آگاه: چگونه میتوانیم «روایت اول» را در حوادث و وقایع مهم طوری ارائه کنیم که به شکلگیری صحیح بینش جامعه کمک کرده و از وارونهسازی جلوگیری شود؟
این روایت اول، به خصوص در موضوعات سیاسی و تاریخی، تاثیر عمیقی بر نگرش افراد دارد. روایت درست از یک واقعه ارتباط نزدیکی با افرادی دارد که در آن حادثه نقش محوری داشتهاند و با اسناد و مدارک مستند از آن پشتیبانی میشود. مثالی که به ذهن میآید، واقعه تسخیر سفارت آمریکا در ۱۳آبان است، جایی که دانشجویان سفارت را تصرف کردند. در این واقعه، سندهایی که از داخل سفارت به دست آمد، نشان داد که فعالیتهای این مکان به مراتب فراتر از یک سفارتخانه معمولی بوده و در واقع به عنوان لانه جاسوسی عمل میکرده است. این اسناد و مدارک به نوعی هسته اصلی روایت را تشکیل دادند و اثبات کردند که این مکان تنها یک سفارتخانه نبوده است.
حال، اگر روایت اول از یک حادثه، بر پایه این اسناد و شهادت افرادی که در دل آن واقعه بودهاند تنظیم شود و این روایت با کمترین جانبداری و با تکیه بر واقعیتهای موجود ارائه شود، میتوان امیدوار بود که وارونهسازی به حداقل برسد و حقیقت بهدرستی به جامعه منتقل شود. مشکل اصلی ما در جامعه امروز، مسئله تحریف است. اگر فردی که در حال تحقیق است، در عمق موضوع قرار بگیرد و خود را در میدان و تاریخ آن غرق کند، میتواند با دیدی دقیقتر و عمیقتر به نتیجه برسد. متاسفانه، محققان به دلایل مختلف نمیتوانند وقت کافی برای بررسی دقیق و عمیق وقایع صرف کنند و به این دلیل نمیتوانند به لایههای درونی و حقایق واقعی موضوع دست یابند. همین کمبود منابع معتبر و آب زلال حقیقت، باعث میشود که آنچه به جامعه منتقل میشود، آب گلآلودی از واقعیت باشد و تحریف یا وارونهسازی رخ دهد.
امروز مسئله تسخیر لانه جاسوسی، به یک نماد تاریخی و دانشجویی برای ما تبدیل شده است. میخواهم بدانم دلیل این کمبود در روایتهای دقیق و مستند چیست و چه نهادها و عواملی در شکلگیری این خلأها نقش دارند؟
در حقیقت، ما کمبود منابع نداریم؛ مشکل اصلی در دسترسی به اطلاعات و هماهنگسازی تحقیقات است. این «کمبود» که احساس میشود به دلیل نبود یکپارچگی و زنجیرهای میان پژوهشهاست. امروزه در دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی، تحقیقات به صورت گسسته و پراکنده انجام میشود اما هیچ تلاشی برای ایجاد یک ارتباط زنجیرهای و هماهنگ میان آنها صورت نگرفته است؛ بنابراین، دانشجوها با انبوهی از اطلاعات پراکنده و بدون طبقهبندی مناسب روبهرو میشوند و این پراکندگی، توهم کمبود منابع را ایجاد میکند.
اگر من بخواهم موضوعی مانند فتح خرمشهر را بررسی کنم، به منابع مختلفی از ارتش، سپاه، و جهاد دسترسی دارم؛ پس مشکل کمبود نیست. مشکل اصلی، ناتوانی در دستیابی به یک نگاه یکپارچه و جامع است. این مسئله نشاندهنده کمبود انگیزه و آگاهی کافی در بین محققان است. به نظر من، محقق نباید ناامید شود و تا زمانی که به اصل و عمق موضوع نرسیده، باید به تلاش خود ادامه دهد.
یکی از مشکلات اساسی ما، نبود دسترسی آسان به اسناد پراکنده در یگانهای نظامی، وزارتخانهها و ارگانهای مختلف است. هفته گذشته جلسهای با مسئولان این حوزه داشتم و بحث کردیم که چرا این اسناد مهم در دسترس محققان و نویسندگان قرار ندارد؟ اگر این اسناد بهصورت یکپارچه جمعآوری و در دسترس باشند، محققان و فیلمسازان میتوانند بهراحتی به آنها دسترسی پیدا کنند و پژوهشهای مستند و دقیقتری ارائه دهند.
