آگاه: اینک در دهه پنجم انقلاب اسلامی و در گام دولتسازی قرار داریم و باید کاستیها و الزامات ساخت دولت اسلامی را بازخوانی کنیم و درصدد رفع آن برآییم. به نظر نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران در کلان، و دولتها در ذیل نظام، در روایت امر سیاست کاستیهایی دارند و باید پذیرفت که پراکنشِ پرحجمِ روایتها از مسائل خرد و کلان سیاست مجالی برای بیروایتی نخواهد گذاشت و در صورت عدم روایت فعال، روایتی را تحمیل خواهند کرد که بهضرورت در تضاد و تعارض با نظام جمهوری اسلامی است. به نظر همراه با تحولات سیاسی، اجتماعی و رسانهای، روایتگری ما از امر سیاست همقد تحولات جمهور نیست. امروز جمهور را مصارف مدرن رسانهای و روایی دربرگرفته است؛ به همین دلیل، ذائقهای دیگرگون با سالهای آغازین تاسیس نظام اسلامی دارد؛ بنابراین در عین بهرهگیری از روایتگریهای سنتی، لزوم بازسازی روایت و نوسازی روایت بدیهی به نظر میآید.
روایت و روایتپیشگی در نظامهای سیاسی رقیب و بهخصوص ایالات متحده آمریکا سابقهای طولانی دارد و همین امر اهمیت توجه به روایتگری را جدیتر میکند؛ بهعنوانمثال، در تحولات هستهای و مجموع روندهای طیشده در مذاکرات هستهای دو دهه گذشته، شاهد روایتهایی با حداقل فاصله زمانی از زمان مذاکرات از سوی بازیگران آمریکایی دخیل در این اتفاقات هستیم؛ اما در گفتمان انقلاب اسلامی و بازیگران سیاسی داخلی روایتها محدود و رسمی است.
حوادث و مباحث بسیاری از ابتدای انقلاب اسلامی رخ داده است که از فقدان روایت درونگفتمانی حکایت میکند. تسخیر لانه جاسوسی، تحولات قضایی دهه۶۰، ماجرای مک فارلین، دفاع مقدس، مذاکرات صلح در دوران دفاع مقدس، حوادث مربوط به تعدیل اقتصادی دهه۷۰، تحولات فکری و امنیتی دهه۸۰، تحولات دی ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸، سقوط هواپیمای اوکراینی و بسیاری حوادث دیگر نمونههایی از فقدان روایت است.
سوالاتی در این بین مطرح است که در این مجال تنها طرح مسئله است و تبیین و تحلیل دقیق مجالی دیگر میخواهد؛ سوالاتی از قبیل جمهوریت چه نیازی به روایت دارد؟ آیا در وضعیت کنونی مصرف رسانهای، جمهوری میتواند در منظری محافظهکارانه از روایت تحولات پرهیز کند؟ روایت چیست؟
جمهور یعنی حضور و لازمه حضور و همراهی جمهور با ساختار کلان و خرد نظام به اقناع نیاز دارد. اقناع را مسیرها و ابزارهایی است ازجمله صداقت، کارآمدی و پاسخگویی. روایت فعال از صحنه سیاست نیز بهخصوص در ابهامات و حوادث پیچیده سیاست میتواند مقدمات اقناع را فراهم آورد. البته باید توجه داشت که روایت صرفا امری منتهی به حوادث و تحولات زودگذر سیاسی نیست؛ بلکه نظام سیاسی باید مبانی مشروعیتبخش خود را نیز ناظر بر ظرفیت اندیشهای روزگار خویش روایت کند و از کهنگی و فرسودگی روایت مبانی نظری خود فاصله بگیرد. جمهوریت در خوانش دینی و اسلامی، حضوری فعال و آگاهانه است. جمهور مسلمان، کنشگر آگاه و فعال در صحنه سیاست اسلامی است که آگاهی و نیتمندی، شرط و الزام حضور وی در سیاست است و لاجرم سیاست اسلامی، روایتی را نیاز دارد که به بازیگری سیاسی آگاهانه منجر شود. جمهور و اعتماد دوگانه الزامی است میان نظام و نخبگان سیاسی و عموم مردم. نمیتوان نظام سیاسی را در چارچوبی ساختارگرایانه و در نظمی تحمیلی و بیروح اداره کرد و از دموکراسی حقنهای سخن گفت؛ چراکه در این صورت این دموکراسی، آن مردمسالاری دینی همراه و فعال و انفسی نیست که از همراهی نفس و امر حکایت دارد، بلکه بازیگر سیاسی را به ابزار قانون تبدیل خواهد کرد و تحمیل را فراهم میکند.
