چطور فرهنگ ایرانی را زنده و بالنده نگه داریم؟

احمد پاکتچی ـ عضو شورای عالی علمی مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی
۲۷ آبان ۱۴۰۳ - ۱۰:۵۱

درباره ایران‌شناسی بحث‌های بسیاری صورت گرفته و هنوز هم انجام می‌شود ولی اینکه ما ببینیم ایرانیان خودشان چطور درگیر ایران‌شناسی شدند بحث بسیار حساس و مهمی است و ازاین‌جهت از دو نهاد ارزشمند انجمن علوم سیاسی و خانه اندیشمندان تشکر می‌کنم.

آگاه: مایل هستم بحثم را با یک الگوی مطالعه فرهنگ شروع کنم که الگوی بسیار باسابقه و جاافتاده‌ای در مطالعات فرهنگ است. براساس این الگو، فرهنگ پدیده‌ای است که باید به دو جنبه آن توجه کرد؛ جنبه حافظه‌ای و جنبه خلاقیت. جنبه حافظه‌ای به این معنا که بخش زیادی از فرهنگ ریشه در ادوار گذشته، تجربه زیسته نسل‌های قبلی و تاریخ یک ملت دارد و ما اگر تاریخ یک ملت را نشناسیم، فرهنگ آن کشور منهدم می‌شود. از جنبه دیگر اما فرهنگ یک اثر باستانی نیست که فقط نقش نگهبان برای آن داشته باشیم و بخواهیم به‌عنوان موزه‌دار این فرهنگ را در یک فضای گلخانه‌ای مورد محافظت قرار دهیم. به همان اندازه که گذشتگان ما در رسیدن میراث به ما نقش داشتند ما هم به‌عنوان حاضر و فرزندان ما به عنوان نسل‌های بعدی در شکل‌گیری فرهنگ نقش داریم.


