۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۲۳:۵۷
کد خبر: ۱۲٬۵۸۸

مذاکرات هسته‌ای در مسقط و رم، با هدف رفع تحریم‌های ظالمانه آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران در حال برگزاری است. بررسی ابعاد متنی و فرامتنی مذاکرات اخیر، تصویر روشنی از آینده این روند به ما مخابره می‌کند. این تصویر روشن، معطوف به «احتمالات آتی» و «راهکارهای مواجهه با آن» است.

بررسی ابعاد متنی و فرامتنی مذاکرات هسته‌ای

آگاه: در بررسی ابعاد متنی مذاکرات هسته‌ای، از یک سو با مطالبه صریح جمهوری اسلامی ایران در خصوص «رفع تحریم‌ها»، «ارائه تضمین‌های فنی و اعتباری» و در نهایت «راستی‌آزمایی توافق احتمالی» مواجه هستیم. در ابعاد فرامتنی مذاکرات هسته‌ای نیز شاهد تلاش خاص واشنگتن برای تاثیرگذاری بر محیط (بستر روانی- تبلیغاتی مذاکرات) با هدف گسترش مطالبات و خواسته‌های غیرقانونی و غیرقابل‌تحقق طرف مقابل هستیم. ازاین‌رو باید صحنه مذاکرات هسته‌ای را با استناد به این ابعاد متنی و فرامتنی و با تجمیع آنها مورد توجه و تحلیل قرار دهیم. 

بررسی ابعاد متنی و فرامتنی مذاکرات هسته‌ای

مدل توافق موقت 
ویتکاف، نماینده آمریکا در مذاکرات هسته‌ای مدعی شده که واشنگتن حق غنی‌سازی صنعتی ایران را به رسمیت می‌شناسد و از سوی دیگر، دامنه موضوعی مذاکرات را محدود به مسئله هسته‌ای خواهد کرد. بر همین مبنا، شاهد ترسیم چارچوب مذاکرات و دستورالعمل آن هستیم. در این میان، کلیدواژه‌ای تحت عنوان «توافق موقت» از سوی رسانه‌های غربی مدنظر قرار گرفته است. بدون شک مدل توافق موقت، آن هم به سبک و سیاقی که در سال ۱۳۹۲ (توافق ژنو) صورت گرفت. این بار محلی از اعراب ندارد، زیرا در آن زمان، توافق مبنایی (برجام) وجود نداشت و طرفین عملا مذاکرات را از نقطه «صفر» آغاز کرده بودند. با این حال اکنون توافقی به نام برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل متحد وجودی عینی، حقوقی و ماهوی داشته و ما در نقطه صفر مذاکرات قرار نداریم. در چنین شرایطی حتی اگر سخن از یک «توافق موقت» به میان می‌آید، منظور «تفاهمی کلی» برای هدایت متعلقات مذاکرات جدید در بطن آن است. ازاین‌رو می‌توان کلمه «توافق موقت» که عامدانه از سوی طرف آمریکایی در برهه کنونی مطرح می‌شود را مترادف با «تفاهم کلی» با هدف ریل‌گذاری مذاکرات دانست. این تفاهم، هم به لحاظ شکلی و هم ماهوی با توافق موقت ژنو تفاوت‌های اساسی دارد. احتمال می‌رود این تفاهم، ترجمانی از همان ایده «کمتر در برابر کمتر» باشد، به گونه‌ای که در آن «تعلیق برخی تحریم‌ها» در ازای«توقف برخی فعالیت‌های هسته‌ای» عینیت یابد. اگر قرار باشد توافق موقتی بین طرفین منعقد شود، قاعدتا باید دارای شرایط زیر باشد:
نخست اینکه هیچ یک از زیرساخت‌های هسته‌ای کشور، به‌خصوص «زیرساخت‌های مربوط به غنی‌سازی ۲۰ و ۶۰ درصدی» در این توافق موقت نباید از بین برود. اگرچه ممکن است گازدهی به سانتریفیوژها به‌منظور غنی‌سازی بالاتر از حد مشخص شده در برجام متوقف شود یا سانتریفیوژها جمع‌آوری و در نقطه‌ای قابل‌اطمینان و در دسترس متمرکز شوند، اما بستر این غنی‌سازی نباید از بین برود.  دوم اینکه ذخایر اورانیوم غنی شده در ایران، در دوره توافق موقت یا همان تفاهم کلی اولیه، نباید از کشور خارج شود؛ زیرا ممکن است تحت هر شرایطی این تفاهم کلی تبدیل به یک توافق واقعی نشود. سوم اینکه تعلیق تحریم‌های ضدایرانی در دوران تفاهم اولیه، باید «کمی» و «غیرکلی» باشد، به گونه‌ای که سود حاصله از آنها برای کشور قابل‌محاسبه باشد.
چهارم اینکه سازوکارهای حقوقی دقیق ابطال تفاهم اولیه در صورت عدم انعقاد توافق نهایی، باید در نسخه تفاهم به صورت دقیق، فنی و قابل احصا و به دور از هر گونه ابهامی تشریح شود. 
پنجم اینکه مکانیسم تضمین و راستی‌آزمایی تفاهم اولیه دقیقا به مانند هرگونه توافق دائمی، باید ترسیم و جنبه‌های عملیاتی آن احراز شود. 
ششم اینکه آمریکا به واسطه خروج یکجانبه از توافق هسته‌ای (برجام)، قطعا نمی‌تواند از «توازن در تفاهم اولیه» یا «تعادل داده‌ها و ستانده‌ها» در توافق موقت سخنی به میان آورد. قطعا طرف خاطی (که اکنون در برجام نیز حضور ندارد) ملزم به پرداخت هزینه‌های بیشتری در خصوص انعقاد هرگونه تفاهم یا توافقی، اعم از موقت یا دائم خواهد بود.  
هفتم اینکه در مکانیسم بازرسی‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در دوران تفاهم احتمالی موقت، باید «حدود اندکی» را در حوزه «نظارت‌های فراپادمانی» تعریف کرد. در اینجا باید مراقب رویکرد خاص ضدایرانی رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، به‌خصوص در سفر اخیر وی به تهران بود. 

