۲۹ فروردین ۱۴۰۴ - ۲۳:۵۹

 مراسم بزرگداشت سیدعلی میرفتاح شاعر، نقاش، طنزپرداز و روزنامه‌نگار پیشکسوت، با حضور جمعی از اهالی رسانه در خانه روزنامه‌نگاران شهر برگزار شد.

آگاه: در این مراسم مرتضی کاردر، امید مهدی‌نژاد، الیاس حضرتی، مهدی عرفاتی، حامد عسگری، احسان رضایی، بهروز افخمی، هارون یشایایی و تعدادی از علاقه‌مندان میرفتاح حضور داشتند. در ابتدای این نشست که اجرای آن را احسان رضایی برعهده داشت، الیاس حضرتی، رییس شورای اطلاع‌رسانی دولت چهاردهم گفت: من جزو خواننده‌های ستون کرگدن بودم. می‌خواندم و به قلم آقای میرفتاح علاقه‌مندتر می‌شدم. ایشان با ادبیات خیلی نرم و زیبا و با منطق قوی، مهم‌ترین موضوعات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را طرح می‌کرد و باعث می‌شد علاقه من به قلمش بیشتر شود. به خاطر همین علاقه‌مندی به یادداشت‌های کرگدن بود که از ایشان خواهش کردم آن یادداشت‌ها را به ویژه‌نامه تبدیل کنند که تبدیل به ویژه‌نامه کرگدن شد و در روزنامه اعتماد منتشر شد. بعدتر به ایشان پیشنهاد دادم آن ستون را تبدیل به یک مجله مستقل کنند که همین‌طور هم شد و مجله کرگدن شکل گرفت.

هر چیزی در مجله مهر می‌نوشتیم، منتشر می‌شد
الیاس حضرتی، کار روزنامه‌نگاری را کاری سخت توصیف کرد و افزود: الان ۲۴ سال است که من روزنامه اعتماد را دارم و با همه سختی‌ها آن را منتشر می‌کنم. روزنامه‌نگاری در ایران خیلی سخت است. این حرف را کسی می‌گوید که در میانه خون و آتش بزرگ شده و هشت سال جنگ را تجربه کرده است. در این ۲۴ سال، همواره خط‌قرمز ما این بود که دروغی نگوییم و چیزی را پنهان نکنیم و در تمام این مدت افتخار شاگردی آقای میرفتاح را داشته‌ام. خیلی چیزها از او یاد گرفته‌ام. مهم‌تر از همه اینکه با حضور ایشان آرامش داشتم و خوشحال بودم کسی را پیدا کرده‌ام که نیاز داشتم.
بهروز افخمی، نویسنده و کارگردان سخنران بعدی بود. وی گفت: از وقتی که من یادم می‌آید آقای میرفتاح سردبیرم بوده است. در دوره سیدمرتضی آوینی در مجله سوره هم، میرفتاح مثل سردبیر بود. کارهای سوره را دو نفر انجام می‌دادند؛ یکی محمود اربابی و یکی هم سیدعلی میرفتاح.
افخمی مجله سوره و مجله مهر را جزو بهترین دوره‌های مطبوعاتی کشور معرفی کرد و گفت: تا جایی که من یادم است دوران سوره و مجله مهر، یک دوران تکرارنشدنی آنارشیسم مطبوعاتی بود. این‌طور که یادم می‌آید ما به عنوان نویسندگان مهر هر کاری که دلمان می‌خواست می‌کردیم و هر چیزی که می‌نوشتیم منتشر می‌شد و واقعا هم شورش را درآورده بودیم. انگار دنبال این بودیم که مهر تعطیل شود!
وی با یادآوری خاطرات دوران مجله مهر گفت: مثلا ابوالفضل زرویی نصرآباد مقالاتی می‌نوشت درباره یک ماجرای پنهان تاریخی که به‌وسیله فراماسونری پنهان شده بود. قصه این بود که هیتلر تا سال‌ها بعد از مرگ ظاهری‌اش زنده بوده و به ایران پناهنده شده و در خانه‌ای از بزرگان قدیم ایرانی، «حسن‌علی‌خان مستوفی» زندگی می‌کرده و با او خیلی رفاقت داشته و رازهای مگو گفته و همان جا در باغ او به خاک سپرده شده است! مقالاتی که زرویی می‌نوشت هفته‌ها ادامه پیدا کرد تا جایی که دانشجویان تاریخ از ما می‌پرسیدند منابع شما کجاست و چرا ما تابه‌حال آنها را پیدا نکرده‌ایم؟ یعنی واقعاً آن حرف‌ها را جدی گرفته بودند. همچنین امرالله احمدجو مطالبی می‌نوشت که دیوانه‌ترین مطالبی بود که من تا آن موقع در مطبوعات ایران دیده بودم. یک ستون اخبار علمی داشت و در آن ستون خبرهایی منتشر می‌شد که باورکردنی نبود. مثلا دانشمندان فهمیده بودند کره زمین حالت خودش را از دست داده و کم‌کم در حال تبدیل‌شدن به مکعب است! هیچ شیطنتی نبود که ما در مهر انجام نداده باشیم.