سوال من این است: یک دانشجوی کارشناسی ارشد یا دکتری تا چه اندازه برای پژوهش خود ارزش قائل است؟ این کار به انگیزه و عشقی نیاز دارد که فرد بتواند با اشتیاق چهار یا پنج سال بدود و تحقیق کند؛ برای مثال، من در برخی تحقیقات خود، عملیاتهای جنگ را بازسازی میکردم تا بفهمم آیا امکان وقوع آنها واقعا وجود دارد یا نه. اما متاسفانه هنوز جایگاه تحقیق در کشور ما جایگاه واقعی خود را پیدا نکرده و محققان به اندازه کافی برای تحقیقات عمیق و طولانیمدت تشویق نمیشوند. به نظر من، دانشگاهها و دانشجویان خودشان نیز در این زمینه مقصرند. باید فرهنگ و ساختار تحقیقات را به گونهای تغییر دهند که به تولیدات علمی معتبر و مستند کمک کند.
حالا برای تولید هر چه بیشتر گزارشهای تاریخی مستند و معتبر چه راهکاری وجود دارد؟
به نظر میرسد که لازم است تمام نهادهای مربوطه، از دانشگاهها گرفته تا مراکز نظامی و فرهنگی، همکاری کنند و یک مرکز جامع ایجاد شود تا اسناد و مدارک تاریخی بهصورت متمرکز در دسترس پژوهشگران قرار گیرد. همچنین، دانشگاهها باید برنامههای آموزشی خود را بهگونهای طراحی کنند که دانشجویان تشویق شوند تا پژوهشهای عمیق و دقیق انجام دهند و بتوانند ارزش واقعی کار تحقیقاتی خود را درک کنند.برای داشتن تولیدات علمی معتبر، باید ترتیباتی اتخاذ کنیم که به خروجیهای تحقیقاتی عملا کاربرد و تاثیر عملی ببخشند. ما در کشور، ارگانها و مراکز تحقیقاتی زیادی در زمینههای مختلف مانند علوم اجتماعی، نظامی و اقتصادی داریم، اما به دلیل آنکه یافتهها به کاربرد عملی تبدیل نمیشوند، خروجی ملموسی مشاهده نمیشود. اگر دغدغههای تحقیقاتی در برنامههای کلان کشور، مانند برنامه هفتم توسعه، توسط دولت، مجلس و نظام پشتیبانی شوند و به نتایج تحقیقاتی بها داده شود، آنگاه سرمایهگذاری در این زمینه منجر به توسعه خواهد شد.
درحالحاضر، کتابی در دست چاپ دارم با عنوان «جسورانه بجنگ، متواضعانه برنده شو»، که در آن به چگونگی تغییر نقش یک تشکیلات مهندسی در زمان جنگ و ورود آن به عرصه عمران پس از جنگ میپردازم. این سازمان اکنون یکی از بزرگترین پیمانکاران و معدنکاران کشور است. نکته کلیدی این است که کشورهایی که بهواسطه جنگ آسیب دیدند، مانند ژاپن و آلمان پس از جنگ جهانی دوم، توانستند سرعت و عمق توسعه بیشتری را نسبتبه دیگر کشورها تجربه کنند، چراکه به اهمیت توسعه و بهرهگیری از درسهای جنگ توجه داشتند. در واقع، همانطور که میگوییم «یک ساعت فکر کردن بهتر از یک ساعت کار کردن است»، اگر به تحقیق اهمیت بدهیم و در این مسیر سرمایهگذاری کنیم، نهتنها بهرهوری افزایش مییابد، بلکه فناوریهای بهروز را نیز کسب میکنیم. فناوری به سرعت در حال تغییر است و ماندن در گذشته، نتیجهای نخواهد داشت. محققان باید در خط مقدم این توسعه قرار گیرند و این زمانی محقق میشود که برای کار آنها ارزش قائل شویم.
