، سیدابوالحسن، که از فعالان جنبش مشروطه بود و در آلمان به «کمیته ملیون» پیوسته بود، در یکی از سفرهای پنهانی‌اش به ایران (۱۳۰۲)، پسران خود، بزرگ و مرتضی را برای ادامه تحصیل به آلمان برد. 
علوی، پس از بازگشت به وطن، در ۱۳۰۷ معلم زبان آلمانی هنرستان صنعتی شیراز شد. سپس به‌عنوان مترجم یک آلمانی به گیلان رفت. این سفر بعدها الهام‌بخش معروف‌ترین داستان کوتاه او «گیله‌مرد» شد. او در ۱۳۰۸، به تدریس زبان آلمانی در هنرستان صنعتی تهران پرداخت و با فضای روشنفکری پایتخت، ازجمله محفل ادبی صادق هدایت ارتباط یافت. علوی با انتشار نخستین اثرش، مجموعه داستان چمدان (۱۳۱۳) به‌عنوان یکی از پیشگامان داستان‌نویسی جدید ایران شناخته شد. 
علوی پس ‌از آزادی از زندان در سال۱۳۱۶، ورق‌پاره‌های زندان (۱۳۲۱) و پنجاه‌وسه نفر را نیز در ۱۳۲۲ منتشر کرد. سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ پربارترین دوره فعالیت ادبی اوست. مهم‌ترین دستاورد ادبی این دوره از زندگی علوی مجموعه داستان «نامه‌ها» (۱۳۳۰) و رمان «چشمهایش» (۱۳۳۱) است. «چشمهایش» شاخص‌ترین اثر بزرگ علوی است که ۷۲سال پیش به چاپ رسید و اکنون چاپ پنجاه‌وپنجم آن در انتشارات نگاه در دسترس علاقه‌مندان است؛ هرچند باید به این عدد و رقم کتاب‌هایی را که به‌صورت غیرقانونی منتشر می‌شود و در بساطی‌های کنار خیابان به‌وفور یافت می‌شود، اضافه کرد. 
«چشمهایش» روایت یکی از دوستداران نقاش معروفی به نام «ماکان» است که به‌دنبال راز مرگ مشکوک استاد در تبعید است؛ استاد ماکان نقاش بزرگ که یک مبارز سیاسی علیه دیکتاتوری رضاشاه است در تبعید درمی‌گذرد. یکی از آثار باقی‌مانده از او، پرده‌ای است به‌نام «چشمهایش»، چشم‌های زنی که گویا رازی را در خود پنهان کرده است. راوی داستان که ناظم مدرسه و نمایشگاه آثار استاد ماکان است، سخت کنجکاو است راز این چشم‌ها را دریابد؛ بنابراین سعی می‌کند زن تصویر را بیابد و از ارتباط او با استاد ماکان بپرسد. 
حسن میرعابدینی در کتاب «پیشه دربه‌دری» درباره این کتاب می‌نویسد: در رمان «چشمهایش» بیش از سیاست، قصه عشق را می‌خوانیم، زیرا به قول م. آزاد «علوی باطنا مردی سودایی است و در حقیقت توی خط آن حرف‌ها (سیاست) نیست. چشم‌هایش و تکه‌هایی از نامه‌ها، لحن و محتوای اشرافی اما انسان‌دوستانه دارد... علوی نویسنده بود و صادق و همین صداقت بود که شوروغوغا و یأس (داستان‌های) او را از پشت امیدواری (سیاسی مقاله‌هایش) نشان می‌داد.» نزدیکانش بر آن‌اند که صداقت او با سیاست‌بازی و تحزب در تضاد بود. پرویز ناتل خانلری او را «نویسنده صمیمی و احساساتی» بازمی‌شناسد؛ نویسنده‌ای تغزلی که خوش دارد حماسه‌سرایی کند. پیوستن او به حزب توده ایران نیز، بیش از آنکه از باوری مرامی ناشی شود، حاصل نوعی کنجکاوی معلم‌منشانه است. خودش می‌گوید: «من نویسنده هستم، به کار سیاست نمی‌خورم.» بااین‌حال، عمری را به وابستگی‌های حزبی گذراند و از نوشتن آن‌چنانکه باب طبعش بود، دور افتاد. این امر از او چهره‌ای تراژیک ساخت که با همه عشق به نوشتن، متعهد است نگارش مقاله‌های ایدئولوژیک را ادامه دهد. اما تنها بهره‌ای از ماجراجویی‌هایش را صرف ژورنالیسم و سیاست کرد و بهره غالب را به نوشتن اختصاص داد. 
