آگاه: در این میان، بسیاری از صاحبنظران تعریفی را که ادوارد تایلر، مردمشناس بریتانیایی در کتاب «فرهنگ ابتدایی» از فرهنگ به دست داده بهطور نسبی کاملترین تعریفی که از فرهنگ تاکنون مطرحشده دانستهاند. به نظر او، فرهنگ مجموعه آمیخته، پیچیده و نظامیافتهای است از علوم و دانشها، هنرها، افکار، عقاید، آیینها، قوانین و مقررات و آدابورسوم، رفتار و ضوابطی است که انسان از جامعه خود کسب کرده است. در کل اغلب این اندیشمندان فرهنگ را بهنوعی راهوروش زندگی دانستهاند، راه و روشی که عبارت است از کلیه ساختهها، پرداختهها، اندوختهها، آدابورسوم، مقررات، عقاید، هنرها و دانستنیهای عامه که از نسلی به نسل بعد منتقل میشود. در این متن نیز کارپایه عمل ما همین تعریف جامع از فرهنگ است. تعریفی که میتوان برشی شماتیک از اجزای آن را به شرح ذیل ارائه کرد:
از یک منظر، فرهنگ هر جامعه تبلوری از ارزشها، نگرشها و باورهای آحاد آن جامعه است.فرهنگ مهمتری عنصر وجودی جامعه است و رشد و تعالی آن سبب پیشرفت در کلیه شئونات زندگی فردی و اجتماعی شده و ویژگیهای فرهنگی هر جامعهای موجب تمایز آن جامعه با جوامع دیگر میشود. مقام معظم رهبری نیز در این باب سخن فراوان گفتهاند، ایشان در جایی میفرمایند: «فرهنگ هویت یک ملت است. ارزشهای فرهنگی روح و معنای حقیقی یک ملت است. همهچیز مترتب بر فرهنگ است. فرهنگ حاشیه و ذیلِ اقتصاد نیست، حاشیه و ذیلِ سیاست نیست، اقتصاد و سیاست حاشیه و ذیل بر فرهنگاند؛ به این باید توجه کرد. نمیتوانیم فرهنگ را از عرصههای دیگر منفک کنیم.»
برخی متون فرهنگ را به دو دسته فرهنگ سالم و فرهنگ بیمار نیز تقسیم کردهاند.
فرهنگ سالم فرهنگیست که نظامی از ارزشها و هنجارهای رفتار و اندیشه به مردم خود میدهد که مردم با پذیرش درونی از آن پیروی میکنند و در نتیجه، زندگی اجتماعی با هماهنگی پیشمیرود و فرد با پیروی از ارزشها و هنجارهای اجتماعی در خود احساس خرسندی میکند. ...هماهنگی از درون و پذیرش باطنی ارزشهای یک نظام در همه مراتب اجتماعی است که جامعهای بهنجار و کارآمد میسازد که بهسوی هدف خود در حرکت است. چنین جامعه و نظامی میتواند پایهگذار یک فرهنگ یا تمدن جهانی باشد و در سرآغاز یک مرحلهی بزرگ تاریخی قرار گیرد.
اگر بخواهیم بهاجمال ویژگیهایی را برای فرهنگ از درون تعاریف موجود استخراج کنیم، آن ویژگیها را به شرح ذیل میتوان برشمرد:
عمدهترین بخش فرهنگ امری معنایی است که در رفتارها، نگرشها، برخوردها و سایر شئون افراد جامعه، متجلی میشود.
فرهنگ امر اجتماعی است. نمیتوان فرهنگ را به یک فرد نسبت داد. فرهنگ همواره متعلق به یک گروه، قشر، قوم، ملت یا ... است.
فرهنگ یک امر سیّال است. یعنی قابلیت رشد و ارتقا یا انحطاط و ابتذال دارد.
مفهوم فرهنگ بهخودیخود، بار ارزشی ندارد و فقط میتوان فرهنگها را براساس چارچوبها و معیارهایی فرهنگی، مورد سنجش قرار داده و ارزشگذاری کرد.
فرهنگ امر مقطعی و خلقالساعه نیست.
فرهنگ پایدارترین عنصر جامعه است و هرگز نمیتوان در کوتاهمدت آن را تغییر داد.
فرهنگ یک امر تحقق یافته است. واقعیتی است که اکنون در آن جامعه وجود دارد و هیچگاه کمالیافته مطلق و مطلوب نهایی نیست، بلکه همواره قابلیت تکامل دارد.
فرهنگ در عین اینکه یک امر واحد است ولی مرکب و مولف از عناصری است که هرکدام، میتواند ارزشگذاری، و مثبت یا منفی تلقی گردد. آنچه بهعنوان فرهنگ نامیده میشود، برآیندی است از این جهات یا عناصر مثبت یا منفی.
این خصوصیات البته نتایجی را نیز بهدنبال خواهد داشت:
فرهنگ هر جامعهای، لاجرم دستخوش تغییرات و دگرگونیهایی است که ممکن است درمجموع، جهت مثبت داشته باشد یا منفی.