افخمی دوره مجلات سوره و مهر را دوره درخشان مطبوعاتی معرفی کرد و گفت: من بعدا سعی کردم مطالب آن زمان را به دست بیاورم، ولی متوجه شدم حتی خود سیدعلی میرفتاح هم آرشیوی از آن دوره ندارد. بعد از مجله مهر هم کار میرفتاح را دنبال می‌کردم و می‌دیدم هرجایی که سردبیر است، تا جایی که بتواند فضای آزاد و بانشاط و متنوعی می‌سازد؛ همان چیزی که از روزنامه و روزنامه‌نگار انتظار می‌رود. متاسفانه امروز در دوران مرگ روزنامه‌نگاری به سر می‌بریم. روزنامه‌ای که شما به آن اعتیاد پیدا کرده باشید و هر روز صبح آن را ورق بزنید، دیگر وجود ندارد.
تغییر ذائقه در رسانه‌ها و تولید «نرم‌خبر» مدیون میرفتاح است
مرتضی کاردر شاعر، منتقد ادبی درباره سیدعلی میرفتاح گفت: آقای میرفتاح ابتدا در سوره به‌عنوان صفحه‌آرا و گرافیست کار می‌کردند و تجربه‌هایی هم در نوشتن داشتند. بعد از سوره یعنی بعد از سال ۷۲ این جمع سعی کرد خودش را حفظ کند و ادامه دهد. یک دوره آدم‌هایی مثل این جمع مجله مشرق را در می‌آوردند، بعد نقد سینما بود و از یک زمانی، سال ۷۳ و ۷۴ و ۷۵ آقای زم به این نتیجه رسید که آقای میرفتاح را به‌عنوان سردبیر سوره انتخاب کند. به نظرم آقای زم با معیارهایی که آن روزها وجود داشت، می‌توانست دیگران را انتخاب کند ولی میرفتاح را انتخاب کرد. اما میرفتاح درست‌ترین انتخابی بود که می‌شد، انجام داد.
مدیر نشر هرمس تشخص‌دادن به نویسنده‌ها و وجود ستون ثابت در مجله مهر را یکی از کارهای میرفتاح معرفی کرد و گفت: اینکه به نویسنده‌ها صفحاتی را بدهی و یک چارچوب کلی برای آنها مشخص کنی و اینها درباره چیزهایی که معمولا در دیگر مطبوعات نمی‌نویسند بنویسند، یک هوشمندی و جسارت و نگاه تحولی می‌خواهد. مجله قرار بود مجله سرگرم‌کننده‌تری باشد و با رویکرد تازه‌ای محصولات و نگاه حوزه هنری را نمایندگی کند. هرچه مجله مهر جلوتر می‌رود، می‌بینیم تعداد ستون‌های ثابت بیشتر می‌شود و تعداد گزارش و گفت‌وگو کمتر می‌شود. تا وقتی میرفتاح از مهر می‌رود و وقتی برمی‌گردد، مجله مهر یک مجموعه از صفحاتی است که هر صفحه یک سرقفلی دارد. آقای امرالله احمدجو قصه‌های محله را می‌نوشت، آقای صالح علا داستان ترانه‌های خودش را می‌نوشت و دیگران هم هرکدام ستون مخصوص خودشان را داشتند. هرچقدر که گذشت این تمایز و تشخص بیشتر شد. مجله مهر باعث شد سردبیرها روزنامه را به‌عنوان یک بسته خبری نبینند و سعی کنند در کنار آن بسته خبری، حتما چیزهای دیگری هم داشته باشند. به همین دلیل بود که صفحه به‌مرور مهمی شدند که بخش عمده این تغییر ذائقه‌ها را مدیون مهر و آقای میرفتاح است.