علوی مبدع یا برجسته‌ساز گرایش‌های ادبیات زندان (حبسیات جدید) و ادبیات مهاجرت در داستان‌نویسی زبان فارسی است. او در سال‌های قبل از انقلاب، ممنوع‌القلم شد و داستان‌هایش اجازه انتشار در ایران نیافت. در آن سال‌ها، رمان «چشمهایش» در چاپخانه‌های مخفی یا به‌صورت نسخه‌های دست‌نویس، تکثیر می‌شد و این درحالی بود که خواندن و داشتن آن جرم‌ِ سیاسی محسوب می‌شد! این جو و نقش‌آفرینی چهره داستانی «نقاش مبارز و ضدرژیم»، شخصیت نویسنده را در مهی از رمزوراز پوشانده بود و قهرمان رمان را به الگوی رفتاری نسلی از آرمان‌گرایان دهه ۱۳۵۰_۱۳۴۰ بدل کرده بود.  میرعابدینی در کتاب خود می‌گوید: بزرگ‌علوی رمان‌های «سالاری‌ها»(۱۳۵۷)، «موریانه»(۱۳۷۲) و «روایت»(۱۳۷۷) را می‌نویسد اما در هیچ‌کدام از آنها نمی‌تواند نومایگی مضمونی و ساختاری چشمهایش را تکرار کند. 
حسین پاینده، منتقد ادبی نیز بر این موضوع صحه گذاشته و گفته است: «علوی ‌رمان‌های دیگری نیز نوشت که ازجمله آنها، رمان «سالاری‌ها»ست که درباره افت‌وخیز یک خانواده اشرافی در حدود سال۱۳۰۰ است. رمان بعدی او در سال۷۲ به نام «موریانه‌ها» است که راوی آن یک ساواکی است و رمان دیگر او به نام «روایت» که در سال۷۷ چاپ شد، زندگی یک مبارز سیاسی قبل و بعد از کودتای ۲۸مرداد است که این سه رمان به لحاظ تکنیک و دیگر اصول نویسندگی به هیچ عنوان به پای «چشمهایش» نمی‌رسد؛ چراکه اگر رمان به‌دنبال ترویج ایدئولوژی باشد، دیگر رمان نمی‌شود.» پاینده  درباره بزرگ علوی گفته است: من معتقدم که بزرگ علوی هم مانند بسیاری از نویسندگان دیگر ما نامکشوف مانده است و جالب است که خود او دراین‌باره می‌گوید که اطرافیان من به من بی‌توجه بوده‌اند و نقلی از اوست که می‌گوید همکاران من تعریف و تمجید سرشان را بخورد، اگر هم اسم من را در روزنامه خواندند، به روی‌شان نیاوردند و این مسئله می‌تواند برای بسیاری از نویسندگان امروز ما هم درس بزرگی باشد که از بی‌توجهی به آثارشان گله‌مندند؛ چراکه می‌بینیم به نویسنده‌ای مثل بزرگ علوی هم بی‌توجهی می‌شده است. علوی پس از انقلاب سه‌بار به ایران‌ آمد: فروردین ۱۳۵۸، سال ۱۳۵۹ و فروردین ۱۳۷۱. میرعابدینی در کتاب خود می‌گوید: علوی می‌خواست نویسنده شود اما هر بار مانعی سد راه او برای آفرینش ادبی شد: سیاست و زندان، فعالیت حزبی، تبعید و پیشه تدریس.
 او در ۲۸بهمن ۱۳۷۵(۱۷ فوریه ۱۹۹۷) در ۹۳‌سالگی به عارضه قلبی درگذشت و در گورستان برلین به خاک سپرده شد. درحالی‌که این حسرت را به دل داشت: «وقتی می‌بینم که همکاران من چه آثار باارزشی نوشته‌اند... دلم آکنده از غم می‌شود که چنته من خالی است و از خود می‌پرسم چه شد که می‌خواستی نویسنده بشوی وسط راه ماندی.»