ترامپ در دوره جدید مسئولیت خود سیاست مذاکره اجباری را در پیش گرفته است. به نظر میرسد تیم مشاوران از او خواستهاند با فرار روبهجلو سعی کند عقبماندگیهای چند سال اخیر آمریکا در عرصه جهانی را بهیکباره جبران کند. تلاش ترامپ در نقش یک شرکت بزرگ تجاری که قدرت تحمیل خواسته خود بر دیگران را دارد و نبض بازار را در اختیار گرفته، برای بازگرداندن آمریکا به جایگاه گذشته است. این درحالی است که یمن توانسته آمریکا، اروپا و متحدانشان را در دفاع از خود و آرمان فلسطین مستأصل کند و غزه توانسته با وجود جنایتهای بیحد و اندازه آمریکا و اسراییل در زمینه نظامی، مقاومت خود را حفظ و آنها را وادار به عقبنشینی و مذاکره کند.
ترامپ از روز آغاز مسئولیتش مشغول دستوردادن به دیگر کشورهاست. گویی میخواهد نقش پادشاه جهان را بازی کند. طرح مذاکره اجباری با ایران نیز در همین نقشه میگنجد. او درواقع به ایران دستور مذاکره با خود را میدهد تا امتیازاتی را که بهدنبال آن است دریافت کند وگرنه با بمبهای 14تنی مجازات خواهد شد. این در حالی است که پیامهای واضحی ازسوی ایران به تمام طرفهایی که بخواهند ایران را به نفع اسراییل یا هر بازیگر بینالمللی دیگری تهدید کنند ارسال شده است که اصلیترین آن فرمان رهبر انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای مبنی بر عدممذاکره با دولت ترامپ است که با استقبال بسیاری از کارشناسان و مسئولان داخلی و خارجی و مردم ایران مواجه شد.
شخصیت منفور ترامپ در میان مردم دنیا و چهره خودکامه و خشنی که از خود به نمایش گذاشت، باعث شد تا بخش زیادی از مردم بهآسانی تصمیم خود را درباره او بگیرند. تردیدها بیشتر معطوف به توان مقابله با تهدیدات پرسروصدای ترامپ بود که آیا میتواند آنها را اجرایی کند یا خیر. وضع منطقه نشان میدهد که آمادگی برای جنگی جدید وجود ندارد؛ لذا اگر ترامپ بخواهد از گزینه نظامی برای تحمیل خواسته خود استفاده کند با واکنش حداکثری منطقه مواجه خواهد شد و این بازگشت غیرقابل کنترل منطقه به جنگ بههیچوجه برای منافع غرب خوب نیست و میتواند همه محاسبات را بهکلی زیر و رو کند.
هزینه محتملی که آمریکا و اروپا در صورت برافروختن جنگی آشکار در منطقه خواهند پرداخت، آنقدر زیاد است که عقلای قوم تمام تلاش خود را برای فاصله گرفتن از آن به کار گیرند. نه مردم آمریکا و نه مردم اروپا و نه مردمان منطقه و نه حتی متجاوزان به سرزمین فلسطین، آمادگی بازگشت به ماههای گذشته را ندارند.
