نگاهی به یک انیمیشن سینمایی ایرانی

شنگول و منگول هم چینی شدند

سارا مومنی ـ دانشجوی دکتری مدیریت رسانه
۵ آذر ۱۴۰۳ - ۱۰:۴۷

به دخترم که چندروز پیش پنج سالش تمام شد، قول داده بودیم که وقتی انیمیشن سینمایی «شنگول ومنگول» به کارگردانی کیانوش و فرزاد دالوند به سینماها آمد، او را به تماشایش ببریم. اما کاش پای قولمان نمی‌ماندیم؛ از لحظه شروع انیمیشن تا پایان مدام نگاهش می‌کردم و مراقب احوالاتش بود، وقتی هم که تمام شد گفت که هیچ خوشش نیامده و اگر می‌دانسته که این کارتون اینقدر «خشن» است، اصرار به رفتن نمی‌کرد.

آگاه: راستش من بزرگسال هم خوشم نیامد. هم برای خود بزرگسالم خوشم نیامد، هم آن را مناسب مخاطب کودک ندیدم؛ یک ملغمه پرسروصدا، پرتنش، تقلیدی و البته غیرایرانی که اقتباسی آزاد از قصه فولکلور ایرانی شنگول و منگول و حبه‌انگور است.
در فرم، با ترکیبی نامتجانس و تقلیدی و غیربدیع از کاراکترهای پاندای کونگ‌فوکار، زوتوپیا و بچه‌رییس مواجهیم که شلوغی بیش‌ازحد دیالوگ‌ها و ماجراها در فیلمنامه باعث شده که عملا هیچ شخصیتی به عمق نرسد.
در محتوا، با یک اقتباس خیلی آزاد مواجهیم که نه‌تنها کمترین نسبت را با قصه اصلی برقرار نکرده، بلکه در همینی که هست، کیفیت بالایی ندارد؛ خانواده بزها، یک خانواده پنج‌نفره است که در اصل همان چهارنفر است. پدر در زمان حضور، منفعل و در زمان نیاز خانواده، غایب است؛ مادر قرار است قهرمان قصه باشد اما درنهایت ضعف ناشی از سن(یا چاقی بعد از فرزندآوری که در پرداخت چندبار به آن اشاره شد) بر او غالب شده و استاد بچه‌ها (به گمانم در ورزش رزمی کونگ‌فو) که بی‌خیال و بی‌توجه شاگردان کوچکش را چندبار به دل خطر انداخته و آنها را تنها رها می‌کند، درنهایت با تلنگرهای مختلف اطرافیان به خود آمده و به نجات آنها از چنگال گرگ می‌رسد.انیمیشن شنگول و منگول به‌دلیل نوع پرداختش به قصه، کمتر متعلق به ژانر کودک یا حتی ماجراجویی است. آغاز، میانه و پایان‌بندی قصه در فضایی پرتنش و به قول دخترم «خشن»، ترسناک، پرسروصدا و پر از ماجرای بدون پرداخت کامل است؛ «جنگ» و «مبارزه» محور اصلی قصه است و تا پایان نیز ادامه دارد. آغاز فیلم با فضایی ترسناک و دلهره‌آور شروع می‌شود و در میانه قصه، بی‌وقفه و بدون منطقی روشن چنین خط‌سیری ادامه دارد. در پایان‌بندی هم، این تنگناهای پشت‌سرهم و پرفشار برای شخصیت‌های کودک انیمیشن ادامه دارد؛ امیدوارم صحنه‌های کتک‌خوردن و در آستانه خفگی مادر بزغاله‌ها آن‌هم در حضور سه فرزندش، از خاطر مخاطبان کودک برود.در این انیمیشن با شخصیت‌های متعددی مواجهیم که میان دیالوگ‌های پشت‌سرهم (که مخاطب متوجه بسیاری از آنها نمی‌شد) و ماجراهای بی‌وقفه گم می‌شوند. کودکان در سالن سینما چندبار از جای خود بلند می‌شدند و مشغول تماشای دیگر کودکان حاضر در سالن می‌شدند و دیگر پرده سینما را نمی‌دیدند. بزرگ‌ترها هم حواسشان به کودکانشان بود که از فضای انیمیشن نترسند.
