آگاه: شاید در نگاه اول، ایران هم مثل سایر کشورهایی باشد که آمریکا در طول دهههای گذشته با آنها درگیر بوده؛ یک کشور سرکش که با سیاستهای واشنگتن همراه نیست. اما هرچه بیشتر درمورد این کشور مطالعه میکنید، بیشتر متوجه میشوید که ایران یک دشمن عادی نیست. این کشور نه مانند ویتنام است که بتوان با یک جنگ نظامی تمامش کرد، نه مثل عراق و افغانستان است که بتوان با حمله نظامی اشغالش کرد و نه حتی مثل شوروی است که بتوان با فشار اقتصادی از درون فروپاشیدش. ایران چیزی متفاوت است؛ یک تمدن، یک ایدئولوژی و یک طرز فکر کاملا جدید که حاضر نیست در بازیای که غرب طراحی کرده، بازی کند.
بهعنوان یک آمریکایی، شما دشمنان زیادی دیدهاید. مثلا، شوروی را شکست دادید. چطور؟ با جنگ سرد، تحریم اقتصادی، وادار کردنش به مسابقه تسلیحاتی و در نهایت، فرسایش از درون. اما وقتی به ایران نگاه میکنید، چیزی که میبینید شما را نگران میکند: ایران نهتنها در برابر فشار اقتصادی مقاوم است، بلکه تحریمها را به فرصت تبدیل کرده و درعینحال، نفوذ خود را در منطقه افزایش داده است.
یا به عراق و افغانستان نگاه کنید. این کشورها را اشغال کردید، دولتهایشان را تغییر دادید، اما درنهایت، هزینهها از کنترل خارج شد و مجبور شدید عقبنشینی کنید. اما ایران؟ این کشور بههیچوجه در برابر مداخله خارجی شکننده نیست. نهتنها ساختار سیاسیاش فرو نمیپاشد، بلکه برخلاف بسیاری از کشورهای منطقه، هر حملهای به آن باعث تقویت وحدت ملی و افزایش مشروعیت حکومتش میشود.
پس اگر جنگ نظامی و تحریم اقتصادی جواب نمیدهد، گزینه بعدی چیست؟ جنگ نرم. این همان چیزی است که استراتژیستهای آمریکایی در سالهای اخیر بر آن تمرکز کردهاند. هدف چیست؟ تغییر باورهای مردم ایران، ایجاد شکافهای داخلی، و از بین بردن الگوی تمدنی که ایران ارائه کرده است.
اگر از یک سیاستمدار آمریکایی بپرسید که چرا آمریکا اینقدر با ایران مشکل دارد، احتمالا به شما خواهد گفت که ایران یک تهدید برای منافع آمریکا در منطقه است. اما اگر صادق باشد، حقیقت را اینگونه خواهد گفت: ایران الگوی یک تمدن بدیل است، نه یک کشور معمولی. این تفاوت مهمی است. عراق یک کشور بود؛ آن را اشغال کردیم و بعد دولتش را عوض کردیم. لیبی یک کشور بود؛ رهبرش را کشتیم و حالا این کشور عملا نابود شده است. اما ایران؟ ایران تنها یک کشور نیست؛ ایران یک طرز فکر، یک گفتمان و یک ایدئولوژی است که میتواند مرزهای جغرافیایی را بشکند و قلوب مردم را تسخیر کند.
ایران درباره خاکش مذاکره نمیکند اما مهمتر از آن، درباره ارزشهایش هم مذاکره نمیکند. این دقیقا همان چیزی است که غرب را نگران کرده است. دنیای غرب با چین رقابت میکند، اما چین درنهایت بازی اقتصادی را پذیرفته و در همان زمین رقابت میکند. اما ایران؟ ایران حتی زمین بازی را هم قبول ندارد. این کشور نمیخواهد وارد سیستم سرمایهداری جهانی شود، فرهنگ غربی را نمیپذیرد، و از همه مهمتر، در حال ارائه یک مدل جایگزین است.
از نگاه یک آمریکایی: ایران را چگونه میتوان مهار کرد؟
وقتی در پنتاگون یا وزارت خارجه آمریکا بحث ایران مطرح میشود، دو سوال کلیدی همیشه روی میز است:
۱. چرا ایران هنوز سقوط نکرده است؟
۲. چگونه میتوان آن را متوقف کرد؟
برخی سیاستمداران آمریکایی معتقدند که اگر ایران دست از حمایت گروههای مقاومت منطقهای بردارد، آمریکا هم از دشمنی دست خواهد کشید. اما برخی دیگر که واقعبینترند، میدانند حتی اگر ایران تمام روابط منطقهای خود را قطع کند، باز هم مشکل اصلی حل نخواهد شد. مشکل، خودِ جمهوری اسلامی است؛ مدلی که ارائه میدهد، روایتی که بازگو میکند و فرهنگی که در حال ترویج آن است.
