۱۴ مهر ۱۴۰۳ - ۱۱:۱۰

زهرا بذرافکن- خبرنگار گروه فرهنگ: «احساسات، بن‌مایه اصلی وجود هر انسانی است»؛ این گفته، زاییده علم روانشناسی در دهه‌های گذشته است؛ علم نوظهور و جوانی که عمر آن به بیش از یک‌ونیم قرن نمی‌رسد و حالا مکاتب و محققانی دارد که با رویکردهای متفاوت همه به مطالعه رفتار و فرآیندهای ذهنی انسان‌ها می‌پردازند. این گزارش به بررسی روانشناختی و سینمایی یکی از آثار انیمیشن برای گروه کودک و نوجوان اختصاص دارد که در سال جاری و در بازارهای بین‌المللی توانست با رکوردشکنی به پرفروش‌ترین انیمیشن تاریخ سینما و نیز نهمین اثر سینمایی پرفروش کل تاریخ سینمای جهان بدل شود؛ انیمیشن «درون بیرون۲» که حالا نام آن نه فقط برای کودکان، برای بزرگسالان نیز آشناست.

آگاه: قسمت اول این انیمیشن در سال۲۰۱۵ و با همین نام منتشر شد؛ این اثر در سال انتشار توانست با فروش حدود ۵۶۰میلیون دلاری به‌عنوان هفتمین فیلم پرفروش آن سال معرفی شده و نیز در دوره وقت جایزه اسکار، نامزد دریافت دو جایزه و درنهایت برنده اسکار بهترین پویانمایی شود. حالا قسمت دوم آن بعد از ۹سال به انتشار رسیده و روزبه‌روز با فروش تصاعدی، رکورد انیمیشن مشهور «شیرشاه» را پشت سر گذاشته و به عدد ۱.۶۶۷میلیارد دلار برسد. وجه تمایز این انیمیشن از دیگر آثار را علاوه‌بر زیبایی‌های بصری و فنی و نیز شخصیت و قصه‌پردازی موردپسندی که ارائه کرده، می‌توان در دیدگاه تازه‌ای یافت که در قالب قصه‌ای صمیمانه و دوست‌داشتنی نسبت به احساسات وجودی انسان ارائه کرده است. 

ما به همه احساساتمان نیاز داریم
آنچه خداوند در نهاد ما به‌عنوان انسان از احساسات قرار داده است، از خشم و غم تا شادی و عشق، همه و همه مجموعه عواطف و هیجانات ما را شکل می‌دهند، هیجان‌هایی که ما از قدیم و به شکلی سنتی نسبت‌به وجوه منفی آن دیدگاهی محافظه‌کارانه و غیرابرازی داشته و داریم. حالا در علم روانشناسی و نیز در اثری که از آن حرف می‌زنیم، در نگاهی تازه به مجموعه احساساتی که روزانه و در تمام طول زندگی تجربه می‌کنیم، می‌خواهیم تمامی این احساسات و نه فقط «گونه‌های مثبت» آن را، به رسمیت شناخته و به تجربه آن «آری» بگوییم و دوباره به‌خاطر آوریم که تمام عناصر وجودی ما از مثبت و منفی آن برای زیست ما در جهان آفریده شده و هیچ‌کدام برای نادیده انگاشتن خلق نشده است. 
اگر کودکیتان را در حول و حوش سه یا چهار دهه پیش تاکنون گذرانده باشید، به‌طورحتم به خاطر می‌آورید که بزرگ‌ترها به‌طور معمول در واکنش به گریه ما در دوران کودکی برخوردی شبیه به «گریه نکن»، «ناراحت نباش»، «عصبانی نشو» و از این دست عبارات داشتند؛ عباراتی که همه آنها ما را به‌سوی یک رفتار یکسان و یکدست از نوع نادیده گرفتن احساس و اجتناب از بروز آن دعوت می‌کند و به‌نحوی به ما می‌گوید بهترین حالت تو زمانی است که بتوانی احساساتی از این نوع، یعنی احساسات منفی را سرکوب کرده و درون خودت نگه داری. اهمیت پرداختن به احساسات اگرچه در نوع ابراز عواطف مثبت نیز تجلی می‌یابد اما بیشتر عارضه‌ها را زمانی تجربه می‌کنیم که احساسات منفی را در بدن خود محبوس کرده و مانع از بروز آن شویم.
برگردیم به رویکرد معمول ما نسبت‌به احساسات منفی؛ در حالت عمومی برخورد ما با این نوع از عواطف، تداوم در دعوت به جلوگیری از بروز احساسات منفی در نهایت موجب ایجاد گاردی (حالت دفاعی) در برابر این احساسات می‌شود و این ایده غلط به باوری عمومی و اساسی در کودک بدل شده و با او تا بزرگسالی همراه می‌شود. هرچه از زمان شکل‌گیری این باور گذشته باشد، مبارزه برای اصلاح و تغییر آن سخت‌تر خواهد بود و نیروی بیشتری را می‌طلبد. حالا به‌روشنی می‌دانیم چرا مهم است که کودک احساساتش را بشناسد و نحوه برخورد با آن‌ها را یاد بگیرد. 