مدل توافق دائم
مدل توافق دائمی، ناظر بر دستیابی ایران و آمریکا به توافقی است که کلان، مدت‌دار و دارای قابلیت راستی‌آزمایی باشد و به عنوان یک «سند بین‌المللی» به تصویب قاطع طرفین برسد. این روند به لحاظ حقوقی و عملیاتی دشوار است زیرا مستلزم چینش مولفه‌های گوناگون و پیش‌نیازهای یک توافق جدید (با حتی تکمیل توافق برجام با اصلاحیه‌ها و الحاقیه‌های جدید) است. ازاین‌رو بر خلاف آنچه ترامپ در صدد القای آن است، انعقاد یک توافق محکم و دائمی در برهه زمانی بسیار کوتاه ممکن نیست. ضمن آنکه توافق دائمی باید تبدیل به «سند» شود، به گونه‌ای که کنگره آمریکا (خصوصا مجلس سنا) آن را با دو سوم آرا به تصویب برساند یا اینکه تضمین‌های مربوط به آن و رویه جبران مافات (در صورت خروج طرف مقابل از توافق) به گونه‌ای محکم و قابل‌اطمینان باشد که امکان ابطال آن از سوی طرف مقابل کاهش یابد. 

شکست مذاکرات
در این معادله، نمی‌توان احتمال شکست مذاکرات را نادیده انگاشت، به‌خصوص آنکه ویتکاف اساسا فردی حقوقی- فنی محسوب نمی‌شود و نسبت به مذاکرات رویکردی سیاسی دارد. ازاین‌رو هر اندازه مذاکرات از بستر سیاسی به بستر حقوقی-فنی-اجرایی تعمیم و گسترش پیدا کند، به طور طبیعی اختلاف بر سر مطالبات کمی و محاسباتی تشدید خواهد شد. در این صورت، احتمال شکست مذاکرات یا توقف آن را نمی‌توان نفی کرد. فراموش نکنیم که مداخله خاص رژیم صهیونیستی و لابی آیپک در تنظیم رفتار طرف‌های آمریکایی (در هر دو بعد متنی و فرامتنی مذاکرات) موضوعی نیست که آن را تحت تاثیر نگاه‌های ایده‌آل‌گرایانه با القای اختلاف‌نظر نتانیاهو- ترامپ کتمان کنیم. 

ابعاد فرامتنی مذاکرات هسته‌ای 
در کنار بررسی ابعاد حقوقی و فنی مذاکرات هسته‌ای و ایجاد آمادگی در مواجهه با هر یک از گزینه‌های سه‌گانه (توافق موقت، توافق دائم و عدم توافق)، باید بر روی ابعاد فرامتنی مذاکرات هسته‌ای نیز تمرکز ویژه‌ای نمود. این ابعاد، معطوف به حوزه دیپلماسی عمومی آمریکا و با هدف ایجاد سیگنال‌های هدفمند برای ایجاد فشار بر جمهوری اسلامی ایران به‌منظور پذیرش مطالبات زیاده‌خواهانه صورت می‌گیرد. 
تنظیم ابعاد فرامتنی با هدف تاثیرگذاری بر متن مذاکرات، فرمول نانوشته اما ملموسی است که دولت‌های دموکرات و جمهوری‌خواه در آمریکا همواره به آن تاسی کرده‌اند. در دوران ریاست‌جمهوری اوباما و بایدن نیز شاهد چنین رویکردی از سوی وزارت خارجه آمریکا و کاخ سفید بوده‌ایم. اکنون، بار دیگر شاهد بروز تاکتیک خلق گزاره‌های القایی با هدف تاثیرگذاری بر متن مذاکرات هستیم. در اینجا به بررسی سه گزاره القایی دولت ترامپ در این آوردگاه می‌پردازیم:

