آگاه: مردم سوگوار تبریز: آل هاشم پدرمان بود
امروز در و دیوار تبریز مشکیپوش و عزادار دو محبوب سفرکرده است. مسئولان و چهرههای سرشناس زیادی در این جمع حضور دارند؛ اما نای صحبتکردن حتی در مورد شخصیت این شهید را ندارند. صدای قرآن در خیابان و مقابل بیت امامجمعه پیچیده و صدای گریان جانبازان روی صندلی چرخدار شنیده میشود. مردم، راه را برای ورودشان باز میکنند و عزاداری با قرائت آیاتی از سوره فجر، شروع میشود و رسانهها با جدیت تمام در حال پوشش خبری این حجم از ارادت و اندوه در سوگ پدر معنوی استان، هستند.
یکی از مادرانی که با بچههای کوچه آمده است میگوید: فقط بهخاطر امامجمعه محبوب تبریز نیست که اینجا جمع شدهایم، در آن بالگرد چندین نفر دیگر ازجمله ریاست محترم جمهوری هم به شهادت رسیدند. ما داغدار همه آنها هستیم. داغدار استاندار جوانی که فرزندانش از نعمت پدر، بیبهره شدند و چون خودم، مادر هستم و بچه دارم، درک میکنم ازدستدادن همسر و فقدان پدر یا مادر برای بچهها چقدر تلخ و دردناک است.
او حرفهایش را چنین ادامه میدهد: ما امروز مسئولانی را از دست دادیم که شاید مانند آنها تکرار نشود، امامجمعهای که با درددل مردم آشنا بود و استانداری که آمده بود تا بهترین باشد و حیف بود که ما چنین مسئولانی را از دست بدهیم. به قول اصطلاح معروف مردم تبریز، حاجآقا آلهاشم، امامجمعه نبود، بلکه امام هر روز هفته بود که پای درد مردم مینشست. مردم اما در کمال ناباوری، چشم به درهای بیت دوختهاند و میگویند: ما پدرمان را میخواهیم.
آلهاشم، کار را خسته کرد
حجتالاسلام اسماعیل روشنتن، مدیر حوزه علمیه آذربایجان شرقی:
این شهید بزرگوار فرزند سید محمدتقی آلهاشم از روحانیون برجسته تبریز است که مانند پدر بزرگوار خود، منش مردمیبودن را برگزید و عمری را در سادهترین شکل ممکن زندگی کرد. هر چند ایشان ویژگیهای شخصیتی و اخلاقی بارزی داشتند ولی مردمیبودن را میتوان شاخصترین آنها دانست. عشق او به مردم و رسیدگی به مشکلات آنها توانی به این عالم عالیقدر میداد که خستگی مانعی بر ادامه خدمت او قرار نگیرد و با یادآوری اینکه «دیدن مردم برکت دارد» توان مضاعفی به همراهان خود میداد. مردمیبودن وقتی با خستگیناپذیری همراه شود انسانی میسازد که در موردش میگویند آلهاشم کار را خسته کرد.
ایشان امامجمعهای بود که از فرصت نماز برای معرفی و قدردانی از فرهیختگان و نخبگان بهره میبرد و سعی داشت با استفاده از این تریبون گامی در زمینه فرهنگ بردارد. یک هفته عکاس برگزیده استان، هفته دیگر قاری برگزیده و گاه دانشآموزی دستان آلهاشم را در دستان خود میدیدند و حمایتهای معنوی وی به همینجا ختم نمیشد. وقتی دانشآموزی در المپیاد رتبهای کسب میکرد، ورزشکاری مدالی میآورد و نخبهای به افتخاری میرسید، اولین شخصی که با آنها برای تبریک گفتن تماس میگرفت، این عالم بزرگوار بود. شهید آلهاشم یک شب را در خوابگاه دانشجویان سپری میکرد و شب دیگر را در آسایشگاه سربازان در مرز به صبح میرساند و هرگاه نیز فرصتی یافت، شامگاه خود را به خانه خانواده شهدا میرساند تا با این روش و منش خود از حال همه اقشار مردم مطلع باشد. این اطلاع از وضعیت مردم باعث رنج وی میشد و بارها میدیدم چشمانش پر اشک میشود، طوری که انگار با همه وجود درد مردم را احساس میکرد. هرچند علاقه مردم استان به شهید آلهاشم قابلمشاهده است؛ اما در انتخابات خبرگان اخیر با کسب ۸۵۰هزار رأی این اقبال مردمی بار دیگر نمایان شد. مردم این استان باور نمیکردند که به این زودی این عالم عالیقدر را بدرقه کنیم ولی مشیت این بود که ایشان در کنار شهیدان طباطبایی و مدنی سومین عنوان سید شهید امامجمعه این استان را به خود اختصاص دهد.
