۳۰ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۰

سیدمحمدحسین حسینی، دانش‌آموخته عمران و زبان و ادبیات فارسی است و به‌عنوان منتقد و مدرس داستان‌نویسی فعالیت می‌کند. او تاسیس موسسه راوی قلم زرین و انتشارات نشراوی را نیز در کارنامه دارد. درباره نقد و ادبیات با حسینی به گپ و گفت پرداختیم که این گفت‌وگو را می‌خوانید:

آگاه: آقای حسینی، می‌گویند نقد مانند یک هدیه است؛ یک موهبت. پس چرا ما از انتقاد ناراحت می‌شویم؟
اصولا ما جنبه نقد نداریم و به‌جرأت می‌شود گفت برای ما عبارت نقد شدن چندان فرهنگ‌سازی نشده است؛ این موجب می‌شود ناخودآگاه نقد را اعتراض بپنداریم و با آن مقابله کنیم. متاسفانه در جامعه ادبی نیز، فرهنگ نقد وجود ندارد. حتی در فضای بحث منتقدانه، هرگونه اعتراضی به معنای نه گفتن تلقی می‌شود و به بخش علمی و سازنده نقد توجهی نمی‌شود. گاهی در حیطه نقد ادبی، نقد را به‌عنوان حمله محسوب می‌کنیم؛ به‌عنوان‌مثال، اگر به یک شرکت خصوصی زنگ بزنید و فقط سؤال بپرسید: چه اتفاقی افتاد که فلان کار سروقت تعیین شده، انجام نشد؟ طرف مقابل بلافاصله شروع به دفاع می‌کند. اصلا مگر کسی به او حمله کرده که دارد دفاع می‌کند؟ پرسشگری و نقد، دشمنی نیست؛ حمله نیست.


 