۱- فرامتن مذاکرات به سود آمریکاست
نخستین گزاره القایی واشنگتن، مربوط به نسبت فرامتن و متن مذاکرات است؛ جایی که رسانه‌های آمریکایی و اروپایی مدعی خالی بودن دست ایران در منطقه و نظام بین‌الملل و متعاقبا، قرارگرفتن کشور در وضعیتی جبری (ناظر بر پذیرش غیراختیاری توافق) هستند. این در حالی است که ناکامی صهیونیست‌ها در رسیدن به اهداف اعلامی در جنگ غزه، تشدید بحران‌های ناشی از جنگ تعرفه‌ای ترامپ در داخل و خارج از آمریکا، ناکامی دولت آمریکا در پایان‌دادن ۲۴ ساعته به جنگ اوکراین و... منجر به انتخاب گزینه «مذاکره» از سوی کاخ سفید شده است. بنابراین بر خلاف ادعایی که رسانه‌ها و سیاست‌مداران غربی مشغول پمپاژ آن هستند، آنچه منجر به چینش میز مذاکرات مسقط و رم شده، تسلط آمریکا بر فرامتن مذاکرات نبوده است. 

۲- القای فداکاری سیاسی ویتکاف و ترامپ! 
خلق دوگانه‌های کاذب با هدف تثبیت پیش‌فرض انتزاعی وجود اختلافات واقعی در آمریکا بر سر اصل مذاکره با ایران، اقدام دیگری است که طرف آمریکایی به طور خاص در فاصله برگزاری مذاکرات مسقط و رم به آن دست‌زده است. در این خصوص، ادعا می‌شود که ویتکاف و ترامپ و ونس فداکارانه وارد صحنه مذاکرات شده و نسبت به انعقاد توافق با تهران حسن‌نیت دارند. در مقابل، افرادی تاثیرگذار مانند مایکل والتز، مشاور امنیت ملی، مارک روبیو، وزیر امور خارجه و سناتورهایی مانند تام کاتن، لیندسی گراهام و تد کروز با آغاز این روند از ابتدا مخالف بوده‌اند. تشکیل اتاق بحران در کاخ سفید با هدف بررسی مذاکرات مسقط (دو روز پس از پایان مذاکرات اولیه) ناظر بر خلق همین دوگانه کاذب رخ داده است.  قطعا فراموش نکرده‌ایم که در طول برگزاری مذاکرات برجام نیز بارها چنین دوگانه‌هایی از سوی تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای آمریکا خلق شد: جایی که القا شد جان کری و اوباما قویا بر پیشبرد دیپلماسی تاکید داند و در مقابل، حتی افرادی مانند سوزان رایس، مشاور امنیت ملی دولت وقت آمریکا مخالف آن هستند.

۳- تمرکز بر دوگانه نتانیاهو-ترامپ 
گزاره القایی دیگر، بی‌خبری مطلق نتانیاهو از برگزاری مذاکرات هسته‌ای (تا قبل از سفر به واشنگتن) و جلوگیری ترامپ از بمباران تاسیسات هسته‌ای ایران توسط رژیم صهیونیستی بوده است. کسانی که اندک دانش و اطلاعاتی در حوزه روابط بین‌الملل و مدل سیاست خارجی، به‌خصوص سیاست منطقه‌ای واشنگتن دارند بیشتر از دیگران اصالت این نمایش ناشیانه را زیر سوال می‌برند. به‌راستی با وجود تاثیر پررنگ و گسترده‌ای که لابی آیپک بر حوزه سیاست خارجی آمریکا دارد، چگونه می‌توان چنین ادعای پوچ و مضحکانه‌ای را مورد تایید قرار داد؟ با این حال رسانه‌هایی مانند نیویورک‌تایمز و رویترز مدام می‌گویند نتانیاهو یک قدم تا جنگ با ایران فاصله داشته، اما ترامپ سینه خود را با هدف بهره‌مندی ایران از مزایای توافق! در مقابل وی سپر کرده است! در این میان آنچه عامدانه کتمان می‌شود، قدرت ذاتی- اکتسابی و کنشگری هوشمندانه منطقه‌ای و قاطعیت ایران در مواجهه با هرگونه تهدید بالفعلی علیه موجودیت و منافع کشورمان است. 
زمانی که متوجه ماهیت و پشت پرده این گزاره‌های القایی شویم، قطعا با درک و تسلط بیشتری وارد میدان مذاکره غیرمستقیم با طرف آمریکایی خواهیم شد. 
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.