درست از لحظه تولد
در لحظه تولد رایلی، شخصیت اصلی انیمیشن، احساس شادی به‌عنوان اولین احساس در ذهن او به وجود می‌آید و اولین خاطره رایلی به ثبت می‌رسد. اینگونه از آغاز، نشان‌دهنده ساده‌ترین و شفاف‌ترین مرحله از زندگی رایلی است که در آن احساسات او هنوز به‌طور کامل شکل نگرفته‌اند. شادی به‌عنوان اولین احساس، نمایانگر این است که تجربه‌های اولیه کودک بیشتر بر پایه خوشحالی و لذت شکل می‌گیرند، و این مرحله ابتدایی، یکی از مولفه‌های اصلی و ریشه‌ای پایه‌های احساسی رایلی را بنیان می‌گذارد. علاوه‌براین، مراحل مختلفی را که رایلی در طول قسمت یک و دو انیمیشن از سر می‌گذراند می‌توان از دید نظریه رشد روانی-اجتماعی اریک اریکسون، روانشناس برجسته آلمانی (درگذشته ۱۹۹۴) به‌وضوح بررسی کرد. 
از دید نظریه اریکسون، مرحله تولد رایلی می‌تواند به مرحله «اعتماد در مقابل بی‌اعتمادی» نسبت داده شود. رایلی در این مرحله با ورود شادی، اولین تجربه‌های خود را با احساس مثبت دریافت می‌کند که به شکل‌گیری اعتماد اولیه او به دنیای اطراف کمک می‌کند. این اعتماد، به‌نوبه خود به شکل‌گیری پایه‌های هویتی اولیه کمک می‌کند و بر این اساس، شادی به‌عنوان اولین و اصلی‌ترین احساس در زندگی رایلی نقش اساسی دارد. با ورود شادی به دنیای رایلی، او تلاش می‌کند تا این احساس خوشایند را حفظ کند و به این اطمینان برسد که همیشه باید شاد باشد. این تلاش برای حفظ شادی، به‌نوعی نشان‌دهنده نقش ابتدایی احساسات در شکل‌گیری هویت و باورهای ذهنی-روانی است. این ساده‌نگری به‌زودی با ورود احساسات پیچیده‌تر دستخوش تغییر می‌شود؛ چراکه رایلی با تجربه‌های جدید و احساسات متنوع‌تری روبه‌رو می‌شود.
ورود غم به زندگی رایلی به معنای ورود پیچیدگی‌های اولیه عاطفی به دنیای اوست. در این مرحله، رایلی با اولین تجربه‌های دردناک روبه‌رو می‌شود و این احساس جدید، به‌وضوح تضادهای عاطفی را در زندگی او به نمایش می‌گذارد. شادی که پیش از این تنها احساس غالب بود، اکنون با غم که به‌طور طبیعی بخشی از تجربیات عاطفی است، دچار کشمکش می‌شود؛ این کشمکش نمایانگر ورود به مرحله‌ای از زندگی است که در آن رایلی باید با تضادهای عاطفی و چالش‌های مربوط به مدیریت احساسات مختلف مواجه شود. این مرحله، نقطه عطفی در فرآیند شکل‌گیری هویت رایلی است که طی آن، او باید توانایی‌های جدیدی برای مدیریت احساسات متضاد و سازگاری با تجربیات عاطفی پیچیده‌تر پیدا کند. 

