آگاه: روایت چیست؟ وقتی این واژه را در لغتنامه دهخدا جستوجو میکنیم اینگونه به ما میگوید که:
روایت. [رِ یَ] (ع مص) نقل سخن یا خبر از کسی. (ناظمالاطباء) نقل کردن سخن. (غیاثاللغات) واگویه کردن سخن کسی را. روایۀ. رجوع به روایۀ شود:
اگر به کوه رسیدی روایت سخنش
زهی رشید جواب آمدی به جای سخن.(خاقانی)
یا
عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت.
یا در فرهنگ فارسی آمده است: نقل کردن خبر یا حدیث و سخن از کسی، حکایت، روایات ۱- (مصدر) نقل کردن مطلب خبر یا حدیث. ۲ - باز گفتن سنت از پیغمبر و امامان باواسطه یا بیواسطه (و آن در علم درایه شامل اقسامی است). ۳- یکی از شعب علوم ادبی عرب و آن گردآوردن نقل اشعار و امثال و لغات و اخبار است راویان در هر چه روایت میکردند سلسله روایت خود را محفوظ میداشتند و سعی میکردند روایت آنان از اعراب بدوی، مانند قیس، تمیم، هذیل، کنانه و امثال آنها باشد و از اعراب شهر یا نزدیک شهر چیزی روایت نمیکردند، زیرا زبان آنها فاسد شده بود. ۴ - (اسم) داستان حدیث.
مرحوم معین هم در مجموعه ارزشمندی که از خود به جای گذاشته است روایت را اینطور معنا میکند:
(رِ یَ) [ع . روایۀ] ۱ - (مص م.) نقل کردن مطلب، خبر یا حدیث.
۲ - نقلِ خبر و حدیث از پیغمبر یا امام. ۳ - (اِ.) داستان.
با لحاظ کردن موارد بالا این سوال پیش میآید که روایت چیست؟
هر فعالیتی که رخداد و اتفاقی را در بستر زمان بازنمایی یا تعریف کند، روایت (narrative) است؛ به عبارت دیگر، داستان آن چیزی است که گفته میشود و روایت، نحوه گفتن داستان است. روایت را به شکلهای گستردهای میتوانیم داشته باشیم: پانتومیم، فیلم، داستان، تابلوی نقاشی و هر مدیایی که شما بتوانید چیزی را در آن تعریف کنید، ظرف روایت است.
روایت در هر سنی و در هر جامعهای و هر مکانی حضورش قطعی است. بدون روایت هیچ جامعهای وجود نخواهد داشت. تمام طبقات و تمام گروههای انسانی روایتهای خودشان را دارند. هیچ قومی بدون روایت وجود ندارد. روایت یک پدیده فراتاریخی و فرافرهنگی است که جوامع را میسازد.
گفته میشود که ما آدمها از وقتی که میتوانیم یک اسم و یک فعل را در کنار هم بگذاریم، روایتمان شروع میشود. خیلی از محققان اعتقاد دارند چارچوب حافظه ما با روایتگریمان شکل میگیرد. یعنی ما از زمانی که میتوانیم چیزی را روایت کنیم، خاطره داریم و شخصیت ما شکل میگیرد.
البته آنچه تجربه زیسته ما در لحظه و از هستی میتواند داشته باشد، احساسی کاملا درونی، شخصی و شهودی که غیرقابل انتقال میکند، اما قرار دادن آن در زنجیره روایی امور دیگر، به ما این امکان را میدهد تا با آنچه در لحظه تجربه کردهایم، فاصله بگیریم و آن را با واژههایی که به شکل بالقوه قابل دسترس برای دیگران هستند، تفسیر کنیم و در اختیار آنها قرار دهیم. درواقع برای فهم آنچه در لحظه به مثابه تجربه زیسته بر ما میگذرد یا دادن قالب و فرمول به آنچه در لحظه احساس میکنیم، ما آن امر زیسته تجربی را در زنجیره روایی وارد میکنیم، همین عمل ساده روایت کردن، ما را از سیطره آن امر زیسته رها میکند و در بطن امر قابل فهم مستقر میسازد.
آنچه خاطره و تجربه زیسته را تبدیل به روایت میکند، نفوذ نوشتار است به لایههای عمیق زندگی، هستی و انسان و از این مسیر است که روابط انسان با ساحات گوناگون معنادار میشود. مقوم روایت ایجاد تکانه در مخاطب برای گشودن نظرگاه جدید است که این ایجاد تکانه و بسترسازی، مهمترین و اساسیترین بخش ماجرا برای تولید یک روایت صحیح است.