آلهاشم، امام هر روز هفته بود
اسد بابایی، فعال رسانهای استان:
مردی که در محلهای فقیرنشین در حاشیه شهر سکونت داشت و مانند پدرش پیاده از خانه به کلاس درس در حوزه رفتوآمد داشت و سادگی را به معنی واقعی زندگی میکرد وقتی به نمایندگی ولیفقیه در استان انتخاب شد، ذرهای سبک زندگی خود را تغییر نداد. آیتالله آلهاشم بهدلیل این سبک زندگی از وضعیت مردم کمبضاعت باخبر بود و بهعنوانمثال وقتی آخر اسفندماه شهرداری قصد داشت مانع فعالیت دستفروشان شود، این امامجمعه مردمی و فقید میانجیگری کرد و میگفت جلوی نانی را که قرار است بخورند نگیرید.
یک سال بعد از حضور ایشان بهعنوان امامجمعه، ما بهعنوان فعالان رسانهای با تجهیزات تصویربرداری میان مردم رفتیم تا شنوای انتقادات احتمالی از آیتالله آلهاشم باشیم. چنین تجربهای در دوران کاری رسانهای برایم تکرارنشدنی بود؛ چون مشاهده کردیم صددرصد مردم تنها حرفی که درمورد امامجمعه خود داشتند قدردانی و دعای خیر بود. به یاد دارم همراه ایشان از مراسم اعتکاف برمیگشتیم که در مسیر از راننده خواست توقف کند و خودش بهتنهایی پیاده شد و اجازه نداد حتی محافظ با وی همراه شود. طولی نکشید که دیدیم حاجآقا با سه سطل ماست برگشتند و برای همراهان هم ماست خریده بودند. آیتالله هرگز اجازه نمیداد کارهای شخصی خود را دیگران انجام دهند و بدون هیچ واسطهای در بازار خرید و با مردم چهرهبهچهره گفتوگو میکرد. این سبک زندگی آیتالله که هر روز هفته مردم از حضور وی بهرهمند بودند، فعالیت وی را به امامت جمعه محدود نمیکرد و از نظر مردم او امام هر روز هفته بود.
امامجمعه کتابخوان از القاب دیگر او بود؛ چون عاشق کتاب بود و بسیاری از اوقات تنهایی خود را با کتاب میگذراند. بیشترین کتب موجود در کتابخانه مرکزی تبریز ازسوی ایشان اهدا شده است و این بخشی از تلاشهای آیتالله آلهاشم برای گسترش فرهنگ مطالعه میان مردم استان بود.
راز محبوبیت را در دیدارش فهمیدم
اخضریان کاشانی، عضو هیاتعلمی دانشگاه تهران:
سرباز بودم که و در عقیدتی سیاسی ارتش خدمت میکردم، زندگی با همسر و یک فرزند، سخت بود. حقوق یک سرباز با مدرک دکتری و درجه ستوان دومی حدود ۲۰۰هزار تومان بود که هزینه رفتوآمد را هم تامین نمیکرد. با شرایط کسری خدمت بنیاد نخبگان، پس از آموزشی، حدود هفتماه خدمت باقیمانده داشتم. به لطف معاون فرهنگی برایم پروژهای تعریف شده بود تا نیاز کمتری به حضور فیزیکیام باشد و بخشی از زمان را به کاری با درآمد بیشتر اختصاص دهم. یک روز از دفتر رییس سازمان عقیدتی سیاسی ارتش تماس گرفتند که ریاست مایل است شما را ببیند. با کمی نگرانی به دیدارش رفتم که نکند تسهیلات معاونش را پس بگیرد و حضورم را اجباری کند. وارد دفترش شدم. پا کوبیدم و احترام گذاشتم. از پشت میزش بلند شد و مثل یک فرزند در آغوشم گرفت و با عنوان دکتر خطابم کرد و خواست که احترام نظامی را کنار بگذارم. کنارم نشست و از حال و احوالم پرسید و از فرهنگ و جامعه و سیاست. ساعتی را گپ زدیم و با لطیفههای شیرین و لهجه شیرینترش لبخند زدیم. کتاب نفیسی درباره فرهنگ شیعه هم هدیه دادند که هنوز زینت کتابخانهام است. آخر کار هم به دفترش دستور داد نهایت مساعدت با من صورت پذیرد، به این شرط که بعد از پایان خدمت هم با سازمان همکاری کنم. با گذشت سالها از آن روزها، هنوز هم دعوتهای عقیدتی سیاسی آجا را با سر میپذیرم. شهادت، شایستهترین پاداشی بود که میشد به کسی، چون آیتالله آلهاشم داد. راز محبوبیتش در تبریز را من بهخوبی میفهمم. خداوند رحمتش کند و پاداشی نیک نصیب فرماید و مانند او را زیاد گرداند.