آگاه: اگر بخواهید یک تبیین جامع و مانع از وضعیت مطالعات پیرامون انقلاب اسلامی ایران در این بیش از چهار دهه ارائه دهید، چه وضعیتی را درحالحاضر ترسیم میکنید و ما از لحاظ منابع و متون تولیدشده در چه وضعیتی هستیم؟
برای پاسخ به این سوال به نظر میرسد ابتدا تعریفی از آنچه بهعنوان «مطالعات انقلاب اسلامی» یا «حوزه مطالعات انقلاب اسلامی» میشناسیم، ارائه دهیم. بهطورکلی، حوزه مطالعات انقلاب اسلامی شامل مجموعه مباحث، دیدگاهها، نظریات و تحلیلهایی است که درمورد موضوعات مرتبط با انقلاب اسلامی ایران ارائه شده است. این موضوعات میتواند شامل مباحثی چون فرآیند شکلگیری انقلاب اسلامی، پیروزی انقلاب، تثبیت و نظامسازی انقلاب اسلامی و حتی مباحثی مانند آیندهپژوهی انقلاب اسلامی باشد؛ بنابراین همانطور که از این تعریف اولیه مشخص است مطالعات در زمینه انقلاب اسلامی حوزه وسیعی را دربرمیگیرد و اگر بخواهیم ارزیابی کنیم، اولین نکتهای که باید به آن توجه کنیم، وزن پدیده انقلاب در میان تحولات و پدیدههای سیاسی-اجتماعی است. بهطورکلی، انقلابها یکی از مهمترین و سرنوشتسازترین پدیدههای اجتماعی و سیاسی هستند و ابعاد و وجوه بسیار متنوع و گستردهای دارند و پرداختن به چنین ابعادی قطعا نیازمند مطالعات گسترده است.
نکته دیگری که اهمیت دارد این است که برای ارزیابی میزان جامعیت و مانع بودن مطالعات پیرامون انقلاب اسلامی، باید بررسی کنیم که چه ابزارها و امکاناتی در اختیار داریم و چه میزان از این امکانات را توانستهایم در حوزه مطالعات انقلاب اسلامی به کار بگیریم. امکانات و ابزارهایی که در حوزه مطالعات انقلاب اسلامی وجود دارد، به نظر، قابلتوجه میرسند؛ به عنوان مثال، در بیش از ۱۲دانشگاه، مطالعات مربوط به انقلاب اسلامی دنبال میشود و همچنین بیش از همین تعداد، مراکز و موسسات پژوهشی فعال هستند. نزدیک به ۱۵مجله یا ناشر نیز در حوزه مطالعات انقلاب اسلامی فعالیت میکند.
اگر بر مبنای این امکانات و ابزارها قضاوت کنیم، شاید بتوان گفت که تناسبی بین این امکانات و خروجیهایی که باید در حوزه مطالعات پیرامون انقلاب اسلامی وجود داشته باشد، وجود ندارد؛ بهعبارت دیگر، انتظار میرفت که آثار تولیدشده بسیار بیشتر از آنچه هست، باشد؛ البته این به معنای نادیده گرفتن زحمات و آثار ارزشمندی که در این حوزه تولید شده نیست؛ اما باتوجهبه امکانات آموزشی و پژوهشی موجود، به نظر میرسد که باید خروجیهای بیشتری را انتظار داشت.
مطالعات درباره انقلاب اسلامی چه ملزوماتی دارد و چه بایدها و نبایدهایی را باید رعایت کرد؟
وقتی انقلاب اسلامی در سال۵۷ به پیروزی رسید، از لحاظ نظری، عصر سیطره رویکردهای ساختارگرا بر حوزه مطالعات انقلاب اسلامی بود. انقلاب اسلامی با پیروزی خود یکی از مهمترین نمونههای خلاف آمد در رویکردهای ساختارگرا به شمار میرود؛ زیرا این رویکردها بیشتر بر نقش عواملی چون تشکیلات، سازماندهی و نقش رهبران، نخبگان و روشنفکرانی که حاملان انقلابها و جنبشهای اجتماعی هستند، تاکید میکردند. بنابراین، اولین نکتهای که باید به آن توجه کرد، اهمیت نقش عواملی مانند رهبران، ایدئولوژی و فرهنگ در حوزه انقلاب اسلامی است که به بررسی بیشتری نیاز دارد.