پس از تولید گزارشهای تاریخی معتبر، چگونه میتوان آنها را به بهترین و جامعترین شکل به عموم مردم ارائه کرد؟
برای این منظور، باید تبلیغ و رسانهایسازی مناسبی صورت گیرد تا این اطلاعات به دست مردم و دانشجویان برسد.
من بهعنوان قدم اول، با نوجوانانی بین ۱۲ تا ۱۴سال که علاقهمند به کتاب خواندن هستند، مشورت کردهام. متاسفانه، این نوجوانان اغلب بهسمت کتابهای ترجمهشده گرایش دارند و در جستوجوی محتوایی هستند که بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. برای اینکه بتوانیم اعتماد مخاطبان را به دست آوریم و محتوایی جذاب و آموزنده برای نسل امروز ارائه دهیم، لازم است که نمونههای مشابه در سطح بینالمللی را داشته باشیم. من به این هدف باور دارم و مطمئنم که اگر بتوانیم این ارتباط و باور را ایجاد کنیم، به نتایج خوبی خواهیم رسید.اگر بتوانیم این موضوع را به مردم بهخوبی توضیح دهیم و آنها به این باور برسند که مثلا اگر تحقیقاتی مانند پروژههای مهندسی محمودزاده در حوزه جنگ منجر به توسعه پلسازی و بزرگراهها شود، این کار میتواند تا ۲۰درصد سطح زیرساختها را توسعه داده و هزینهها را ۳۰درصد کاهش دهد و همچنین زیرساختها را بهروز کند، آنگاه مردم به تاثیرگذاری و اهمیت سرمایهگذاری در تحقیقات باور خواهند داشت. در این صورت، مردم تمایل بیشتری به سرمایهگذاری در پروژههای تحقیقاتی خواهند داشت.یکی از مشکلاتی که در کشور داریم، این است که با وجود نقدینگی بالا، عملکرد و بازدهی اقتصادی پایینی داریم و دلیل آن، نبود باور عمومی به اثرگذاری تحقیقات است. پیشنهاد من این است که محققان ایدهها و دستاوردهای خود را به محصولاتی تبدیل کنند که بتوانند نیازهای مردم را پاسخ دهند. این امر نهتنها به افزایش اقبال مردم به تحقیق و پژوهش کمک میکند، بلکه ارزش و جایگاه تحقیقات را در جامعه ارتقا میدهد.اگر رسانهها بتوانند پروژههایی را که بهطور واقعی بر زندگی مردم تاثیر دارند، به شکل موثر نشان دهند، مردم نیز به باور خواهند رسید که این تحقیقات و پروژهها برای آنها مفید و موثرند. زمانی که رسانهها اطلاعرسانی کنند که ساخت این بزرگراه جدید میتواند زمان سفر را در تهران ۲۰دقیقه کاهش دهد، یا طرحی که باعث کاهش آلودگی میشود، توجه مردم بیشتر جلب خواهد شد. فاصلهای بین واقعیت و حقیقت وجود دارد و زمانی که این فاصله بهدلیل عدم باور عمومی باقی بماند، استقبال مردم از این پروژهها و تحقیقات نیز کاهش خواهد یافت.به همین دلیل، لازم است رسانهها پروژهها و اقدامات را به گونهای معرفی کنند که مردم حس کنند این فعالیتها میتوانند مشکلات آنها را حل کنند، به بهبود سطح زندگی آنها کمک کنند و در نهایت به جایگاه بهتری برسند. اگر مردم باور کنند که این تحقیقات میتواند به اشتغال بهتر برای فرزندانشان، جلوگیری از مهاجرت و زندگی بهتر منجر شود، حمایت بیشتری خواهند داشت.
برای اینکه دولت، ناشران و مسئولان بتوانند محققین را به تولید گزارشهای مستند و کاربردی تشویق کنند، باید چه رویه را در پیش بگیرند؟
حمایتهای جدیتری را در نظر بگیرند، به ارزش پژوهشها واقف باشند و با فراهم کردن امکانات و بودجه کافی، مسیر دستیابی به نتایج موثر و مفید را هموار کنند.
