۵ آبان ۱۴۰۳ - ۱۴:۲۴

رهبر حکیم انقلاب در بخشی از خطبه‌های نماز جمعه نصر که در مصلای تهران برپا شد، تاکید فرمودند: «هر ضربه به رژیم صهیونی خدمت به کل منطقه بلکه به کل انسانیت است.»

آگاه: این گزاره گویا مولد تحلیل‌ها، رویکردها و رفتارهایی در معادلات منطقه‌ای و بین‌المللی خواهد بود. به‌راستی پیام اخیر جمله مهم رهبر انقلاب چیست و چگونه باید آن را مورد تحلیل و تفسیر قرار داد؟ در این خصوص نکات و مولفه‌هایی وجود دارد که لازم است مورد توجه قرار گیرد:

نقطه عطف گفتمان مقاومت در جهان
گفتمان مقاومت به‌واسطه بروز جنگ غزه، برای نخستین بار پس از اشغال فلسطین ازسوی صهیونیست‌ها (در نیمه قرن بیستم)، مورد قضاوت و روایت مستقیم افکار عمومی دنیا قرار گرفت؛ به عبارت بهتر، مسئله فلسطین ماهیت منطقه‌ای خود را تا حدود زیادی از دست داده و به ابعاد فرامنطقه‌ای و جهانی (خصوصا در سطح گفتمانی) تسری پیدا کرده است؛ بنابراین، در اینجا دیگر مسئله فلسطین را نمی‌توان در جغرافیای سیاسی، راهبردی و گفتمانی منطقه محصور و محدود کرد. ما در اینجا از یک «نقطه عطف» سخن می‌گوییم. در تحلیل پدیده‌های خاص در کشورهای گوناگون دنیا با دو کلیدواژه مهم روبه‌رو هستیم که یکی نقطه ‌عطف و دیگری نقطه آشکارساز است. میان این دو کلیدواژه ازلحاظ مفهومی و مصداقی تفاوت زیادی وجود دارد. برخی رخدادها از آن جهت نقطه عطف یک روند محسوب می‌شوند که پس از آن، بسیاری از معادلات و آینده‌نگاری‌ها تغییر پیدا می‌کنند و قواعد بازی درقبال پدیده‌ها، مشمول نوعی بازتعریف می‌شود. با این‌حال زمانی که در نقطه آشکارساز پدیده‌ها و وقایع سخن می‌گوییم، منظورمان پرده‌برداری از یک روند جاری اما نامحسوس است که اینک در معرض دید همگان قرار گرفته است. در روندنگاری پدیده‌ها، نقاط آشکارساز حتی نسبت‌به نقاط عطف نیز از اهمیت بیشتری برخوردارند، زیرا محصول تبلور آگاهی عمومی و متعاقبا تحولاتی جدید درقبال آن موضوع یا پدیده خواهند بود. بر همین اساس، تحولات جاری در غزه و لبنان را نقطه عطفی
 در حیات گفتمانی جبهه مقاومت تلقی می‌کنیم. 

انعکاس یک بیداری در سطح جهانی
انعکاس مسئله جنگ غزه در سطح جهانی نسبت‌به هر زمان دیگری پس از سال ۱۹۴۸ (زمان اشغال فلسطین) بی‌سابقه بوده است. یکی از بارزترین مصادیق این خیزش و بیداری را در نسل جوان آمریکا و اروپا مشاهده می‌کنیم. خیزش دانشجویان محصول آگاهی آنها و نسل جوان آمریکا- اروپا نسبت به ماهیت نظام حکمرانی در کشورهایشان و تسلط لابی صهیونیسم بر معادلات علمی و امنیتی کشورهایشان است. فراموش نکنیم تا قبل از وقوع جنگ غزه نیز این گزاره (سلطه همه‌جانبه صهیونیسم بر غرب) مطرح شده بود اما رسانه‌ها و سیاستمداران غربی آن را مصداق توهم و فرضیه‌سازی خواندند و خود را بازیگرانی مستقل و جریان‌ساز در نظام بین‌الملل جلوه دادند. امروز بر همگان مسجل‌شده نه‌تنها تدوین استراتژی‌های امنیتی و اجتماعی در غرب، بلکه اجازه ورود پلیس به فضای دانشگاه در آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان نیز از سوی لابی‌های صهیونیستی مستقر در این کشورها صادر می‌شود. نقش لابی صهیونیستی آیپک در سرکوب‌های صورت‌گرفته در دانشگاه کلمبیا و تگزاس موید همین مسئله است. ماجرا در اینجا فراتر از نفوذ صهیونیست‌هاست، زیرا ما با سلطه مستقیم آنها بر ساختار علمی و امنیتی غرب مواجه هستیم. ریشه ترس و وحشت لابی‌های صهیونیستی در غرب از اعتراضات دانشجویی، جنس و ماهیت متفاوت این اعتراضات نسبت به گذشته است. خشم و فریادی که امروز بر سر رژیم کودک‌کش صهیونیستی و در حمایت از مردم غزه در فضاهای دانشگاهی آمریکا و اروپا به‌گوش می‌رسد، منبعث از نوعی اعتراض ساختاری و تمایل به‌ گذار از قواعد و بایسته‌های مضحکانه و وقیحانه این ساختار است؛ به‌عبارتی گویاتر، جنس اعتراضات صورت‌گرفته در دانشگاه‌های غرب، زیربنایی و معطوف به ساختار قدرت در آمریکا و اروپاست. ساختاری که مبانی آن نه براساس نیازهای واقعی شهروندان اروپایی و استقلال واقعی آنها در عرصه‌های علمی، اجتماعی، سیاسی و امنیتی، بلکه براساس تامین منافع رژیم اشغالگر قدس بنا نهاده شده است. قطعا این جنبش محدود به واقعه‌ای خاص و معطوف به زمان حال نیست و شاهد استمرار آن به اشکال و عناوین گوناگون خواهیم بود؛ بنابراین غرب و لابی‌های صهیونیستی فعال در آن، با خیزش و جنبشی بی‌سابقه و عمیق مواجه شده‌اند که قدرت دربرگیرندگی و تسری فوق‌العاده نسبت‌به دیگر لایه‌های اجتماعی و عمومی خواهد داشت.  باتوجه‌به آنچه ذکر شد، صورت‌مسئله مشخص است: دیگر نمی‌توان صهیونیسم را تنها خطری برای فلسطین (یا در نهایت منطقه) خواند و متعاقبا، مبارزه با صهیونیسم و اشغالگری را نیز به یک جدال محلی –منطقه‌ای محدود ساخت. مخاطب مسئله فلسطین امروز کل دنیاست و این مسئله را باید در مخاطب شناسی خود لحاظ کنیم. ادبیات به‌کاررفته ازسوی رهبر حکیم انقلاب اسلامی در نماز جمعه نصر، ناظر بر همین مسئله مهم تبلور و تصدیق پیدا کرده است. 

