آگاه: برای بسیاری از آنهایی که از ایستگاه متروی صادقیه پیاده شده و آرامآرام سربالایی خیابان اصلی را بهسمت بلوار فردوس قدم میزنند، تابلوهای رنگارنگ شرکتها خودنمایی میکنند و در نگاه اول، خیابانی مسکونی با ظاهری اداری را نمایش میدهد؛ ظاهری که شاید در جلباعتماد قربانیان سهمی داشته باشد. شرکت «کوروشپردازان آیسا» زمانی که در پاساژ چارسو نتوانست مجوز تعمیر و فروش موبایل بگیرد و کسبه آنجا از فعالیتهای مشکوک این شرکت به ستوه آمدند، راهی بلوار فردوس شد و تابلوی کوروش کمپانی را بالا برد؛ تابلویی که امروز فقط جای پیچهایش باقی مانده و خشم مالباختهها چیزی از آن باقی نگذاشته است.
مردم ناامید از دریافت گوشی
زمستان سال پیش اینجا هیاهویی بود و تصاویر هجوم مردم به ساختمان استیجاری شرکت همه اخبار را در خود گم کرد. مردم ناامید از دریافت گوشیهای خود، درها را شکسته و وارد شدند تا شاید چیزی نصیبشان شود و مویی از خرس بکنند. از باقیمانده هجوم مردم صندلیهای شکسته و وسایلی که بیشتر شبیه نخاله ساختمانی به نظر میآید، انتهای پارکینگ همکف ساختمان از نردهها دیده میشود. هر چیز بهدردبخوری را با خود بردند و هر چیز بهدردنخوری را هم تخریب کردند. از کولر گازی فقط مهرهاش باقی مانده و از تابلوهای بزرگ، فقط جای چسب و پیچ روی دیوار دیده میشود. آنهایی که پارسال به شوق آیفون۱۳ پنجاهمیلیونی پشت در این ساختمان صف میکشیدند، هر چیزی را تصور میکردند جز اینکه روزی به جای تلفنهمراه لوکس، مانیتور کامپیوتر یا کمپرسور کولر را با خود ببرند.
برای یک گوشی لوکس
مرد میانسالی که سالهاست درست کنار دفتر کوروشکمپانی ساندویچی دارد، میگوید مالباختهها فقط آنهایی نبودند که گوشی خریده بودند. تعداد زیادی از افرادی که گوشیهای خود را برای تعمیر به این شرکت سپرده بودند هم دیگر رنگ تلفنهمراه خود را ندیدند. شاگرد ساندویچی پسر جوانی است که گوشی خود را نشان میدهد و میگوید قبل از اینکه آنها با ما همسایه شوند، همین گوشی را داشتم الان هم همین را دارم. نیاز من بیشتر از این نیست و سراغ خرید آیفون هم نرفتم؛ ولی خیلیها را اینجا دیدم که با برای خریدن آیفون زندگی خودشان را به خطر انداختند. مشاور املاک آنسوی خیابان حوصله صحبت درباره کوروشکمپانی را ندارد ولی میگوید هرچه توانستند بردند؛ اما این شرکت فقط از یک نفر طلبکار است: صاحبملک. او افراد مشهوری از ورزشکاران را به یاد میآورد که در این شرکت رفتوآمد داشتند: بسیاری از افراد مشهوری که اینجا میآمدند حتی اسمشان هم مطرح نشده است. فقط اسم چند نفر را اعلام کردند که بعضی پشیمان و بعضی حقبهجانب بودند؛ ولی افرادی هم بودند که شهرت بیشتری داشتند و بااینحال اسمی از آنها برده نشد.
صف برای دادن پول
با اینکه بیش از چند ماه از فرار مدیر کوروش کمپانی نمیگذرد ولی کسبه بلوار فردوس روزهای پرهیاهوی این خیابان را از یاد بردند. روزهایی که مردم برای پول دادن صف میبستند و روزهایی که برای پول گرفتن ازدحام میکردند. آنها امیرحسین شریفیان را هر روز میدیدند قبل از اینکه از او فقط یک عکس با دهنباز در تلویزیون و خبرگزاریها نمایان شود. جوانی را که آه در بساط نداشت و میخواست یکشبه ره صدساله را برود که رفت. پیرمردی دستفروشی که همان حوالی بساط دارد وقتی متوجه نگاه ما به این ساختمان متروکه میشود، آهی میکشد و حرفی میزند که یکه میخورم: حواستان باشد چیزی بنویسید که جوانان فریبخورده فردا فریبکار نشوند. دزدزده وقتی دستش به جایی نرسد، ممکن است دزد شود. حواستان باشد حق آنها را بگیرید.