برای تولیدات مستند و معتبر، باید فراتر از مسئله مالی به اهمیت وقت و تلاش محققان نیز توجه کنیم. گاهی صرف زمان چندساله روی یک ایده میتواند به نتایجی برسد که بسیار ارزشمند هستند؛ مثلا وقتی ایدهای در وزارت نفت به یک محصول تبدیل میشود، این تلاشها نتیجه میدهند. از صدها ایدهای که ازسوی سازمانهای بزرگ مطرح میشود، ممکن است تنها تعداد کمی به محصول نهایی تبدیل شوند اما باید فضایی ایجاد کنیم که همه افراد جرأت ارائه ایدههای خود را داشته باشند، حتی اگر تنها چند ایده از بین آنها به موفقیت برسد.وقتی من بهعنوان نویسنده، روی کتابی مثل «محمد، مسیح کردستان» ( زندگی نامه داستانی شهید محمد بروجردی) ۱۵سال تحقیق و آن را منتشر میکنم، این یک تلاش طولانی و پیوسته است. پس از انتشار کتاب، امیدوارم که فیلمسازان، ناشران و رسانهها به آن توجه کنند. اگر رسانه ملی به معرفی کارهای خوب و گمنام توجه داشته باشد، بهطور طبیعی آثاری که تاکنون دیده نشدهاند، به جامعه معرفی میشوند. رسانهها نباید تنها به تبلیغات سطحی بسنده کنند، بلکه باید در فکر تبلیغ محتوایی باشند که در جامعه اثرگذار است، مانند رویکرد فرهنگی و تبلیغاتی که ثروت پراکنده دانش و خلاقیت را به بار میآورد.مثالی ساده از این رویکرد، دوچرخهسواری در روستای کوهستان است. وقتی این مسابقه برگزار شد و فدراسیون برای تشویق آمد و استعدادهای محلی را دید، بچههای روستا انگیزه زیادی پیدا کردند و این تشویقها برای آنها بسیار ارزشمند بود. جوایز مالی چندانی دریافت نکردند اما دیدن نمایندگان فدراسیون که استعداد آنها را تایید کردند، باعث شد که به تواناییهای خود باور داشته باشند و در عرصههای بزرگتری نیز دیده شوند.
در واقع، استعدادهای نهفته بسیاری در روستاها و مناطق کوچک وجود دارد که بهدلیل عدم توجه، نادیده گرفته میشوند. برای شکوفایی این استعدادها، نیاز است که دولت و نهادها تفکر خلاقانه و خلاقیت را در اولویت قرار دهند. هیچ راهی جز این وجود ندارد که دولت و نظام بپذیرند توسعه واقعی از دل بروز تفکر و خلاقیت به وجود میآید. اگر به خلاقیت بها داده نشود، جامعه به کارهای سطحی و روزمره محدود خواهد ماند.
افزایش باورپذیری مردم به روایات تولیدی ما با چه مکانیزمی رخ میدهد؟
من باور دارم که برای افزایش باورپذیری مردم در روایات و تحقیقات، بهتر است از مثالهای ملموسی که در زندگی روزمره مردم وجود دارد، استفاده کنیم. نیازی نیست که همیشه به مثالهای معروف از افرادی مانند انیشتین بپردازیم، بلکه اگر از ایدههای ساده و ابزارهای دم دستی مردم الهام بگیریم و آنها را به محصول تبدیل کنیم، مردم بیشتر احساس نزدیکی و شناخت نسبت به موضوعات پیدا خواهند کرد. ما باید مردم را بشناسیم و به آنها نشان دهیم که بسیاری از منابع و ایدههای ارزشمند نزد خودشان قرار دارد.
برای مثال، من اهل روستای کوهستان، یکی از روستاهای استان مازندران هستم. هر بار که به آنجا میروم، دو نمونه جالب از خلاقیت محلی را مشاهده میکنم. اولین نمونه این است که دهیار جوان و باانگیزه روستا، یک مسابقه دوچرخهسواری محلی راهاندازی کرده است. این رویداد نهتنها باعث افزایش تعامل و نشاط بین مردم شده، بلکه توجه فدراسیون دوچرخهسواری را نیز جلب کرده است و کارشناسهای فدراسیون نیز از نزدیک مسابقه را تماشا کردهاند. مسابقهای که از دانشگاه آزاد بهسمت مزار شهدا برگزار شد و این حرکت نشاندهنده اهمیت ارزشها و علم و فناوری در زندگی روزمره مردم روستاست. اعتراف کردهاند که چه استعدادهای درخشانی داریم که میتوانیم در حد کشوری آنها را ارتقا دهیم.