ترامپ و تیمش ناچارند از اینکه جباریت خود را به رخ جهان بکشند و از تمام ابزارهای خود برای جلوگیری از افول سریع جایگاه آمریکا و غرب در جهان جلوگیری کنند. اگر آمریکا نتواند اقدام عاجلی برای ترمیم شکست خود در غزه و یمن بکند، نخواهد توانست دوستان و دشمنان خود را قانع کند که تصمیمساز و تصمیمگیر محوری تحولات بزرگ جهانی است. در واقع آمریکا در دوره ترامپ درحال سنجش قابلیتهای حدی خویش است. جانشین ترامپ هر که باشد، ناچار خواهد بود شیوه متواضعانهتر و متعارفتری در پیش بگیرد. ترامپ درواقع تقدیرات آینده آمریکا را نیز پیشاپیش مصرف میکند. این راهبرد ترامپ مسلما یک ابتکار عمل پیشدستانه و از روی انتخاب نیست. مذاکره اجباری نشانه نوعی احساس تهدید و خطر در نظام اداره آمریکاست. نشانهای از اجبار بهخاطر تنگناهای بسیار در عرصه سیاست داخلی و خارجی. آمریکا دیگر هر چه تلاش میکند نمیتواند روندهای منفی را مهار کند. توان سلطه حداکثری خود را از دست داده و هیچکس همچون گذشته تابع او نیست. بهترین دوستان آمریکا نیز با او چانه میزنند و نزدیکترین متحدانش نیز از او میرنجند. آمریکا هیچ گرهی را باز نمیکند و هیچ معضلی را حل نمیکند. نشانه آشکار آن پاککردن صورتمسئلهها بهجای حل آنهاست. خروج از معاهدات بینالمللی و ارائه چهرهای شخصی از تمام نظام سلطهای که طی چند قرن بهدستآمده، درصورت ترامپ و بداخلاقی و تندی با دوستان و همسایگان و صدور دستورات یکجانبه برای نجات آمریکا سرعت افول قدرت غرب بهویژه آمریکا را بیشتر کرده است و این بههیچوجه در نگاه راهبردی مطلوب نیست. مردم آمریکا میخواهند برای صدها سال زندگی کنند و با مردم دنیا تعامل داشته باشند. دولت آمریکا نمیتواند تمام قدرتی را که از جانب مردمش به دست میآورد برای تولید نفرت، خشونت و شکاف و دشمنی بین مردم آمریکا و مردم جهان هزینه کند.
آتشسوزی در لسآنجلس نشانه آشکاری بود از غفلت بزرگ سیاستمداران آمریکایی از واقعیات پیرامونشان. از فرار روبهجلو کشوری که روزگاری خود را تنها ابرقدرت جهان میدید و آنقدر با رویاهای دیگران فاصله داشت که هیچکس گمان نمیکرد روزی میتوان به دامنههای برتری او نیز دست یافت. تصمیم طبیعی در میان کسانی که مرعوب هیمنه آمریکا شده بودند تبعیت بود. اما آزمون سخت و کوبندهای که حوادث غیرطبیعی بین طوفانالاقصی و حوادث طبیعی مانند آتشسوزی لسآنجلس پیش روی رژیم ایالاتمتحده قرار داد واقعیتهای دردآوری را از ضعف سیستم اداره آمریکا برای مردم آمریکا و سایر هواداران و طرفداران نظام آمریکا آشکار کرد. حالا بر هیچکس پوشیده نیست که ترامپ نمیتواند پادشاهی خود را بر جهان اثبات کند. بازیگران عرصه سیاست تنها سعی میکنند از کنار این عنصر نامطلوب با کمترین هزینه عبور کنند و در آینده پاسخهای قطعی و راهبردی به زیادهخواهیها و یاوهگوییهای او بدهند. زمانی که دیگر ترامپ هیچکاره است و آمریکا غرامت بیپرواییهای حسابنشده او را پرداخت میکند.
مسئله اینجا محاسبه غلط نیست. مسئله بنبست محاسبه در نظام سیاسی آمریکاست. ایالاتمتحده دیگر انتخابهای بیشمار در برابر خود ندارد. انتخابهای متعارف او نیز پاسخگوی نیازهای نامتعارف او نیستند. عقبماندگیهایی که به شیوههای مختلف استکباری و استعماری پنهان شده با هر تلنگر ساده خود را نشان میدهد. آشفتگیهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و امنیتی، حوادثی را رقم میزند که دولت آمریکا توضیح درستی برای آنها ندارد. رفتارهای انفعالی او بسیاری را به فکر واداشته است. برخی طرح مقابله با دستاندازیهای او را دارند و نمیخواهند آتش بحرانی که آمریکا را فرومیبرد، به سرزمین آنها نیز چنگ بیندازد. ترامپ سعی میکند این تردیدها را با رفتارهای حاد خشن به تسلیم بدل کند. او میخواهد با تولید رعب و ترس بیاندازه تمام چالهچولههای اداره کشور را پر کند. حمله میکند تا طرف مقابل بترسد و فضایی در اختیارش قرار دهد. اگر بایستد و سنگی نیز به سمتش بیندازد، خواهد دید که چگونه این درنده قدرناشناس عقب خواهد نشست.