توجه به اهمیت مولفه «زمان»
حوادث دربستر زمان تعریف می‌شوند. این قاعده در خصوص تحولات جنگ غزه و لبنان نیز صادق است. رهبر حکیم انقلاب اسلامی، اهمیت برهه زمانی کنونی را به اندازه‌ای تعیین‌کننده می‌دانند که از آن، تحت عنوان زمانی حساس  برای 
ورق خوردن تاریخ یاد می‌کنند.
 
اهمیت روایتگری جامع از مسئله فلسطین
روایتگری از جنگ غزه و دیگر متعلقاتی که در بطن بحران ماهوی و  تاریخی اشغال فلسطین قابل ارزیابی و تحلیل هستند، دیگر محدود به یک حوزه جغرافیایی خاص نیست: زمانی که یک منازعه ماهیت فرامکانی و فراکشوری و منطقه‌ای پیدا کند، قطعا روایتگری از آن نیز ماهیتی فرامرزی پیدا می‌کند. این همان قاعده کلیدی و محرزی است که باید مورد توجه قرار گیرد. روایتگری از مقاومت متعهدانه و خالصانه رزمندگان مقاومت فلسطین و لبنان در برابر سال‌ها تجاوز و اشغالگری دشمن صهیونیستی و اصلی‌ترین حامی آن یعنی آمریکا، روایتگری از یک حماسه محدود تاریخی و جغرافیایی نیست. این حماسه  قطعه‌ای درخشان از پازل نبرد حق علیه باطل و از قله‌های جهاد مومنانه در راه خدا ست که آثار و تبعات آن محدود به دوران نبرد و مقاومت نمی‌شود. ما از حماسه‌ای سخن می‌گوییم که کماکان آثار آن در فلسطین و لبنان، منطقه و جهان مولد نوعی گفتمان در حوزه‌های فکری و عملی بوده است. از این رو باید روایتگری جهانی از حماسه مقاومت غزه و لبنان را به‌مثابه یک راهبرد کلان در دستورکار قرار دهیم. مخاطبان ما در مسئله فلسطین، کل مردم دنیا هستند. 