دومین نمونه فردی به نام مهدی کوهستانی است که مشکل شنوایی زیادی دارد. این جوان اطلاعات عمیقی از جنگ جهانی دوم و وقایع تاریخی مربوط به آن دارد که حتی برخی اساتید دانشگاهی تهران نیز از آن بیبهرهاند.
من به او پروژهای پیشنهاد دادم و او اکنون درحال تحقیق روی یکی از مسائل حساس تاریخ است. این مسئله بررسی این فرضیه است که آیا امکان دارد هولوکاست زاییده خود تفکر یهودی باشد و اینکه آیا افرادی از یهودیان در پشت پرده اقدامات هیتلر قرار داشتند تا پس از جنگ جهانی دوم با مظلومنمایی، زمینهای برای تشکیل کشور اسرائیل فراهم کنند.
مهدی، هر بار که به روستا بازمیگردم، گزارش پیشرفت تحقیقاتش را به من ارائه میدهد و اطلاعات و نتایج ارزشمندی را با من در میان میگذارد. او هنوز در حال انتخاب رشته دانشگاهی است اما دانش او درمورد ابزارها و سازوکارهای جنگ جهانی دوم و کشورهای سازنده آنها به قدری وسیع است که توجه بسیاری را جلب کرده است.دارم درباره یک نوجوان ۱۵ساله حرف میزنم؛ وقتی با او صحبت میکنی، گویی با فردی ۶۰ساله در حال گفتوگو هستی! این پسر به قدری پخته است که نمیتوان باور کرد سنش فقط ۱۵سال است. اگر او را در روستای خودش پرورش بدهیم، میتواند تاثیر زیادی داشته باشد. مردمی که به خانهمان میآیند یا دانشجویانی که با او صحبت میکنند، از این سطح دانش و تواناییهای او شگفتزده میشوند.این نوجوان، مهدی، توانسته در محیطی که شاید به نظر بسیاری امکانات چندانی ندارد، دست به تحقیقاتی بزند که حتی در بهترین مراکز تحقیقاتی کشور نیز با بودجههای کلان هر ساله، کمتر مورد توجه قرار میگیرد.
این مراکز هر سال میلیاردها بودجه دریافت میکنند برای کارهای متعدد؛ اما ما با چنین نوجوانی داریم بر روی یکی از مسائل بزرگ تاریخی، یعنی هولوکاست، تحقیق میکنیم. او میپرسد و بررسی میکند که آیا این رخداد ممکن است حاصل نفوذ یهودیان بوده باشد، بهنحوی که خودشان بهنوعی این واقعه را هدایت کرده باشند تا پس از جنگ جهانی دوم، مظلومنمایی کنند و زمینهای برای تاسیس اسرائیل فراهم شود.هر بار که به روستا میروم، او به محض دیدن ماشینم به سویم میآید و ساعتها درباره پیشرفتهای تحقیقش با من صحبت میکند. این تحقیقات، آنطور که برخی تصور میکنند، بحثی ساده نیست؛ بلکه او با دلسوزی و پیگیری، بهدنبال رسیدن به پاسخهایی مستند و دقیق است. هنوز به نتیجه قطعی نرسیدهایم اما بخشی از این تحقیقات را به مهدی سپردهام. قصد ندارم که به مراکز تحقیقاتی بزرگ با امکانات فراوان مراجعه کنم؛ چراکه این نوجوان، با وجود محدودیتها، تمام وجودش را برای این تحقیق گذاشته است.اگر بتوانیم این تحقیقات را به سرانجام برسانیم و آن را بهصورت کتابی منتشر کنیم، میتوانیم دیدگاهی متفاوت به جهان ارائه دهیم و شاید حتی خود یهودیان را به تردید در روایات تاریخیشان وادار کنیم. در دنیای امروز، قرن۲۱، نبرد اصلی، جنگ نرم است و دیگر نیازی به موشک و تسلیحات نیست. امیدوارم با همکاری و همراهی مهدی، بتوانیم این پروژه را با موفقیت به سرانجام برسانیم و به سهم خود قدمی در مبارزه با صهیونیسم برداریم.