هرگز نقش پدران و مادران ما کمتر از ما و فرزندانمان نیست. همه ما به یک اندازه نقش داریم برای همین هم گفته می‌شود که فرهنگ یک پدیده دائم درحال شدن، سیرورت و تحول است و هرگز نمی‌شود فرهنگ را به‌مثابه یک پدیده ایستا تلقی کرد. اگر نیمی از وظیفه ما درباره فرهنگ، حفاظت از آن چیزی است که پیشینیان برای ما باقی گذاشتند نیم دیگری از وظیفه ما در مورد فرهنگ این است که بتوانیم سهم مناسبی را در زنده‌ماندن، بالیدن و ارتقای آن فرهنگ به‌عنوان نسل خودمان ایفا کنیم. ما باید تلاش کنیم، توانایی‌هایی در نسل بعدی‌مان ایجاد شود که این فرهنگ روبه‌رشد و شکوفایی حرکت کند.
پس از توضیح مقدماتی که اشاره کردم می‌خواهم سر اصل مطلب بروم و آن هم اینکه ما وقتی می‌گوییم ایران‌شناسی،  منظورمان چیست و درباره چه چیزی صحبت می‌کنیم. آیا ایران یک ابژه کاملا منفصل از ماست و ما می‌خواهیم آن را به‌عنوان یک امر بیرونی موردمطالعه قرار دهیم یا اینکه ایران خود ما هستیم؟ ما فاعل‌های شناسایی هستیم که می‌خواهیم ایران را موردمطالعه قرار دهیم و ازاین‌جهت خود ایران هستیم. به بیان استعاری نزدیک به ۹۰میلیون ایرانی اعم از ایرانیان داخل و خارج از کشور همگی سیمرغی هستند که فرهنگ را زنده نگه داشتند و بدون اینها چیزی به عنوان فرهنگ ایرانی معنا ندارد. 
بنابراین یک سوال جدی و فلسفی پیش روی ما قرار دارد و آن هم اینکه وظیفه ما در مواجهه و شناختن ایران این است که آن را به عنوان یک عینیت و ابژه خارجی موردمطالعه قرار دهیم و زوایای آن را کشف کنیم یا اینکه قرار است در این ایران دستی ببریم و نقاط ضعف را اصلاح و نقاط قوت را تقویت و بالقوه‌ها را بالفعل و نقش برساخت را ایفا کنیم؟ به بیان دیگر، آیا قرار است ما ایران را کشف کنیم یا آن را بسازیم؟ این سوال خیلی سوال مهمی است و باتوجه‌به مقدمه‌ای که در ابتدای صحبتم گفتم، می‌خواهم بگویم که در ایران‌شناسی، نیمی از وظیفه ما وظیفه کشفی، نیمی هم وظیفه برساختی است. ما راجع به علمی مثل ستاره‌شناسی صحبت نمی‌کنیم که فقط وظیفه‌مان شناخت باشد. ما نمی‌توانیم ستاره‌ای را خاموش یا روشن کنیم ولی وقتی راجع به ایران صحبت می‌کنیم موضوع اینطور نیست.
بسیاری از کسانی که ادعای شناخت ایران را داشتند یک سلسله فعالیت‌های برساختی هم انجام دادند. یعنی علاوه بر اینکه جنبه‌هایی از ایران را با مراجعه به متون تاریخی و آثار باستانی کشف کردند و به ما ارائه دادند یکسری کارهای برساختی هم کردند و این به‌هیچ‌وجه جای گله‌گذاری و نقد ندارد. چون وقتی ما درباره پدیده‌ای به نام ایران‌شناسی ایرانیان صحبت می‌کنیم اجتناب‌ناپذیر است که ایران‌شناسی ما دو وجهه داشته باشد؛ وجهه اکتشافی و برساختی.
تنها نکته‌ای که اهمیت دارد هوشیار بودن و خودآگاه بودن نسبت به این مسئله است. اینکه در کدام قسمت از مسئله که می‌گوییم و می‌نویسیم داریم در مورد یک کشف و محصول مطالعه و پژوهش صحبت می‌کنیم. اینکه من می‌گویم در پدیده ایران‌شناسی ما دو وظیفه اکتشافی و برساختی داریم منظورم دقیقا نسبت ۵۰ به ۵۰ نیست؛ چون نمی‌توان در چنین مسائلی از اعداد استفاده کرد اما به‌هرحال آنچه که ما به عنوان ایران‌شناسی ایرانی می‌شناسیم برآیندی است از این دو نوع فعالیت و به نظر می‌رسد اجتناب‌ناپذیر است. اما اینکه در عمل و واقعیت تصویری که از ایران‌شناسی ارائه می‌دهیم کدام‌یک از اینهاست یک‌به‌یک جای تأمل و نگریستن دارد. ضمن اینکه باید توجه داشته باشیم نظام آموزشی و آکادمی‌های ما باید تعادلی میان دو جنبه ایران‌شناسی که اشاره کردم برقرار کند.
حرف من این است که اگر ما مانند یک شخصیت انسانی برای هویت فرهنگی خودمان بخواهیم یک تقسیم‌بندی را در نظر بگیریم باید بگویم که هویت ایرانی یک درون‌مایه دارد یک ماسک (اصطلاح ماسک را از یونگ گرفتم.) این نکته خیلی مهم است که وقتی ما می‌خواهیم تصویری از خودمان و کشورمان به دیگران ارائه دهیم سعی می‌کنیم تصویر روتوش شده به بقیه نشان دهیم و یک امر طبیعی است و در زندگی طبیعی‌مان هم اینطور عمل می‌کنیم که وقتی می‌خواهیم تصویری از خودمان به دیگران ارائه دهیم تصویر روتوش شده ارائه می‌دهیم اما یک «اما»ی خیلی مهم وجود دارد و آن هم اینکه فاصله میان درون‌مایه با ماسک چقدر است؛ بنابراین وقتی فاصله ماسک از درون‌مایه زیاد باشد و از حد متعارف خود خارج شود ما با پدیده‌هایی مانند انشقاق شخصیتی و ریاکاری روبه‌رو می‌شویم. در سطح اجتماعی هم اگر یک جامعه فاصله ماسکش از درون‌مایه‌اش به‌طور غیرمعقولی زیاد باشد اوضاع خطرناک می‌شود و من در مورد ایران این نگرانی را دارم و فکر می‌کنم که درباره ایران دچار فاصله غیرطبیعی میان ماسک فرهنگی و درون‌مایه فرهنگی هستیم. این موضوع حتی در برخی از نوشته‌های ایران‌شناسی ایرانی هم وجود دارد. گاهی حتی در سطوح مردم عادی هم این فاصله بحرانی وجود دارد و این یکی از مهم‌ترین وظایف ما در حوزه ایران‌شناسی است و باید به‌عنوان یک اخطار جدی تلقی کنیم و درباره‌اش اقدامات دقیق علمی انجام دهیم.در هر جامعه‌ای اگر ما شاهد چنین فاصله بحرانی‌ای باشیم سه خطر ما را تهدید می‌کند؛ ۱. جوگیر شدن به معنای اینکه رفتار فردی آدم‌ها با رفتار توده‌ای‌شان متفاوت است. ۲. ضعف تعهد به فرهنگ در انتقال‌های بین‌نسلی؛ به این معنا که نسل‌های بعدی ما وقتی این فاصله را می‌بینند تعهدشان نسبت به این فرهنگ را از دست می‌دهند که جای نگرانی دارد .۳. ما به‌عنوان یک ایرانی دچار خودشناسی کاذب و ناقص می‌شویم و اگر خودشناسی ما کاذب باشد ممکن است رفتارهای پرخطر و پرخطا مرتکب شویم. لذا بسیار اهمیت دارد که ببینیم ما در فضای ایران‌شناسی ایرانی چه مسیری را طی و از چه ماسک‌هایی استفاده می‌کنیم؟! چون در طول این ۱۵۰سال اخیر ماسک‌های مختلفی داشتیم و لازم است هرچه زودتر به‌سمت کاهش فاصله میان درون‌مایه و ماسک هویت ایرانی حرکت کنیم.