ایران توانسته است با وجود تحریمها، به یک قدرت نظامی و علمی تبدیل شود. موشکهایش، پهپادهایش، صنعت هستهایاش و مهمتر از همه، ایدئولوژیاش به آمریکا نشان داده که این کشور با دیگران متفاوت است.
اگر از یک استراتژیست آمریکایی بپرسید که آینده این تقابل چگونه خواهد بود، ممکن است پاسخش شما را غافلگیر کند. ساموئل هانتینگتون، نظریهپرداز برخورد تمدنها، سالها پیش هشدار داده بود که تمدن اسلامی درحال ظهور است و درنهایت، این تمدن جای تمدن غرب را خواهد گرفت. واقعیت این است که اگر شما یک آمریکایی باشید، بهخوبی میدانید که دیگر نمیتوان با یک حمله نظامی مشکل ایران را حل کرد. جنگهای گذشته این را نشان دادهاند. پس گزینه باقیمانده چیست؟
امید بستن به تغییرات داخلی، جنگ نرم و ایجاد بحرانهای اجتماعی. این همان چیزی است که امروز غرب روی آن سرمایهگذاری کرده است اما حتی این هم تضمینشده نیست. ایران نشان داده که برخلاف پیشبینیهای غرب، همیشه راهی برای ادامه دادن پیدا میکند.
از نگاه یک آمریکایی، جمهوری اسلامی ایران نه یک کشور سرکش معمولی، بلکه یک پدیده منحصربهفرد است که ساختار نظم جهانی غرب را به چالش کشیده است. این چالش، صرفا اقتصادی یا نظامی نیست، بلکه یک نبرد تمدنی و فلسفی است که هنوز پایان آن مشخص نیست.
اگر شما یک آمریکایی باشید، شاید بزرگترین نگرانیتان این باشد که این جنگ، برخلاف جنگهای گذشته، نه با اسلحه و بمب، بلکه در سطح فرهنگ، تفکر و ایدئولوژی در جریان است و این، همان چیزی است که باعث میشود جمهوری اسلامی ایران، بزرگترین دشمن تمدنی غرب در تاریخ معاصر باشد.
جمهوری اسلامی تنها بهدنبال امنیت ملی خود نیست، بلکه درحال به چالش کشیدن کل نظام لیبرالدموکراسی، سکولاریسم، و اومانیسم غربی است. غرب بر اساس انسانمحوری بنا شده است، جایی که منفعت و لذت بالاترین ارزشها محسوب میشوند. اما ایران؟ ایران از خدامحوری سخن میگوید. این دو دیدگاه، نهتنها با هم رقابت ندارند، بلکه کاملا ناسازگار هستند.
ایران از فلسطین حمایت میکند اما مسئله فقط فلسطین نیست. ایران به مقاومت در لبنان، عراق، یمن و سوریه کمک میکند اما این فقط یک سیاست منطقهای نیست. ایران در حال ارائه «یک الگوی فکری و تمدنی جدید» است. مدلی که میگوید:
۱. سکولاریسم، یک توطئه برای حذف دین از جامعه است.
۲. لیبرالدموکراسی، ابزاری برای سلطه ثروتمندان بر جهان است.
۳. جهان بدون خدا، جهانی فروپاشیده و بیمعناست.
ساموئل هانتینگتون تصریح دارد که:
«تنها تمدنی که ظرفیت مقابله با تمدن لیبرالدموکراسی غرب را دارد، تمدن اسلامی است و در میان کشورهای اسلامی، ایران مرکز این تمدن در حال ظهور است و آینده، یا از آنِ غرب خواهد بود، یا از آنِ تمدن اسلامی.»
حالا، اگر شما یک سیاستمدار آمریکایی باشید، با این سوال روبهرو هستید: چگونه میتوان با دشمنی جنگید که اساس جهانبینی شما را زیر سوال برده است؟ شاید برای اولینبار در تاریخ مدرن، آمریکا با دشمنی مواجه شده است که نهتنها نمیتوان آن را حذف کرد، بلکه ممکن است خودِ نظم جهانی غرب را به چالش بکشد و از بین ببرد.
سوال اصلی برای غرب این نیست که «چگونه میتوان ایران را مهار کرد؟» بلکه این است که:
«اگر مدل تمدنی ایران موفق شود، چه اتفاقی برای تمدن غرب خواهد افتاد؟»
۱۶ اسفند ۱۴۰۳ - ۰۱:۱۵
تصور کنید که شما یک استراتژیست آمریکایی هستید. دههها تجربه دارید، جنگهای زیادی را دیدهاید و سیاستهای ایالاتمتحده را از درون میشناسید. شما جنگ ویتنام را به یاد دارید، حمله به عراق و افغانستان را تحلیل کرده و در جریان تمام سیاستهای مهار چین و روسیه بودهاید. اما یک چیز شما را عمیقا نگران کرده است: ایران.