این روزنامه‌نگار گفت: نکته مهمی که در کار میرفتاح است، این بود که نویسنده‌های مهر از هرکجا که بودند، وقتی به مهر می‌آمدند یک آدم دیگر می‌شدند و باید قواعد میرفتاح را رعایت می‌کردند. آقای میرفتاح این روش و منش را دوست داشت. مثلا آقای افخمی آن موقع نماینده مجلس ششم بود و نماینده پر سروصدایی هم بود، ولی وقتی به مهر می‌آمد یک آدم دیگر بود و باید طبق قواعد مهر می‌نوشت. یوسفعلی میرشکاک همواره در مهر می‌نوشت و در جاهای دیگر هم می‌نوشت؛ ولی در مهر آدم دیگری بود. این یک ویژگی است که به نظرم شاید دیگر در مطبوعات آن را نبینیم.
وی درباره دوران روزنامه‌نگاری میرفتاح بیان کرد: درباره روزنامه‌نگاری هم بگویم عمده کسانی که سردبیر می‌شوند از اهل سیاست هستند. تنها سه‌وچهار نفر هستند که با سابقه فرهنگی، سردبیر روزنامه شدند که میرفتاح یکی از آنهاست. میرفتاح زمانی که سردبیر روزنامه روزگار بود، به نظر من خیلی‌خیلی هوشمندانه تیتر می‌زد. بعد از ۸۸ حتی اعتماد و اینها هم تعطیل شده بودند، ولی روزگار تنها روزنامه اصلاح‌طلب بود که منتشر می‌شد. روزنامه روزگار نشان داد که آقای میرفتاح کارش را در سردبیری روزنامه هم بلد است.
در ادامه این مراسم، امید مهدی‌نژاد، شاعر، نویسنده و طنزپرداز شعر طنزی با ردیف «کرگدن» تقدیم به سیدعلی میرفتاح قرائت کرد.

امروز روزگاری است که باید به ادبیات پناه ببری
آخرین سخنران این مراسم سیدعلی میرفتاح بود. او از حضور مهمانان قدردانی کرد و گفت: این حرف‌ها دروغش هم قشنگ است! من اهل تعارف و تواضع نیستم. کسانی که با من رفاقت دارند می‌دانند که اهل شکسته‌نفسی نیستم. حقیقتا قابل این حرف‌ها نیستم. لطف دوستان و خانه روزنامه‌نگاران شهر است که زحمت کشیدند و در روز پنجشنبه وقتشان را به این برنامه اختصاص دادند. من لطف شما را قدر می‌دانم و از این بابت خیلی ممنون هستم.
وی با اشاره به صحبت‌های بهروز افخمی درباره مرگ رسانه و روزنامه‌نگاری و گرافیک گفت: فقط دوست داشتم به حرف آقای افخمی اشاره کنم و بگویم که من هم با آن همدل هستم. یک فیلمی است که احتمالا دیده‌اید؛ در انتهای فیلم فارنهایت، نسخه قدیمی فارنهایت، تعدادی آدم به جنگل می‌روند و هرکدام تبدیل به یک کتاب می‌شوند. نه اینکه بروند کتاب بخوانند، بلکه خودِ کتاب می‌شوند. در آن جنگل یک نفر می‌گوید من جلد دوم جنایت و مکافات هستم، یک نفر دیگر می‌گوید من جلد دوم جنگ و صلح هستم. یعنی آدم ‌ها پناه می‌برند به ادبیات.
میرفتاح ادامه داد: امروز هم روزگاری است که باید به ادبیات پناه ببری، وگرنه زندگی بی‌معنا می‌شود. کار رسانه از یک‌جهت بی‌معنا است. برای ما هم به یک معنا همین‌طور است. چاره کار پناه‌بردن به ادبیات است؛ پناه به شعر، پناه به قصه، پناه به هنر، پناه به نقاشی و زیبایی. نه به‌عنوان یک ژست فرهنگی و رسانه‌ای؛ بلکه ما باید عمیقا نسبتمان با هنر و ادبیات را تغییر دهیم. ادبیات اگر تبدیل به اداواصول هم شود، سم مهلک است. الان بعضی وقت‌ها کتاب‌خوانی تبدیل به فضیلت‌فروشی شده است. آدم‌ها اسم کتاب‌ها و فیلم‌ها را حفظ می‌کنند تا فخر بفروشند. برای همین است که یک مقدار از زیبایی و هنر فاصله گرفته‌ایم. تلاش من این است و معتقدم که باید بتوانیم از این روزمرگی و روزمرگی فاصله بگیریم و به ادبیات پناه ببریم.