این تغییرات، تصادفی و بدون علت نیست. ممکن است تغییرات فرهنگی غیرمترقبه باشد و بهخاطر تلقیها یا تحلیلهای ناقص و غلط، تصادفی تلقی شود ولی قانونمندیای خاص در این عرصه نیز حاکم است و پدیدهها و حوادث فرهنگی را رقم میزند.
مردم یا کانونهای تاثیرگذار فرهنگی یا دولتها و برنامهریزان همواره کلیه جهتگیریهای فرهنگی را در اختیار خود ندارند. بلکه هر کدام از این عوامل، با شرایطی خاص و با نسبتی خاص در جهتدهی فرهنگی جامعه، نقش دارند و هنگامی که این نقش، آگاهانه و با اراده بخواهد اعمال شود. این سوال مطرح میشود که: با چه هدفی و براساس چه الگویی؟
اگر اصلاح فرهنگ، ممکن است، باید قبلا معلوم شده باشد که صلاح و فساد، نیک و بد، مثبت و منفی، چیست که بتوان بر مبنای آن، مصداق اصلاح فرهنگ را پیدا کرد.
در یک جامعه دینی و اخلاقی، برای اصلاح فرهنگ، دیدگاهها، ارزشها و احکام دینی و اخلاقی باید ملاک و چارچوب اصلی باشد.
صاحبنظران عرصه فرهنگ برای فرهنگ انواع یا سطوح مختلفی را ذکر میکنند و مبانی متفاوتی را برای تقسیمبندی در نظر میگیرند. یکی از تقسیمبندیها بر مبنای دامنه شمولیت زمانی و جامعه تحت پوشش محیط فرهنگی است. در این تقسیمبندی انواع فرهنگ عبارت است از: فرهنگ ملی، فرهنگ عمومی، فرهنگ تخصصی، فرهنگسازمانی.
مقام معظم رهبری نیز درخصوص سطوح و انواع فرهنگ ملاحظاتی را به شرح جدول ذیل مورد اشاره قرار دادهاند.
در وجوه مختلف بهنوعی مهمترین قسمت، فرهنگ عمومی است. منظور از فرهنگ عمومی بیان یکی از ویژگیهای فرهنگ ـکه تعلق آن به عموم مردم استـ نیست، همچنین مراد، این نیست که بخواهیم یکی از شئون عموم مردم را ـکه همانا فرهنگ استـ بیان کرده باشیم، بلکه به وجوه، ابزارها، جنبهها یا قلمروهایی از فرهنگ که مرتبط با عامه مردم باشد فرهنگ عمومی اطلاق میشود. در مقابل جنبهها و وجوهی که مرتبط با بخشهای خاص، اختصاصی و تخصصی است. فرهنگ عمومی عبارت است از بخشی از فرهنگ که از شیوه رفتارهای عمومی مردم (یا عرف جامعه) ساخته میشود یا تاثیر مشهود میپذیرد. عناصری از فرهنگ که عامه مردم در کیفیت آن نقش دارند. عموم مردم نسبتبه آن حساسیت و شناخت دارند و زندگی عمومی مردم را مستقیما تحتتاثیر قرار میدهد مانند زبان، دین، عادات و رسوم و... .
عناصر تاثیرگذاری وجود دارند که میتوانند در ساخت فرهنگ عمومی موثر باشند. عناصری که بدون درنظرگرفتن مرزهای جغرافیایی، عقیدتی و فرهنگی امکان حضور در همه نقاط جغرافیایی را دارند. فرهنگ عمومی یک پدیده پویاست و سکون در آن معنا ندارد و هر روز با اختراعات اکتشافات نظریهپردازی و رفتارهایی که در دنیا در ابعاد مختلف شکل میگیرد فرهنگ عمومی پذیرای این رفتارها و پذیرای این تحولات و دگرگونیهاست. تاثیر در فرهنگ عمومی با استفاده از ابزارهایی است که آن ابزارها امکان این تاثیرگذاری را معین میکنند. رسانهها را میتوان یکی از تاثیرگذارترین این ابزارها دانست و شاید پرنفوذترین و موثرترین عامل. مسئله فرهنگ عمومی در آن حد اهمیت داشت که در دهههای ۷۰ و ۸۰ رهبر انقلاب چندین سال را مزین به واژههایی کردند که کاملا با فرهنگ عمومی منطبق بود. مثل سال «وجدان کاری، انضباط اجتماعی، انضباط اقتصادی»(۱۳۷۴) یا سال «ضرورت پرهیز از اسراف و حفظ ثروت و منابع عمومی کشور»(۱۳۷۵) یا سال صرفهجویی و پرهیز از اسراف، قناعت و پایداری بر مواضع اسلامی و انقلابی (۱۳۷۷). اینها همگی حکایت از اهمیت و اولویت این ماجرا داشت.