آگاه: سید محمود علایی طالقانی در ۱۳اسفند ۱۲۸۹ خورشیدی (برابر با روز یکشنبه ۴ ربیعالاول ۱۳۲۹ قمری) در خانوادهای اهل علم و دارای روحیات انقلابی در روستای گلیرد طالقان در استان البرز متولد شد. پدرش ابوالحسن علایی طالقانی نخستین استاد وی بود. وی دوران کودکی خود را در زادگاهش سپری کرد تا اینکه هنگامی که هفتساله بود، پدرش به تهران مهاجرت کرد و در خانهای کوچک در محله قنات آباد ساکن شد. محمود طالقانی تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ملارضا در میدان امینالسلطان آغاز کرد و مبانی صرف و نحو و علوم دینی را نزد پدرش سید ابوالحسن طالقانی آموخت. پس از آن در مدارس رضویه و فیضیه قم تا سال۱۳۱۷ تحصیل را تا درجه اجتهاد ادامه داد.او در مدرسه فیضیه و رضویه قم نزد مدرسین حوزه علمیه قم مانند اعاظمی چون مرعشی نجفی، محمدتقی اشراقی و میرزا خلیل کمرهای تعلیم یافت. سپس در سال ۱۳۱۰ مخفیانه به نجف رفت و در درس حضرات آیات سید ابوالحسن اصفهانی و محمدحسین غروی اصفهانی شرکت و از آیتالله اصفهانی موفق به اجازهنامه اجتهاد شد. آیتالله طالقانی سپس به ایران برگشت و دروس خود را در مدرسه فیضیه ادامه داد. وی از عبدالکریم حائری یزدی اجازهنامه اجتهاد و از شمسالدین محمود مرعشی و سید حسین طباطبایی قمی اجازه نقل حدیث دریافت کرد و در سال ۱۳۱۸ برای تدریس در مدرسه سپهسالار راهی تهران شد. آیتالله طالقانی در سال۱۳۱۸ با انتشار اطلاعیهای در اعتراض به سیاستهای رضاخان درباره کشف حجاب، فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد و نزدیک به ۴۰سال در این عرصه و در سطوح مختلف سیاسی فعالیت کرد. او به دنبال مبارزات و فعالیتهای سیاسی در سال۱۳۴۱ برای مدتی به زندان رفت و بار دیگر در سال۴۲ پس از قیام ۱۵خرداد دستگیر و به ۱۰سال زندان محکوم شد. مسجد هدایت در طول سالهای ۴۰ و ۴۱ محل حضور صدها بلکه هزاران نفر از مشتاقان نهضت اسلامی بود، از این رو سخنرانیهای آیتالله طالقانی در این مسجد همواره مورد استقبال مردم و جوانان بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آیتالله طالقانی بهعنوان نماینده اول مردم تهران به مجلس خبرگان قانون اساسی راه یافت. وی در مرداد سال ۱۳۵۸ از سوی امام خمینی به عنوان امامجمعه تهران منصوب شد و تا قبل از رحلت، پنج نمازجمعه را اقامه کرد.
برای اسلام بهمنزله حضرت ابوذر بود
در پیام حضرت امام(ره) در پی رحلت آیتالله طالقانی آمده بود: «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَنْ یَنتَظِرُ. عمر طولانی این عیب را دارد که هر روز عزیزی را از دست میدهد و به سوگ شخصیتی مینشیند و در غم برادری فرومیرود. مجاهد عظیمالشأن و برادر بسیار عزیز حضرت حجتالاسلاموالمسلمین آقای طالقانی از بین ما رفت و به ابدیت پیوست و به ملأ اعلی با اجداد گرامش محشور شد. برای آن بزرگوار، سعادت و راحت و برای ما و امت ما، تأسف و تأثر و اندوه. آقای طالقانی یک عمر در جهاد و روشنگری و ارشاد گذراند. او یک شخصیتی بود که از حبسی به حبس و از رنجی به رنج دیگر در رفتوآمد بود؛ و هیچگاه در جهاد بزرگ خود سستی و سردی نداشت. من انتظار نداشتم که بمانم و دوستان عزیز و پر ارج خودم را یکی پس از دیگری از دست بدهم. او برای اسلام به منزله حضرت ابوذر بود؛ زبان گویای او چون شمشیر مالکاشتر بود؛ بُرنده بود و کوبنده. مرگ او زودرس بود و عمر او بابرکت. رحمت خداوند بر پدر بزرگوار او که در رأس پرهیزکاران بود، و بر روان خودش که بازوی توانای اسلام. من به امت اسلام و ملت ایران و عائله ارجمند و بازماندگان او، این ضایعه بزرگ را تسلیت میدهم. رحمت بر او و بر همه مجاهدان راه حقّ. و السلام علی عباد اللَّه الصالحین.»
مرد میدان
رهبر انقلاب در سال ۱۳۸۹ در دیدار اعضای ستاد نکوداشت آیتالله طالقانی، فرمودند: آقای طالقانی اهل فکر نو بر محور دین و با تمرکز بیشتر بر روی قرآن و نهجالبلاغه بود؛ یعنی ایشان اصلا اینجوری بود. لکن همه ابعاد شخصیت آقای طالقانی بُعد روشنفکری دینی نیست. یک بُعد مهم بُعد مبارزه است. خیلیها روشنفکر بودند اهل مبارزه نبودند؛ روشنفکر دینی هم بودند اهل مبارزه نبودند؛ همان خصلت عمومی تقریبا همه روشنفکران دیروز و شاید بعضا امروز ما در آنها هم بود که من یک وقت از یک نمایشنامهای نقل کردم آقای روی ایوان را که پائین نمیآید توی مردم نمیآید با متن قضیه کار ندارد با میدان کار ندارد، بالای ایوان مینشیند تماشا میکند، حرف میزند! خب خیلی از روشنفکرهای دینی اینجوری بودند اما آقای طالقانی نه، اهل عمل بود؛ یعنی توی میدان بود، احساس درد میکرد حقیقتا؛ این را ما که با ایشان معاشر بودیم - رفت و آمد میکردیم- میدیدیم، محسوس بود در ایشان، واضح بود که آدمی اهل درد بود و میخواست مبارزه کند؛ لذا تبعات مبارزه را هم قبول کرد و به زندان افتاد؛ هیچ اظهاری از آقای طالقانی بالواسطه یا بیواسطه نقل نشد؛ البته من هیچوقت با ایشان همزندان نبودم، اما همزندانهای ایشان هم نقل میکنند؛ خود ما هم دیدن ایشان میرفتیم - گاهی از مشهد که من میآمدم، روزهای ملاقات میرفتم زندان قصر - از پشت میلهای صحبت میکردند؛ دائم روحیه میدادند.