عدم فهم اولویت روایت
در مورد علت کمبود روایتهای مستند تاریخی و سیاسی چند نکته به ذهن میرسد: یک نکته اینکه متاسفانه یکی از ماندههای خام پژوهشهای تاریخی مستند، دسترسی به آرشیو منظم، دقیق و قابل فرآوری اسناد تاریخی است. یکی از مشکلات ما با نهادهایی که دارای اسناد تاریخی هستند، سختبودن دسترسی به اسناد است. بعد از دسترسی به اسناد هم، مسئله بعدی پراکندگی شدید اسناد است. این در صورتی است که پژوهشگر تاریخی باید بتواند به اسناد دستهبندیشده دسترسی داشته باشد و نباید بخش عمدهای از وقت و انرژیاش را صرف دسترسی به اسنادی کند که بسیار پراکنده هستند. این یکی از دلایل عمده عدم تولید محصولات مستند است.
نکته دوم رویکرد شعاری و سطحی در حوزه ادبیات تاریخی و سیاسی است. ما عادت کردهایم به شعارزدگی و عدم بیان مصادیق و مستندات تاریخی. این هم یکی از دلایل جدی عدم تولید محصولات مستند است که در آثار شفاهی یا مکتوب رسانهای در حوزه تاریخ معاصر مشهود است.
نکته دیگری که این کمبود را ایجاد کرده، عدم فهم اولویت روایت است. ما به این بخش توجه نکردیم که بسیاری از موضوعات تاریخی و سیاسیتاریخی انقلاب اسلامی به روایت نیاز دارد و نسل جوان نمیتواند صرفا براساس برخی از موضوعات کلی قانع شود. عدم اولویتدار بودن افکار عمومی و عدم درک نیاز روایتهای مستند تاریخی، تمرکز ما را به این سمت نبرده و ما فهم نکردیم که نبود روایت از جانب ما، طبیعتا روایت رقیب را جایگزین میکند. تاریخ برای کسانی است که آن را روایت میکنند. نکته دیگری که از علتهای جدی کمبود این موضوع بوده، مسئله عدم تمرکز پژوهشگر روی کار است. تولید روایتهای مستند تاریخی، به تمرکز جدی نیاز دارد. مورخان باید زمان قابلتوجه و متمرکزی را به امر پژوهش اختصاص دهند تا اثری مفید را تولید کنند. اینکه ما فکر کنیم یک روایت تاریخی و مستند میتواند یکشبه تولید شود و به تمرکز نیاز ندارد، یکی از مشکلات موجود است. پروژه دیدن این نوع کارها اشتباه است. این نوع کارها به تمرکز و آرامش نیاز دارد و فرآیندی طولانی است.
اما در مورد نهادها و عرصههایی که باید این خلأ را پر کنند باید گفت که شاید اولین نهادی که باید در این فضا به آن پرداخت، نهاد علم و دانشگاه است. متاسفانه حوزه تاریخ سیاسی و فرهنگی در اختیار پژوهشگرانی نیست که مسئله آنها پاسخ به شبهات و نیازهای تاریخی انقلاب اسلامی باشد. بخش عمدهای از تمرکز تاریخپژوهان ما بر حوزههایی است که از آن با اصطلاح تاریخ برای تاریخ یاد میکنیم. بسیاری در نوستالژی تاریخی پیشاانقلاب و ایران باستان ماندهاند و برخی هم تاریخ را در هژمونی روایت غربی میخوانند. متاسفانه تاریخ انقلاب اسلامی و تاریخ معاصر را بیش از هر کسی این دو طیف روایت کردهاند: تاریخپژوهان یا شرقشناسان غربی و ایرانیانی که در آکادمیهای غربی ایران را روایت کردهاند. طبیعی است که این دو دسته روایت، نهتنها در چارچوب نیازهای انقلاب اسلامی عمل نمیکنند و مسئله یا اولویتشان چیز دیگری است، بلکه در بسیاری از موارد نیز، سوگیری تاریخی داشته و همچنین در بسیاری از موارد اسناد درونی و جامعه ایرانی را در اختیار ندارد؛ بنابراین در این کمبود، نهاد علم مقصر اصلی است.