سیاست مقام رهبری، حضرت آیتالله خامنهای در رد مذاکره اجباری با مفاد اجباری و امضای اجباری و اجرای اجباری ناظر به واقعبینی و عقلانیت برخاسته از حقایق آشکار شده است. ایران نمیخواهد هیزم فتنهای باشد که گریبانگیر غرب شده است. برای ما معلوم است که اگر آمریکا توانی برای حل مسائل خود داشت، در 15ماه اخیر اقدام عاجلی برای حذف مقاومت از منطقه انجام میداد؛ اما امروز همه میدانند که این تمنایی غیرممکن است. آنها حتی نمیتوانند با همه امکانات خود مقاومت را از باریکه غزه بزدایند. زیرا با تکیه بیشازحد به ابزارها، قدرت و قوت و اقتدار انسانها را فراموش و طرف مقابل خود را غلط محاسبه کردند. آنها گمان میکردند که مردم غزه خواهند ترسید و تسلیم خواهند شد و فرار بر قرار ترجیح خواهند داد.
ترس نقطه ضعف دوستان شیطان است؛ لذا شیطان آنها را میترساند و بر آنان مسلط میشود. فهم آنان از مردم غزه مبتنی بر شناخت آنان از خودشان است. آنها میترسند، پس میترسانند. ترامپ با تکیه بر این محاسبه غلط، در نظام سیاسی آمریکا بالا برده شد و با هزینههای سنگین مالی مجددا به کاخ سفید بازگشت. اشتباه دوم رژیم آمریکا در حل مسائلش در همینجا آشکار میشود. در آمریکا همهچیز خریدنی است. این گمان که میتوان با دلار همهچیز را خرید، آنها را به باتلاق بازگشت ترامپ کشاند. حالا ترامپ به همه پیشنهاد معامله میدهد و با استقبال خاصی روبهرو نمیشود. برخی حتی علنا تقاضای او را رد و اعلام میکنند که مقاومت فروشی نیست. منطقه فروشی نیست. زندگی فروشی نیست. ترامپ گفته که میخواهد غزه را بخرد. خرید اجباری ترامپ باعث خواهد شد سریعتر به لبه پرتگاه برسد و بین پریدن و تسلیم شدن یکی را انتخاب کند. رفتار انتحاری ترامپ برای حل معضلات حکمرانی آمریکایی یک اقدام خلاقانه نیست. نوعی اجبار و ناچاری است که خود را در پیشنهاد مذاکره اجباری نشان میدهد. هیچکس باور نمیکرد ابرقدرت یکهتاز به این زودیها دچار بیانتخابی شود و شیوههای باطل تاریخگذشته را دوباره بیازماید. دیگر هیچکس نمیتواند از تمدن غرب سخن بگوید. غرب در لحظهها زندگی میکند. در لحظهها قدم برمیدارد. گذشته و آیندهاش چنان تیرهوتار است که نمیتواند نقشهراه داشته باشد. هر لحظه بنا بر اقتضای همان لحظه از سنگینی انباشته خود برای غلبه بر موانع استفاده میکند. درواقع غرب با ترامپ و شیوههای او خود را مصرف میکند. رسانه هر روز بر نمایش ترامپ دمیده و او را بزرگ و بزرگتر کرده است. این آسیبپذیری و شکنندگی او را بیشتر و بیشتر کرده است. ترامپ میداند که اگر در اینسو راهی نیابد، در آنسو جایی نخواهد داشت. اگر توان تمام کردن نداشته باشد؛ ناگزیر تمام خواهد شد. مذاکره اجباری نشانه آشکاری از افول آمریکاست. دوگانه مذاکره-بمب برآمده از قدرت نیست. محصول ضعف و ترس فزاینده است. او به ایران نیاز دارد. خوی استکباریاش اجازه تقاضای محترمانه را نمیدهد. سعی میکند با چهره یک درنده ما را به گفتوگو وادارد. اما حضور مردم در راهپیمایی باشکوه و بینظیر 22بهمن امسال نشان داد که غرب هیچ شانسی برای پیروزی جبارانه ندارد و تا زمانی که محترمانه و متواضعانه به صحنه تعامل بازنگردد، هیچ پیشرفتی در حل معضلاتش در منطقه به دست نخواهد آمد. واقعیت این است که غرب هیچ پیروزی قطعی بدون تعامل محترمانه با ایران به دست نخواهند آورد. نه توان حذف ایران را دارند و نه توان نادیده گرفتنش را و نه توان غلبه بر آن را. انقلاب اسلامی با روندی تدریجی و منطقی درحال فتح منطقه است. این را غرب بهروشنی دریافته و باید برای جبران خطاهای خود راهحل عاجلی بیندیشد تا بهرهای از منابع و منافع منطقه در آینده داشته باشد.