نکته دیگری که باید درمورد بایدها و نبایدهای مطالعه درباره انقلاب اسلامی به آن توجه کرد، این است که انقلاب اسلامی در سال۵۷ نشان داد که باید بهسمت نظریههای خاص درمورد انقلابها حرکت کنیم؛ به این معنا که نظریههای عمومی انقلابها نمیتوانند تفاوتهای موجود در انقلاب اسلامی را بهخوبی تبیین کنند. ما باید بهسمت نظریههای خاص پیرامون انقلاب اسلامی برویم تا بتوانیم ماهیت متفاوت آن را مورد توجه قرار دهیم. این به معنای نادیدهگرفتن نظریههای عمومی نیست، بلکه باید بر ویژگیهای بارز و متمایزکننده انقلاب اسلامی تاکید کنیم که آن را از دیگر انقلابها متمایز میکند.
نکته سوم این است که در مطالعه پیرامون انقلاب اسلامی، باید آن را در قالب یک مکتب یا جهانبینی خاص بررسی کنیم که ابعاد مختلف هستیشناسی، انسانشناسی و معرفتشناسی خاص خود را دارد. اگر چنین رهیافتی نسبتبه مطالعه انقلاب اسلامی نداشته باشیم، فهم بسیاری از ابعاد و وجوه مختلف آن دشوار خواهد بود.
نکته چهارم، از نظر روششناسی، این است که باید با یک نوع امتزاج روشی به مطالعه انقلاب اسلامی بپردازیم. نمیتوان صرفا با کاربست یک روش خاص، انقلاب اسلامی را مورد بررسی قرار داد. ترکیبی از روشهای مختلف و متقاطع میتواند به فهم بهتر انقلاب اسلامی کمک کند.
نهایتا اینکه برای فهم بهتر انقلاب اسلامی علاوهبر رشتههایی مثل علوم سیاسی و مطالعات سیاسی انقلاب اسلامی، نیازمند توجه به مطالعات اجتماعی، تاریخی، فرهنگی، فلسفی، کلامی و فقهی هستیم، توجه به رشتههای مختلف بهویژه در بعد آموزشی برای مدرسان درس انقلاب اسلامی اهمیت بسیار زیادی دارد.
درس انقلاب اسلامی چند سالی است بهعنوان درس عمومی در دانشگاهها تدریس میشود. از لحاظ سرفصل درسی، متون آموزشی، متون دانشگاهی و روش آموزشی در چه وضعیتی قرار دارد؟
درس انقلاب اسلامی به همراه دروس معارف پس از انقلاب فرهنگی به دروس دانشگاهی افزوده شد. تمامی دانشجویان مقاطع کاردانی، کارشناسی و دکتری حرفهای ملزم به گذراندن واحدهایی تحت عنوان دروس عمومی هستند. از ۱۴واحد دروس عمومی، یکی از این دروس به حوزه مطالعات انقلاب اسلامی اختصاص دارد و یکی از سه درس «انقلاب اسلامی ایران»، «آشنایی با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران» و «اندیشه سیاسی حضرت امام» ارائه میشود و معمولا درس انقلاب اسلامی ایران بیشتر ارائه می شود. علاوهبراین برخی رشتههای مختلف در مقطع کارشناسی نیز به آموزش مباحث مرتبط با انقلاب اسلامی بهصورت تخصصی میپردازند؛ برای مثال، رشتههای علوم سیاسی، جامعهشناسی، تاریخ و حقوق دروس مرتبط با انقلاب اسلامی را ارائه میدهند.
اگر بخواهم ارزیابی کلی از وضعیت این دروس از لحاظ سرفصلها، متون دانشگاهی و روش آموزش داشته باشم، باید بگویم که تلاشهای مستمری برای بازنگری و تحول در سرفصلهای دروس عمومی و بهویژه درس انقلاب اسلامی صورت میگیرد. اما این تلاشها و تغییرات رضایتبخش نبوده و کمتر توانسته رضایت پژوهشگران، اساتید و دانشجویان را جلب کند. به نظر میرسد تغییرات در سرفصلها و بازنگری محتوای آثار مرتبط به چند دلیل نتوانسته رضایتبخش باشد.
یکی از مهمترین دلایل این است که بازنگری سرفصلها و تولید محتوای آموزشی به تعامل جدی بین اضلاع سهگانه اساتید درس انقلاب اسلامی و مدرسان، دانشجویان و بازخوردهایی نیاز دارد که از دانشجویان دریافت میشود و پژوهشگران و ناشران است، معمولا این تعامل و ارتباط در تالیف آثار یا بازنگری سرفصلها کمتر مورد توجه قرار میگیرد و به همین دلیل هم خروجیها خیلی رضایتبخش نیستند؛ برای مثال درمورد اینکه آیا درس دو واحدی انقلاب اسلامی باید به مباحث مربوط به پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز بپردازد یا صرفا به مباحث مربوط به خود انقلاب محدود باشد، اجماع نظر وجود ندارد؛ به عبارت دیگر، آیا جمهوری اسلامی هم باید موضوع این درس باشد یا فقط آنچه مربوطبه انقلاب اسلامی و دلایل و زمینههای ان است، باید مورد توجه قرار گیرد؟ شکی نیست که هر دو مهم هستند اما باتوجهبه محدودیتهای زمانی و محتوای یک درس دو واحدی، به نظر میرسد باید مباحث مربوط به انقلاب اسلامی در اولویت قرار گیرد.
