آگاه: فیلم درونمایهای اجتماعی دارد اما نه قصه و نه فیلمنامه به گونهای نوشته نشده است که مخاطب را درگیر و با قصه همراه کند. با آنکه موضوعات مهم و بحثبرانگیزی مانند مهاجرت، قاچاق، حوادث و قتل ناموسی را مطرح میکند اما بیش از آنکه از آنها به نفع فیلم یا دغدغهای قابل پیگیری استفاده کند، آنها را تلف کرده است.
شخصیتپردازی و نیز بازیها طوری نیست که ارتباطی سمپاتیک با مخاطب برقرار کند. بیشتر با نمایی از روابط غیرقابل درک و نامفهوم روبهروییم که برای درک شخصیتها باید انرژی جداگانهای صرف کنیم. این موضوع درباره اتفاق محوری فیلم که رابطهای عاشقانه و مثلثی است- نیز صدق میکند. با آنکه رابطهای اینچنینی در بدترین حالت میتواند بهعنوان یک عامل جذابیت برای قصه عمل کند اما در آبستن، کارکردی معکوس یافته است. مخاطب خودش را میان بحرانی عجیب مییابد که نه ملموس است و نه برای آن تلاشی میکند. شخصیتها قوامی ندارند و ظرفیت برانگیختن احساسات انسانی مخاطب را ندارند. فیلم از همان ابتدا به مخاطب میگوید که قرار نیست چیز تازهای ببیند و در نهایت، تکراری از آثاری مشابه آثار اصغر فرهادی به او ارائه میشود که ندیدنش چیزی از او کم نمیکند. بدتر آنکه، درنهایت حتی نمیدانیم که فیلم میخواست چه چیزی به مخاطب بگوید. فقط آمده است قصهای دور و دراز و ناملموس را بگوید و برود؟
با این حال، بازی عباس غزالی و بهزاد دانشبهزادی از نکات مثبت فیلم است که اگرچه در بطن فیلمنامه ضعیف گم شده است، اندک رمقی به اثر داده است. همچنین، فیلمبرداری آبستن از معدود عوامل جذابیت آن است که مخاطب را به دنبال خودش میکشاند.
۱۶ بهمن ۱۴۰۳ - ۰۹:۵۰
زهرا بذرافکن - خبرنگار گروه فرهنگ: «آبستن» که اولین کارگردانی محمد و مصطفی تنابنده است، در روز سوم از جشنواره به نمایش درآمد و صفی طولانی در انتظار ورود به سالن نمایش داشت. تکپلان بودن این اثر یکی از جبنههای فنی و تصویری آن بود که انتظاری را دربارهاش برانگیخت اما درنهایت مخاطب را با یک علامت سوال بزرگ تنها گذاشت: چرا این فیلم باید سکانس-پلان باشد، کارکرد و ارزش افزوده این تکنیک در آبستن چه بود؟