از طرف دیگر، نهادهای دیگری که خیلی تعیینکننده هستند، نهادهایی هستند که اسناد تاریخی را در اختیار دارند و در بسیاری از موارد، صرفا اسناد را دپو کردهاند و از وظایف مهمی همچون فرآوری اسناد و بهروزرسانی اسناد و دستهبندی اسناد برای پاسخ به نیازهای جدید جامعه غفلت میکنند. نکته دیگری که در این کمبود میشود نهادها را دخیل دانست، عدم تربیت مورخان است. مورخی که مستند تاریخی تولید میکند، صرفا نه یک نوع باستانشناس است، نه صرفا یک روزنامهنگار و نه صرفا یک سیاستپژوه. مورخ واقعی جمعی از این سه است. او کسی است که مسائل سیاسی و نیازهای جهاد تبیینی انقلاب اسلامی را میشناسد؛ از طرف دیگر، یک روزنامهنگار است که میتواند از مستندهای تاریخی یک روایت تولید کند و از طرف دیگر هم یک مورخ یا باستانشناس است که میتواند سره و ناسره بودن اسناد تاریخی را تشخیص دهد. این عدم تربیت مورخان همدل و متخصص هم یکی از نکات مهمی است که در این کمبود تاثیرگذار است.
گام اول؛ تشخیص مسئله
اینکه چگونه میتوان به سمت تولید گزارشهای روایی تاریخی، سیاسی و فرهنگی رفت، فکر میکنم گام اول، تشخیص مسئله و نیاز کشور است که خیلی کار سخت و دشواری هم نیست؛ زیرا متاسفانه بهقدری ما در این حوزه کمکاری داشتهایم و خلأ وجود دارد، استخراج این مسائل خیلی زمانبر نیست و طبیعتا قابل جمعآوری است. در بیانات رهبر انقلاب هم مثالهای متعددی دارد. بنابراین گام اول استخراج مسائل است. پژوهشگر و روایتگر تخصصی عمر و وقت و تمرکز خودش را باید روی مسئلهای بگذارد که نیاز هویتی، تاریخی و اساسی کشور است؛ نه یک پژوهش کمحاصل تاریخی که صرفا یک نیاز علمی انتزاعی را پاسخ بدهد.
گام دوم همان مسئله جمعآوری و فرآوری اسناد برای ایجاد امکان استفاده از آنها است. اسناد باید تبدیل بشوند به داده خامی که قابل بهرهبرداری باشند. اسنادی که در پستوها و زیرزمینهای نهادهای علمی، تاریخی، سیاسی یا امنیتی خاک میخورند، طبیعتا قابلاستفاده نیستند. اینها باید با اقداماتی مثل دستهبندی یا الکترونیکشدن به بهرهوری برسند تا فرآوری و استفاده از آنها ممکن شود.
گام سوم تربیت و آموزش کادر موردنیاز است. ساختار آموزشی کشور باید بهسمت تربیت کسانی برود که تولید روایت، مهارت و کارویژه آنهاست. این کارویژه همانطور که ذکرش رفت، سهگانهای است از یک روزنامهنگار، مورخ (روایتگر) و سیاستپژوه.
گام بعدی هم تامین مالی و ایجاد تمرکز و فراهمکردن شرایط لازم برای پژوهشگران این حوزه است. پژوهشگری که قرار است حداقل دو سال روی یک موضوع تاریخی متمرکز شود و بعد هم آن را بهعنوان یک متن متقن و قابلاستفاده فرآوری کند، طبیعتا به تامین مالی نیاز دارد. نهادهایی که در این حوزه متمرکز و فعال هستند، با اختصاص بودجههای مناسب برای چنین پژوهشگرانی، تمرکزی را برای آنها حاصل میکنند که بدون آن کار به نتیجه نمیرسد. کسی که هزاران دغدغه دارد، نمیتواند در کنار آنها یک روایت تاریخی متقن و قابلاستفاده تولید کند. این حوزه، حوزهای است که بسیار مورد ظلم و بیمهری قرار گرفته درحالیکه با یک هزینه حداقلی و در شأن و نیاز یک پژوهشگر تاریخی، میشود این موضوع را حل کرد.