خب چه می‌شود که نقد را حمله تصور می‌کنیم؟
به نظر می‌رسد در فضای نقد ادبی، این موضوع، ریشه روان‌شناختی دارد و به تربیت فردی بازمی‌گردد. از دوره طفولیت، هنگام بازخواست از کودکان، می‌گوییم: چرا این کار را کردی؟ همواره شروع دیالوگ ما با او این «چرا» است: چرا دیوار را خط‌خطی کردی؟ چرا جواب نمی‌دهی؟ عموما لحن این سوال طوری است که بچه گمان می‌کند باید برای این چرایی جوابی داشته باشد و چون قطعا جواب خاصی ندارد، شروع به دفاع از خود می‌کند تا از مخمصه نجات یابد. گویا همین اتفاق در مورد نویسندگان ما نیز می‌افتد. در فضای ادبی، جلسات نقد، گاهی افراد از نقد اثرشان ناراحت می‌شوند که انگار بازخواست شده‌اند و جلسه، صورت پژوهشی و علمی ندارد! درصورتی‌که مخاطب یا منتقد فقط پرسیده چطور شد که این ایده به ذهنت رسید؟ حتی گاهی برخی افراد از اینکه کتابشان را نقد کنیم، فرار می‌کنند یا بدتر از آن، دوستانشان را تشویق می‌کنند صرفا تعریف و تمجید کنند.
نقد که نمی‌شود فقط گل‌وبلبل باشد. به نظرتان نمی‌شود گاهی حتی به یک چالش تبدیل شود؟
نقد، اگر علمی باشد و نه سلیقه‌ای، اتفاقات بسیار خوبی در پی دارد. بله، نقد مانند یک هدیه است. حالا ممکن است هدیه‌ای را که به من داده‌اند دوست نداشته باشم اما ارزش کار طرف را زیر سوال نمی‌برم. کسی برای شما هدیه آورده و ممکن است هدیه‌اش را نپسندید؛ عطری هدیه داده که رایحه‌اش را دوست ندارید اما ارزش کار او را زیر سوال نمی‌برید؛ بنابراین اگر نگاه ما به نقد مشابه هدیه باشد، اتفاقا باید استقبال هم داشته باشیم و به لایه‌های مفید و اثربخشی آن توجه کنیم. پس نقدی که اثر و صاحب اثر را به چالش بکشاند، ارزشمندتر نیز می‌شود.
برای اینکه فضای نقد ما به‌سمت نقد علمی رود، لازم است منتقد چه دانشی داشته باشد؟ یا حتی خود نویسنده به چه دانش اولیه‌ای نیاز دارد؟
نویسندگی قطعا نیازمند دانش است. خلاف تصور برخی که فکر می‌کنند نویسندگی ذوقی و استعدادی است اما باید بدانیم درواقع به‌شدت نیازمند دانش است و نگاه ما به نویسندگی علمی است. در دنیای علم و دانش، ما صرفا به حفظیات گذشته نمی‌پردازیم، اتفاقا به‌طور منظم در جست‌وجوی اشتباهات و خطاهای خویشیم؛ درنتیجه به نظریات بهتر می‌رسیم. در باب اثر هنری، باید بگوییم لزوما بحث رسالت اخلاقی وجود ندارد اما اگر نویسنده بخواهد اثری تاثیرگذار خلق‌کند، باید دانشی داشته باشد تا بتواند مخاطبش را تحت‌تاثیر قرار دهد. نویسنده لازم است بتواند باورپذیری را در مخاطب ایجاد کند؛ برای مثال، اگر در داستان‌های خود، شخصیت‌هایی خلق کنم که براساس شناخت آرکی‌تایپ‌ها و تیپ‌های شخصیتی یونگ شکل گرفته است‌، به‌یقین بیشتر شبیه افراد حقیقی جامعه می‌شوند؛ پس طبیعی است که مخاطب با آنها همذات‌پنداری بیشتری دارد. این همذات‌پنداری از دانش روان‌شناسی و جامعه‌شناسی نویسنده نشأت می‌گیرد و اتفاقی رخ نداده است. حتی اگر داستان فانتزی یا سوررئال باشد، با کمک همین دانش باید باورپذیرش کنیم؛ برای مثال، در داستان‌های هری پاتر، شخصیت‌ها و جهان داستان باورپذیر هستند و براساس منطق داستان، نویسنده از اِلمان‌های اجتماعی و روان‌شناسی و... استفاده کرده است.
حالا اگر نویسنده علاوه‌بر روان‌شناسی و جامعه‌شناسی، اطلاعاتی نسبت‌به فلسفه داشته باشد و آن‌ را در اثرش منعکس کند، منتقد نیز باید نگاهی علمی و دقیق‌تر به اثر داشته باشد تا بتواند آن را به‌خوبی تحلیل و بررسی کند.   به قول یکی از دوستان نقاش، ادبیات و هنر مانند مرواریدهایی در یک گردنبند هستند. هرکدام از این مرواریدها نمایانگر یک علم هستند؛ تاریخ، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، سینما، شعر و نویسندگی. همه اینها به هم مرتبط هستند و بر هم تاثیر می‌گذارند. برای داشتن توانایی نقد، باید از هرکدام از این علوم بهره‌ای داشته باشیم. به نظرم منتقد حتی باید دانشی کامل‌تر، نسبت به نویسنده داشته باشد تا بتواند اثر ادبی یا هنری را در کفه ترازو قرار دهد و آن را به شایستگی بسنجد. او باید بتواند وجوه مختلف اثر را ببیند و براساس پایه‌های علمی نقد کند. منتقد باید بتواند ایرادات اثر را با منطق بیان کند و حتی راهکار و پیشنهاد ارائه دهد؛ برای مثال، اگر شخصیتی در داستان، دارای تناقض است، منتقد باید بتواند این پارادوکس را با استدلال توضیح دهد و به‌عنوان مخاطب شکل صحیح و باورپذیری برای آن متصور شود. منتقد باید شبیه یک داستان‌نویس متبحر (ولو آنکه تجربه نوشتن نداشته و فقط عالم بر علم نقد بوده) بر عناصر داستان و مختصات داستان‌نویسی نیز تسلط داشته باشد که متوجه جزئیات علمی و چارچوب اثر و استفاده صحیح از عناصر نوشتاری باشد و بداند که در خدمت داستان بوده است یا خیر.
به نظر می‌رسد برای اینکه کسی منتقد خوبی باشد، باید جهان‌بینی منسجم و ذهن متمرکزی داشته باشد. او باید از دانش‌های مختلف بهره برده باشد و بتواند در مقابل هر اثری، وجوه مختلف آن را ببیند. این موضوع نه‌تنها برای نویسنده، بلکه برای ناشر نیز مهم است.
ناشر باید بیش از نویسنده از نقد استقبال کند، زیرا نقد می‌تواند به تبلیغ اثر کمک کند و نشان از ارزشمندی اثر دارد که به آن توجه شده است. مخاطب با خواندن نقد، ممکن است به اثر علاقه‌مند شود و آن را تهیه کند. نقد علمی و منصفانه می‌تواند به رشد ادبیات و هنر کمک کند.  امیدوارم فضای نقد در ایران روزبه‌روز بهتر شود و نویسندگان و منتقدان با تعامل بیشتر و بهتر موجب خلق آثار ارزشمندتری شوند. این‌گونه می‌توانیم به شکوفایی ادبیات روایی خودمان امیدوارتر باشیم و چشم‌انتظار جهانی شدن آثار ادبی‌مان بمانیم.