قمپز مذاکره
ترامپ میخواهد با پرتاب توپ مذاکره به زمین ایران خود را در موضع ابتکار عمل و خلاقیت حل مسائل منطقه نشان دهد. این در حالی است که هیچ حرفی برای مذاکره باقی نگذاشته و با پیششرطهایی که کم و بیش رسانهای شده خواسته تا تمام نیازمندیهای اسراییل و غرب در منطقه را به روش استعمار گذشته و بدون صرف هزینه، تنها با فرمان، یک کاسه به دست آورد. چرا؟
وقتی صحنه را ازسوی ایران میخوانیم به این واقعیت میرسیم که نهتنها ایران برخلاف برخی تبلیغات منفی و مسموم دست خالی نیست، بلکه امتیازات فراوانی در اختیار دارد که محور شرارت به سرکردگی ترامپ و بازیگری نتانیاهو دستپاچه بهدنبال ازبینبردن آنهاست و بهانه مشروع و بیدردسر این کار تنها مذاکره میتواند باشد. در واقع غرب سعی میکند با قلدری به اسم مذاکره تحمیلی و ناگزیر، تمام امتیازات ایران را از آن سلب کند. قبل از این کار خطر بزرگی اشغالگران را تهدید میکند. همه پیروزیها تا قبل از تسلیم شدن ایران، قدمهای کوتاهی در برابر راه طولانی است.
غرب در 15ماه گذشته تمام توان عملیاتی خود را بدون آنکه به ایستگاه تثبیتشدهای در تامین امنیت خود در منطقه برسد نشان داده و آنچه باقی مانده چنان پرهزینه است که فعلا ارادهای برای استفاده از آن را ندارد. نکته اینجاست که اسراییل و آمریکا هیچ ملاحظه خارج از منافع خویش برای ادامه کشتار و ویرانی ندارند. اگر توقف کردهاند یعنی بیش از این به سودشان نبود، نه اینکه ملاحظه منافع مردم منطقه را کردهاند. اگر امکانی برای پایاندادن به مسئله با روش نتانیاهو وجود داشت تا امروز این کار انجام شده بود و حتی کار به ترامپ هم نمیرسید. ترامپ نیاز دارد تا مردم از او بترسند. در واقع ترامپ چیزی شبیه همین بمب مادر است که به اسراییل داده شد تا با تولید وحشت موازنه قدرت در منطقه را تغییر دهد و باعث بازنویسی معادلات شود.
ترامپ امروز جالوت جبهه استکبار است. پاسخ منفی حضرت آیتالله خامنهای (حفظهالله تعالی) به پشتوانه ایمان مردم به زیادهخواهی ترامپ اولین ضربه به ابهت ساختگی ترامپ بود. نکته مهم اینکه پیش از این یعنی تا حدود 15ماه پیش کسی باور نمیکرد در عرض چندماه، ناتوانی و شکست این غول افسانهای در اذهان که با برساختهای رسانهای، نمایشی حیرتانگیز داشت، به وضع و حالی دچار شود که تمام تصویر خود را در نتانیاهو بهعنوان یک شخص خلاصه کند. تمام ابهت راهبردی اسراییل فروریخت و در یک شکست غیرقابل باور ناچار به مذاکره با حماس شد تا هم اعتراضات اجتماعی و مخالفتهای مدنی را مهار و هم خسارتهای اقتصادی و بحرانهای مالی را محدود کرده و رسواییهای سیاسی و شکستهای امنیتی را ترمیم کند. بدتر اینکه آمریکا، تمامقد و آشکارا به حمایت از اسراییل پرداخت و این باعث شد این شکست مضاعف، تردیدهای زیادی درباره توانمندیهای آمریکا نیز به وجود آورد و آنان را ناچار کند با توسل به یک شخص دیوانهمزاج و بازی رسانهای سنگین و گسترده حول او، شکوه نمایش تمدنی خویش را به یک عنصر نامتعارف تقلیل دهد. این یعنی عقبنشینی از شأن راهبردی به ضرورت تاکتیکی فوری و آنچه این افول را موجب شد، مقاومت تاریخی مردم منطقه بهخصوص در فلسطین، لبنان و یمن بود.