برندسازی در حوزه محصولات داخلی
پیرامون این مسئله که چگونه میتوان محصولات روایتی خوب و جامع را به محصولی قابلاستفاده و توسعه در حوزه مصرف فکری و اندیشه طبقات مختلف جامعه رساند، چند نکته قابلتوجه است:
اولا نزدیککردن محصولاتی از این دست به بازار مصرف، یک گام جدی است و نیاز به این دارد که همان محصول پایه در گام اول بهخوبی معرفی شود و رونمایی آن اثر، کتاب یا مستند یا...، تبدیل به یک رویداد علمی یا فرهنگی در کشور شود. بسیاری از آثار روایی خوب تولید میشوند؛ اما اقبال این را پیدا نمیکنند که در ضرب اندیشه و فکر جامعه قرار بگیرند. این عدم اتصال حوزه افکار عمومی به حوزه تولیدات تاریخی، باعث میشود این تولیدات از مصرف فرهنگی جامعه دور شوند. بنابراین گام اول ایجاد یک برند یا نشان در این حوزه است. بهعنوانمثال همین اقدام قابلتوجهی که رهبر انقلاب با نوشتن تقریظ انجام میدهند، نوعی رویکرد ترویجی است. این تقریظ میتوانست امری فردی باشد و صرفا تبدیل به یک سند شود و نهایتا به نویسنده منتقل شود. رونمایی از تقریظ و معرفی آن کتاب، طبیعتا آن محصول را به سبد رسانهای منتقل میکند.
نکته دوم اینکه ما در این فضا کسانی را داریم که فعالان حوزه معرفی کتاب، اصطلاحا اینفلوئنسرهای حوزه کتاب هستند. متاسفانه حوزه فکری بسیاری از اینها، خارج از نیازهای واقعی انقلاب اسلامی است و در یک شبهروشنفکری فانتزی آثاری را که بارها و بارها در حوزههای مختلف معرفی شده یا نویسندگان غربی یا رمانهای خاصی را معرفی میکنند و به نیازهای حوزه انقلاب اسلامی اشراف ندارند و در مواردی هم توان تشخیص یا معرفی آنها را ندارند. بنابراین باید سراغ اینفلوئنسرها یا واسطانی از حوزه فرهنگ رفت که فرهنگ انقلاب را میشناسند و حاضرند چهره رسانهای خود را خرج معرفی و توضیح این نوع آثار کنند. اگر این نوع محصولات در سبد مصرف رسانه کشور معرفی و دیده شود، طبیعتا از آن استفاده نیز خواهد شد.
مسئله بعدی محصولات جانبی است. این نوع کتابها، روایتها و گزارشها به معرفیهای متعدد نیاز دارد تا مخاطب درک کند این کتاب یا مستند تاریخی سوالات او را پاسخ میدهد. بریدههایی از این نوع محصولات و کتابها و مستندات تاریخی که به یک سوال جدی تاریخی پاسخ میدهد و انتشار آن بریدهها در قالبهایی مثل کلیپ یا پادکست، طبیعتا آن محصول را کاملا به بازار مصرف نزدیک میکند. در مواردی تولید فیلم براساس این مستندهای تاریخی بسیار لازم است. ما در مواردی تجربیات نسبتا موفقی هم از تولید مستندهای تاریخی یا فیلمهای سینمایی با استفاده از این نوع کتابها داشتهایم.