نقش خاطرات در هویت
خاطرات هسته‌ای رایلی به‌صورت گوی‌های رنگی ذخیره می‌شوند. این گوی‌ها به‌عنوان عناصر کلیدی در شکل‌گیری هویت او عمل می‌کنند. هر کدام از این خاطرات به‌شکل خاصی از جنبه‌های زندگی رایلی مرتبط هستند و به‌تدریج جزایر شخصیت را شکل می‌دهند. جزایر، نمایانگر بخش‌های مختلف هویت رایلی و فرآیند رشد و توسعه شخصیت او در مواجهه با تجربیات مختلف زندگی است. از نظر اریکسون، این فرآیند پایه‌های هویت فردی را بنا می‌سازد. شکل‌گیری و تغییر جزایر شخصیت رایلی، همچنین نشانی‌ است از هویت او که به‌طور مداوم تحت‌تاثیر تجربیات زندگی قرار دارد. هر یک از این جزایر نمادی از بخش‌های مختلف زندگی رایلی هستند که به او کمک می‌کند تا با دنیای اطراف خود ارتباط برقرار کرده و هویت خود را توسعه دهد. در طول فیلم، این جزایر شخصیت نقش کلیدی در نمایش بحران‌های عاطفی رایلی و درک بهتر او از خود و روابطش با دیگران دارد.

سفری با شخصیت اصلی درون و بیرون
شخصیت اصلی این انیمیشن در قسمت اول آن، تجارب چالش‌برانگیزی مانند نقل‌مکان به شهری جدید و دوری از دوستان قدیمی و تجربه روز اول مدرسه را از سرمی‌گذراند که در خلال آن، ما فعل و انفعالات درون‌روانی و نیز نمود بیرونی آن را همزمان می‌بینیم و می‌توانیم با بخشی از تجارب شخصیمان تطابق دهیم. 
در قسمت دوم «درون بیرون»، رایلی به گروه سنی نوجوان پیوسته و در آستانه بزرگسالی است؛ برای همین وقت آن می‌رسد که به احساسات تازه و پیچیده‌تر او خوشامد بگوییم؛ احساساتی مانند شرم، حسادت، بی‌حوصلگی و احساسات دیگری که به‌طور معمول در سنین نوجوانی برای اولین مرتبه تجربه می‌شوند. 
آنچه در اینجا لازم است ذکر شود اینکه، تمام احساساتی را که در قسمت دوم این انیمیشن به‌عنوان احساس شخصیت‌پردازی شده است نمی‌توان به‌بیان علمی در زمره احساسات قرار داد و بخشی از آنها در واقع پیامد احساسات متفاوت ما هستند؛ نمونه آن احساس بی‌حوصلگی است که خود چیزی است که در اثر یک احساس پایه مانند غم یا خشم در وجود ما پدیدار و تجربه می‌شود. درنهایت اما شناخت آنها در چنین قالب و سبکی می‌تواند دید تازه‌ای را به کودک و نوجوانی دهد که از فعل و انفعالات درونی‌اش هیچ شناختی ندارد.
 

همه برای یک هدف
گذشته از همه اینها اما یک مفهوم بسیار حائزاهمیت در میان تعاملات احساسات مختلف و پیچیده رایلی وجود دارد؛ اینکه همه این هیجان‌ها با وجود تفاوت‌های ذاتی و مثبت یا منفی بودن آنها، درنهایت به یک «تیم» با هدف مشترکی تبدیل می‌شوند و تمام کاری را که می‌توانند برای رشد رایلی انجام می‌دهند، حتی اگر مانند اضطراب برای مقطعی بر ذهن و روان رایلی غالب شده و همه تصمیمات او را جهت دهند.

احساسات با شخصیت 
یکی از نقاط دوست‌داشتنی و بسیار مهم در مجموعه‌های انیمیشن «درون بیرون» این است که احساسات در آن شخصیت دارند، مانند ما هستند، فکر می‌کنند و گاهی نیز در نقاطی گیر می‌کنند. در قسمت دوم این انیمیشن، جایی هست که احساس شادی از تلاش ناامید می‌شود، گوشه‌ای می‌نشیند و احساس ناامیدی‌اش را با دوستانش در میان می‌گذارد. این نوع از پرداخت به احساسات در انیمیشن و به‌علاوه نمادین بودن رفتار آنها در تجلی یک احساس خاص، درنهایت به مخاطب دیدگاهی صمیمانه برای برخورد با احساسات مختلف می‌دهد و سمپاتی (همذات‌پنداری) او را نیز برمی‌انگیزد و اینچنین برای تصور و تجسم درونی او از موضوع احساسات می‌تواند راه‌گشا باشد.