جدا از این مسئله دروس عمومی بهطور اعم و دروس مربوط به انقلاب اسلامی نیز بهطور اخص متاسفانه در حوزه آموزش نیز با یکسری مشکلاتی مواجه هستند؛ برای مثال، گاهی در انتخاب استاد برای این درس دقت لازم در مورد شرایط علمی مدرس و شایستگی لازم آن صورت نگرفته و ماهیت عمومی این درس چنین تعبیر شده است که گویی نیاز به تخصص و تسلط علمی بر این مباحث وجود ندارد. در دانشگاههای خارج از شهر تهران این افت بیشتر دیده میشود. به نظر میرسد اهمیت دروس عمومی ایجاب میکند که از بهترین اساتید در این زمینه استفاده شود.
محیط آموزشی نیز از دو جهت به تضعیف جایگاه این دروس منجر شده است. دروس عمومی از بدو راهاندازی به اندازه کافی مورد توجه قرار نگرفته و در فضای دانشگاهها و موسسات آموزشی، اهمیتی برابر با دروس تخصصی پیدا نکردهاند، عمومی بودن دروس به این معناست که مشترک بین تمام دانشجویان است و به یک معنا مباحث این دروس هم تخصصی هستند. درحالیکه در بسیاری از کشورها، دانشجویان علاوهبر دروس تخصصی، دروس عمومی را نیز میگذرانند و اهمیت آنها ممکن است بیشتر از دروس تخصصی باشد، زیرا با مسائل روزمره زندگی همه افراد مرتبط هستند. در برنامه آموزش عمومی برخی دانشگاه های معتبر دروس عمومی به دلیل اهمیت در مراحل آغازین تحصیلات دانشگاهی بهعنوان پیشنیاز یا دروس فوقالعاده ارائه میشود و گاهی هم بهعنوان یک اولویت مورد توجه و تاکید است. به نظر میرسد دروس عمومی در دانشگاههای ما چنین جایگاه و اهمیتی را متاسفانه پیدا نکردهاند. گاهی متاسفانه اختصاص فضای آموزشی نامناسب و تقسیم امکانات یا ساعت مناسب منجر به تضعیف موقعیت و جایگاه دروس عمومی منجر شده است.
علاوهبر دروس عمومی، لازم است اشاره کنم که در مقطع ارشد و دکتری نیز دروسی وجود دارد که بهشکل خاص به حوزه مطالعات انقلاب اسلامی پرداختهاند. در مقطع کارشناسیارشد، رشتههای جامعهشناسی انقلاب اسلامی و تاریخ انقلاب اسلامی ازجمله دروسی هستند که به آموزش تخصصی مباحث مربوط به انقلاب اسلامی میپردازند. همچنین در مقطع دکتری، رشته مطالعات سیاسی انقلاب اسلامی با چهار گرایش شامل اندیشه سیاسی رهبران انقلاب اسلامی، بازتاب انقلاب اسلامی در جهان اسلام، جامعهشناسی سیاسی جمهوری اسلامی ایران و آیندهپژوهی انقلاب اسلامی وجود دارد که چند سالی است که در بسیاری از دانشگاهها راهاندازی شده است. علاوه بر این، در مقطع دکتری، رشته مدرسی معارف اسلامی نیز با پنج گرایش شامل مبانی نظری اسلامی، اخلاق اسلامی، تاریخ تمدن اسلامی، انقلاب اسلامی و قرآن وجود دارد. این رشته به آموزش مدرسان درسهای عمومی بهشکل تخصصی میپردازد. همچنین، دکترای تاریخ انقلاب اسلامی نیز یک رشته دیگر در مقطع دکتری است که بهصورت تخصصی به این حوزه میپردازد.