نکته دیگری که میشود بهطور مجزا به آن توجه کرد، اتصال این مستندهای علمی و مستندهای تاریخی به حوزه آموزشوپرورش و آموزش عالی کشور است. کتابهای درسی و متون آموزشی دانشگاه در این حوزه قابلتوجهاند. من فکر میکنم برخی از این مستندهای روایی تاریخی میتواند جایگزین بسیاری از کتابهای کلاسیک و انتزاعی و مفهومی در دانشگاه یا برخی از کتابهای درسی مدارس باشند. این نوع کتابها که یک روایت را مطرح میکنند، شاید کل آن حوزه را پوشش ندهند، اما بهدلیل جذابیت قالب روایی، بهدلیل مستندبودن و بهدلیل اینکه حداقل به یک نیاز مشخص مخاطب پاسخ میدهد، فضایی را برای مخاطب خود، دانشجو یا دانشآموز، ایجاد میکنند که او با علاقه وارد حوزه مطالعات تاریخی شود. بهعنوانمثال همین کتاب ایستگاه خیابان روزولت که به بهانه تسخیر لانه جاسوسی آمریکا بخشی از دوره تاریخی ایران، تاریخ پهلوی، را روایت میکند، شاید از آن کتاب انتزاعی درس انقلاب اسلامی بهتر است و میتواند جایگزین آن شود. حداقل میتوان در کنار آن نوع کتابهای انتزاعی و نظری، از قالب روایی نیز استفاده کنیم. قالب روایی مخاطب را جذب میکند و ذهن او را گرم میکند. این جذابیت قالب روایی، دانشجو یا دانشآموز مخاطب خود را مجاب میکند که به دنبال موضوع برود و پاسخ خودش را بیابد. در مقابل، متون انتزاعی که در قالب دستهبندیهای علومانسانی شکل میگیرد، نهتنها نیاز آن دانشجو را پاسخ نمیدهند، بلکه صرفا تبدیل میشوند به واحدی درسی برای گرفتن نمره و گذراندن. بنابراین یکی از پیشنهادها این است که این نوع محصولات، کتابها یا مستندها یا... تبدیل بشوند به بخشی از نظام آموزشی ما. به بیان دیگر، لازم است در ساختار آموزشی ما از قالب روایت بهرهگیری شود. تجربه ما در این حوزه هم نشان داده که در بسیاری از موارد، این نوع متون میتواند مؤثرتر از متون کلاسیک و انتزاعی و نظری و متون موجود در حوزه مطالعات تاریخ باشند.
بیروایتی، کمروایتی و ضعف در روایت را عوامل و موانعی است:
الف) کماهمیتی جایگاه روایت و افکار عمومی
متاسفانه اهمیت و جایگاه افکار عمومی در کشور، در مواردی نادیده گرفته میشود و همین امر به نادیدهانگاشتن افکار عمومی منجر خواهد شد؛ البته جبر زمانه و توسعه رسانههای مجازی غیررسمی، تحمیلی را حاصل کرد که مانع بیروایتی است؛ بهعنوانمثال، در تحولات و اعتراضات سیاسیاجتماعی دهه۷۰، یعنی کوی طلاب مشهد، حوادث اسلامشهر و تحولات مربوط به استان شدن قزوین بهشدت فقدان روایت وجود دارد و هرچه روایت یافته میشود بیرونی و مربوط به رسانههای معاند است. دولت وقت نیز باتوجهبه وجود نظارت رسانهای آن دوران، ضرورتی بر توضیح و تبیین نمیدانست، اما آیا امروز این منظر روایی از سوی دولت ممکن است؟!
ب) منظری سنتی در امنیت
برخی تصمیمگیران در حوزه امنیت کشور، تصویری کهنه از رسانه و تحولات دارند و از سویی معتقدند که میتوان اتفاقات را ناگفته گذاشت و از سوی دیگر، میاندیشند با روایتی مبهم و کلی میتوان به مخاطب پاسخ گفت. باید پذیرفت که متاسفانه و به هر دلیل از جمله نفوذ و ضعف حفظ اسرار و گسترش امکانات رسانهای دیگر نمیتوان محافظهکارانه از پنهانکردن بسیاری تحولات سخن گفت و باید روایتی را برای این دست تحولات در دست داشت که نه غافلگیر شد و نه مجبور به خلافگویی!
ج)خبرزدگی!
روایت خبر نیست؛ زیرا خبر امری توصیفی و در بسیاری موارد جسمی فاقد روح تحلیل است که روایت بدان جان خواهد داد، باید خبر را در قالب روایتها جان داد؛ درحالیکه انبوه اخبار، کاربست روایت را ندارند.