آن استوری نگران‌کننده دوماه پیشم درباره این انیمیشن، بحق بود؛ این آزمون‌خطای ترکیب داخلی خارجی نویسندگان، نتیجه موفقیت‌آمیزی نداشت و درواقع قصه فولکلور کودکانه ما به یک قصه بزرگسال تبدیل شد که تعلقی به فرهنگ بومی ایرانی نداشت. درواقع جهان ذهنی نویسندگان خارجی اثر از قصه ایرانی ما دور بود و به‌طورمثال «حبه‌انگور» را مشابه «بچه‌رییس» دیدیم. هرچند جایی خواندم که کارگردان انیمیشن شنگول و منگول گفته‌اند که در این انیمیشن از نمادهای متفاوتی از فرهنگ‌های گوناگون با هدف جذب مخاطبان جهانی استفاده شده است، اما فضای انیمیشن تماما متعلق به فرهنگ چین است و اینطور بازنمایی شده که تمام قومیت‌های ایرانی (به‌طور مثال، خرگوش ترک‌زبان قصه) مقابل این استاد چینی برای آموزش دیدن و «قوی شدن» به زانو درمی‌آیند؛ پرداختی که مستقیما فرهنگ و قدرت کشوری دیگر را بازنمایی می‌کند. فیلم به‌جز استفاده کم‌کارکرد از لهجه‌های مختلف قومی ایرانی برای کاراکترها، عملا هیچ عنصر ایرانی در خودش ندارد.
بنابراین توجیه کارگردانان و نویسندگان داخلی حوزه انیمیشن درباره فضاسازی غیرایرانی آثارشان با هدف داشتن مخاطبان بین‌المللی قابل‌قبول نیست. فضاسازی و کاراکترسازی ملی و فرهنگی به کارکرد و نقشی که می‌تواند در قصه داشته باشد، وابسته است و نمی‌توان با هدف صرف تجاری، هر محتوایی را در هر فرمی گنجاند و پس از آن از هنر و فرهنگ و تولید اثر برای کودک یا نوجوان صحبت کرد. پویانمایی یک بستر فرهنگی تربیتی خلاقانه و متناسب با توجه، درک و میل کودک است؛ ازدست‌دادن چنین فرصتی در جهان رقابتی و جدید امروزی که لبریز از محتواهای متنوع است، در طولانی‌مدت، آسیب‌های زیادی به حوزه داخلی رشد و تربیت کودک و نوجوان می‌زند. به انیمیشن‌هایی مانند لوکا، کوکو، سول، درون بیرون و.... فکر می‌کنم که در کدام اثر، مثلا به فرهنگ ما اشاره شده که ما و کودکانمان اینچنین جذبشان شدیم؟! که حالا نویسندگان ما برای جذب فرهنگ‌های دیگر، خود را ناچار دیده‌اند که مشخصا فرهنگ خودمان را به حاشیه رانده و گفتمان فرهنگی ملل دیگر را در فضاسازی و طرح قصه آثار نمایشی برجسته و بزرگ کنند. این درحالی است که پرداخت‌های هوشمندانه و معنادار انیمیشن‌های جهانی دیگر باعث می‌شود که در کنار دیدن فضای کودکانه اثر، با ملل مختلف آشنا و جذبشان شویم؛ در «کوکو» با پسربچه‌ای مکزیکی آشنا می‌شویم. در «روح»، فردی سیاه‌پوست را می‌بینیم، در «قرمز شدن»، کودک چینی-کانادایی را می‌بینیم، در«درونِ بیرون»، با دختری آمریکایی مواجهیم و در «لوکا» پسربچه‌ای ایتالیایی را مشاهده می‌کنیم.به این نتیجه می‌رسم که این زنجیره تولید انیمیشن‌ها با مخاطب هدف کودک، که در محتوا، نقاط ضعف زیادی دارند و در فرم، بدون ریسک و خلاقیت، در حال تقلید هستند، نه هدف و رسالتی فرهنگی، تربیتی یا سرگرمی‌بخشی برای مخاطبان، که هدفی اقتصادی و تجاری دارند؛ به‌هرحال ساده‌ترین ایده تفریح مدارس برای دانش‌آموزان، تماشای گروهی و جمعی همین انیمیشن‌ها در سینماست و از طرف دیگر، سرگرمی نسبتا کم‌هزینه‌تر برای خانواده‌ها و فرزندانشان تماشای همین انیمیشن‌های سینمایی است که در فرم تکراری بوده و در محتوا حتی رتبه‌بندی سنی جهانی را رعایت نکرده‌اند.