پژوهشهایی انجامشده که در حوزه ریشههای انقلاب اسلامی است. آیا این پژوهشها کافی بودهاند و چه میزان نیاز به سرمایهگذاری در این حوزه داریم؟
پژوهش در حوزههای مختلف علمی به نظر میرسد همیشه ضرورت دارد و نمیتوان از کافی بودن صحبت کرد؛ به عبارت دیگر، قطعا ما به سرمایهگذاری در زمینه مطالعات و پژوهشهای انقلاب اسلامی نیاز داریم. دلیل این امر در درجه اول آن است که انقلابها معمولا تاثیرات عمیق و گستردهای بر جامعه دارند که میتواند کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت باشد؛ بنابراین، لازم است که بهطور مستمر پژوهشهای مربوط به انقلاب اسلامی توجه شود. نکته دیگر این است که تحولات و پدیدههای اجتماعی که موضوع علوم انسانی هستند بهدلیل ماهیت خاص خودشان دائما در معرض خوانشهای متعدد و مختلف هستند و این مسئله انجام پژوهشهای جدید را ضروری میسازد. همچنین ممکن است اسناد و مدارک جدید، چه مستند و چه غیرمستند، بهطور مداوم درباره انقلابها منتشر میشود و این امر نیاز به پژوهشهای مداوم و مستمر را در حوزه مطالعات انقلاب اسلامی تقویت میکند. نکته مهم دیگری که ضرورت سرمایهگذاری و توجه به حوزه مطالعات انقلاب اسلامی را دو چندان میکند این است نسلهای پساانقلاب دائما از طریق شبکههای مجازی در معرض جنگهای شناختی قرار دارند؛ بنابراین بیتردید باید فضایی برای مطالعات و پژوهشهای بیشتر در این حوزه فراهم کنیم اما نیاز است که از سبک و سیاقهای سنتی تولید محتوا و پژوهش فاصله بگیریم و بهسمت فناوریها و ابزارهای نوین آموزشی حرکت کنیم و اساتید و مدرسان را بهخوبی با این ابزارها مجهز کنیم.
دانشگاهها، پژوهشگاهها و موسسات علمی در زمینه انقلاب اسلامی چه خطاها و کاستیهایی در حوزه مطالعاتی، ایجاد رشته و تعیین سرفصلها داشتهاند؟
به نظر من، پاسخ به این سوال را باید در سه سطح بررسی کنیم. در سطح اول، به نهادهای سیاستگذار درمورد مطالعات انقلاب اسلامی میتوان اشاره کرد. در این زمینه، شورای عالی انقلاب فرهنگی، نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاهها و وزارت علوم، تحقیقات و فناوری بهعنوان نهادهای کلان تصمیمگیر و سیاستگذار در حوزه مطالعات انقلاب اسلامی شناخته میشوند. کارکرد شورای عالی انقلاب فرهنگی بیشتر در زمینه سیاستگذاری و تعیین خطمشی است، درحالیکه وزارت علوم مجری سیاستها و ادارهکننده مراکز و موسسات آموزشی و پژوهشی است و نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاهها وظیفه بررسی صلاحیتهای عمومی مدرسین، صدور مجوزها و نظارت بر نحوه اجرای آموزش این دروس را برعهده دارد. قوانین و سیاستگذاری در مورد مطالعات انقلاب اسلامی نیز برآیندی از سیاستهای ابلاغی مقام معظم رهبری، نقشه جامع علمی کشور، سند بنیادین تحول آموزش و قوانین مربوط به برنامههای توسعه است. همکاری و هماهنگی میان این سه نهاد از یک طرف و همراستا بودن قوانین و سیاستگذاری درمورد مطالعات انقلاب اسلامی برای موفقیت مطالعات مربوط به انقلاب اسلامی و به شکل خاص درس انقلاب اسلامی بسیار مهم و ضروری است.
در سطح دوم، به نهادها و موسسات آموزشی و پژوهشی مرتبط با انقلاب اسلامی است. این موسسات پرشمار به یک قرارگاه مرکزی نیاز دارند تا بتوانند تقسیم کار و وظایف انجام دهند و با همدیگر همافزایی داشته باشند. چنین قرارگاه مرکزی برای موسسات آموزشی و پژوهشی که در سوال اول به آن اشاره کردم، وجود ندارد و این مسئله باعث بروز کارهای و فعالیتهای پراکنده، موازی و گاهی بدون اطلاع سایر نهادها و موسسات پژوهشی موجود در این حوزه میشود که مطلوب نیست.
در سطح دیگری باید به نقش دو نهاد علمی کشور یعنی حوزه و دانشگاه در ارتباط با مطالعات انقلاب اسلامی اشاره کرد. ایجاد هماهنگی و همکاری علمی میان این دو نهاد علمی بهویژه در حوزه مطالعات مربوط به انقلاب اسلامی میتواند بسیار موثر باشد، بررسی آماری آثار منتشرشده در قالب مقالات و کتب توزیع نامناسب در نقشآفرینی علمی و همکاری میان این دو نهاد علم در کشور بهویژه در ارتباط با انقلاب اسلامی را شاهد هستیم.