شکست ترامپ درباره ادعاهایش نسبتبه دولتها و کشورهای مختلف و بازیهای روانیاش با افکار عمومی جهان برای جبران افتضاح ناتوانیهای اخیر و مهار افولی که هر روز شدت بیشتری میگیرد، در واقع شکست آمریکا و تمام متحدان او در جهان خواهد بود. حضور اینچنینی ترامپ در عرصه سیاست خود خبری نگرانکننده برای کسانی است که هنوز پایان تمدن غرب را باور ندارند و اصرار دارند این جسد متعفن را که هر روز فساد بیشتری میآفریند و ویرانیهای گستردهتری به وجود میآورد و توان سازندگی و پیشرفت خود را از دست داده، زنده و فزاینده نشان دهند. درحالیکه غرب درحال مصرف تمام امکانهای خویش برای بازگشتن از حالت استثنایی به حالت عادی است و از وضع سقوط به وضع پایدار است.
پیجر؛ مذاکره
تمدن مهاجم غرب با طراحی جنگ ترکیبی همه امکانات در دسترس را تبدیل به سلاح کرده است تا هر فرصتی در هر وجه از زندگی، خود میدان جنگ باشد. اساسا تدبیر جهاد پاسخی هوشیارانه و خلاقانه و البته پیشدستانه نسبتبه این تهدید بزرگ است. در منطق تمدن مهاجم، سوءاستفاده از هر علم و دانش و مهارتی برای ترور، تحقیر و تخریب ملتها، اشغال، تجاوز و جنایت در کشورها به کار گرفته میشود. خط مقدم شکوهمندی تمدن غربی سلاحهایی برای ترساندن انسان و به انفعال کشاندن آن است. همین ستیزهجویی است که زندگی عادی و متعارف را بیمعنی میکند. ترساندن یکی از قویترین سلاحهای شناختهشده بشر برای کنترل اوست. آدمهای ترسو تمام فرصتهای خود را برای درامانماندن به عامل ارعاب تسلیم میکنند. با این کار نیروی مهاجم هزینه جنگ و اشغال را نه از جیب خود که از داراییهای طرف مقابل تامین میکند و بدتر از آن اینکه نیروی مدافع خلع سلاح شده و دیگر چیزی برای دفاع در دست ندارد.
ترامپ با پیشنهاد مذاکرهای که مفاد آن از پیش تعیین شده و ضمانتهای اجراییاش با محموله بمبهای 14تنی امضا شده سعی کرد به پیروزی بدون جنگ برسد. درواقع میز مذاکره همان پیجر به سبک ترامپ بود که بنا داشت به محض استفاده منفجر شود. میز مذاکره در این شرایط و با این فرد هیچ آیندهای بهجز تسلیم و ویرانی ایران ندارد. حضرت آیتالله خامنهای (حفظه الله تعالی) با رد مذاکره درواقع تمام طراحیها برای نفوذ دادن این سلاح مخرب را باطل کردند و به آنها فهماندند که هیچ باوری به دلسوزیها، میانجیگریها و ادعاهای به ظاهر متمدنانه آنان ندارند. ایران با این تصمیم نشان داد که ذات وحشی و جنایتکار غرب را بهخوبی شناخته و میداند که این شیطان مجسم هیچگاه، هیچ نفعی را برای حیات انسانی ما در نظر نخواهد گرفت.
بزرگترین امیدواری ترامپ شکست اجتماعی و آشوبهای داخلی بر اثر فشارهای فرهنگی و اقتصادی و امنیتی است که درنتیجه اختلافات داخلی و تفرقه بر سر دشمن مشترک به وجود میآید. محاسبه دشمن روی گزینه اختلال شناختی و اشتباه محاسباتی بخشی از جامعه است تا بهجای متحد شدن حداکثری در برابر دشمن اصلی و متعهد شدن به حل مسائل و مشکلات، نیروهای داخلی را بهعنوان مقصر و متهم شناسایی کرده و نیروی خود را صرف خنثیسازی آنها کند. غرب امیدوار است ما را دچار فروپاشی و خودویرانگری کند؛ هدفی که البته هرگز به آن دست نخواهد یافت، زیرا ملت ایران همواره ثابت کردهاند که هوشمندانه صحنهها را تحلیل میکنند و در بزنگاهها تمام فاصلهها را با خودی صفر کرده تا موثرترین، دقیقترین و کمهزینهترین ضربه را به بدخواهان خود بزنند.