گذار جهانی از صهیونیسم 
در اینجا به عبارتی دیگر می‌رسیم که گذار جهانی از صهیونیسم نام دارد. گذار جهانی از صهیونیسم، به این معناست که رژیم اشغالگر قدس به‌عنوان نماد عینی صهیونیسم، تبدیل به ظلمی مطلق و هدفی مشروع برای همه ملت‌ها و دولت‌های آگاه جهان شده تا در سایه مبارزه با آن، از شر چنین غده سرطانی و مهلکی رهایی یابند. خطر صهیونیسم را امروز دنیا لمس کرده و نسبت به ماهیت اشغالگر و سیری‌ناپذیر آن نیز آگاه شده است. در یکی از این موارد، پایگاه اکونومیست گزارش می‌دهد که هرقدر جنگ در غزه پیش می‌رود، پست‌های حمایت از رژیم‌صهیونیستی در فضای مجازی کاهش می‌یابد و در مقابل، هواداری از فلسطینیان در شبکه‌های اجتماعی روندی افزایشی و محسوس دارد. نکته قابل تامل اینکه جامعه آماری این پیمایش را کاربران شبکه‌های اجتماعی در آمریکا و اتحادیه اروپا تشکیل می‌دهند. در بخش قابل تامل دیگری از این پیمایش تاکید می‌شود افراد سنین بالاتر در جوامع غربی، بیشتر هوادار رژیم صهیونیستی‌اند و جوانان که سهم عمده کنشگران مجازی را تشکیل می‌دهند، اکثرا هوادار فلسطین و ساکنان غزه هستند. این آگاهی جهانی، مقوله‌ای نیست که بتوان به‌سادگی از کنار آن عبور کرد! و درک نسل جدید در آمریکا و اروپا در قبال مسئله فلسطین و موجودیت نامشروع صهیونیسم، با ذهنیت و رسوبات فکری نسل‌های گذشته این جوامع و کشورها در تعارضی آشکار قرار دارد. نکته کلیدی در تشریح این شکاف‌نسلی، مربوط به ثابت ماندن مولفه حمایت دولت‌های غربی از رژیم صهیونیستی است. به عبارت بهتر، دولت‌های غربی رویکرد حمایت‌گرایانه خود را در قبال ماهیت و جنایات رژیم اشغالگر قدس، ذره‌ای تغییر نداده‌اند و برعکس، صهیونیسم‌ستیزی را به خط قرمز امنیتی، اجتماعی و سیاسی خود مبدل ساخته‌اند اما جوامع غربی الگوی دولتمردان خود را پس زده‌اند و درصدد کشف حقیقت مسئله فلسطین برآمده‌اند. قطعا باید در این مسیر همراه و همگام با جهانیان حرکت کرد و روایتگری جهانی و بیداری فرامرزی در قبال این موضوع حیاتی و کلیدی نظام بین‌الملل را تبدیل به یک دستورالعمل فکری، گفتمانی و عملیاتی در نظام بین‌الملل ساخت. این همان خط قرمز غرب و رژیم اشغالگر قدس محسوب می‌شود که اتفاقا ملت‌های دنیا امروز دست در دست یکدیگر در حال عبور از آن هستند. 

روندی که ادامه دارد 
روند بیداری جهانی در قبال رژیم اشغالگر قدس همچنان ادامه دارد و همین مسئله، لزوم مبارزه جهانی با رژیم اشغالگر را دوچندان می‌سازد. این مبارزه می‌تواند ابعاد حقوقی، شناختی، رسانه‌ای و... داشته باشد؛ به‌عنوان مثال، اقدام آفریقای جنوبی در طرح پرونده نسل‌کشی صهیونیست‌ها در غزه در دادگاه لاهه، مصداق یک مبارزه حقوقی با دشمن صهیونیستی محسوب می‌شود. نکته دیگر اینکه هر اندازه پدیده شکاف نسلی در غرب و سرتاسر دنیا تبلور عینی‌تری پیدا می‌کند، مسئله فلسطین بیش از پیش در کانون توجهات نسل جدید قرار می‌گیرد. پیمایش اخیر اکونومیست، بیانگر آن است که جمعیت فعال در جوامع غربی تسلیم قرائت خاص جمعیت نیمه‌فعال و منفعل (سالمندان) در این خصوص نشده و به‌جای صیانت از صهیونیسم، عملکرد رایج در غرب را  تقبیح می‌کنند. در سال‌ها و دهه‌های نخستین اشغال فلسطین ازسوی صهیونیست‌ها، افرادی نظیر گلدامایر، موشه دایان و مناخیم بگین، مدعی بودند گذشت زمان به عاملی تسریع‌کننده در پذیرش و تثبیت موجودیت رژیم صهیونیستی مبدل خواهد شد اما اکنون گذار از صهیونیسم به یک چارچوب گفتمانی فراجغرافیایی در جهان تبدیل شده است.
به‌رغم تسلط مطلق لابی‌های صهیونیستی بر محافل پارلمانی، دولتی و حزبی در آمریکا و اتحادیه اروپا، ملت‌های غربی راه خود را از مسیر دولتمردان جدا کرده‌اند. یکی ازکارویژه‌های تعریف‌شده برای لابی‌های صهیونیستی درغرب، انطباق نگاه ملت‌های غربی با دولت‌های‌شان در قبال فلسطین بوده است اما امروز مشاهده می‌کنیم که حتی جرم انگاری هرگونه صهیونیسم‌ستیزی ازسوی دولت‌های اروپایی و آمریکا مانع ابراز حمایت شهروندان این کشورها از فلسطینیان نشده است. تمسک به ابزار تهدید و تنبیه، آخرین راهکار لابی‌های صهیونیستی در جوامع غربی برای جلوگیری از خیزش عمومی به سود فلسطینیان محسوب می‌شد که آن نیز متعاقب جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در غزه به بن‌بست رسیده است. در چنین شرایطی «روایتگری جهانی از آزادی فلسطین» و «گذار جهانی از صهیونیسم» و «مبارزه جهانی با اشغالگری» هر سه در کنار یکدیگر معنا و مفهوم پیدا خواهند کرد.