ترامپ سیگنالفروش
ترامپ یک تاجر است. او میداند که خبرها چه ارزشی در بازار دارند. اخبار چه واقعی باشند و چه ساختگی میتوانند قیمت داراییها را بسته به باورپذیری که دارند با شدت و ضعفهای مختلف تغییر دهند. گاهی یک شایعه قیمت سهام را به فلک میبرد یا بر زمین میکوبد. حال اگر خبرهایی هر چند کوچک روی زمین بتواند آن شایعه را بهصورت ضمنی تایید کند یا احتمال تحقق آن را بالا ببرد، موجهای تغییر ناگهانی قیمت غیرقابل پیشبینی و مهارناپذیر خواهد شد. حال کسانی از این موجها بهره میبرند که آن را تولید کرده و در کمین واکنش بازار نشستهاند.
ترامپ حتی از ماهها قبل فرآیند تبدیل خبر به قدرت و ثروت را آغاز کرد. این را میتوان بهروشنی از بررسی کمپین تبلیغاتی او به دست آورد. اینکه سپاه رعب ترامپ چند ماه قبل از خود او وارد میدان سیاست شده، بدون محاسبه نیست. او میخواهد وارد سرزمینهای خالی از سکنه و بدون دفاع شود و پس از اشغال و استقرار در کانون فرصتها فرمانروایی خود را در آنها تثبیت کند. حمایت از جنایتهای اسراییل در منطقه و تبدیل مسئله غزه به موضوع خرید و فروش زمین و تشدید اقدامات علیه ملتها و دولتهای غیرهمسو با سلاح تعرفه و تحریم و فعال کردن سلاح دلار برای به زانو درآوردن اقتصادهای استقلالطلب، همه در این مسیر بوده است.
تلاش او برای توافق بر سر نفت ارزان عربستان و بستن مسیرهای فروش نفت ایران و تسلط مطلق منطق اسراییل بر منطقه، پیامهایی است که از اتاق طراحی عملیات روانی ترامپ برای عقبراندن مردم تولید و منتشر میشود. ممکن است بسیاری از این نقشههای کاغذی هیچگاه امکان پیاده شدن پیدا نکند اما فروش خبرهای آن میتواند سهم بسیار بزرگی از منافع را بین طرفهای مختلف جابهجا کند.
طراحی میز شکست
ترامپ در طرحهای پیشینی خود میز شکستی را برای ایران تدارک دید و نامش را مذاکره گذاشت. در واقع ترامپ میخواست یک فرماننامه را به تصویب ایران برساند. مجموعه نقشههای روی میز ترامپ از مرزهای آمریکا تا عمق کشورهای منطقه ما گسترده است. همه دنیا امروز بهنوعی درگیر ادعاهای پوچ و تمناهای بیمعنای ترامپ هستند. کسانی که عادت به وابستگی دارند به شکلی و کسانی که سعی در حفظ استقلال خود دارند به شکلی دیگر با ناهنجاری این لعبت برآمده از تمدن غرب دست و پنجه نرم میکنند.
ترامپ سعی کرد ابتدا با تشدید تحریمها و تقویتها فشارها و تثبیت موقعیتهای متزلزل و موفقیتهای کوتاهمدت در فلسطین اشغالی، لبنان و سوریه و جبران خسارتهای بهوجودآمده از جیب دولتهای مرعوب واداده، تحقیرشده و شکستخورده و عقب راندن ملتهای مستضعف و تجهیز مجدد اسراییل به سلاحهای کشتارجمعی و تصرف غزه و معامله بر سر آن، زمینه را برای محاصره اقتصادی، سیاسی، امنیتی، نظامی و روانی ایران و ایرانیان فراهم کند. ترامپ اینبار به تمام ایرانیان حمله کرد تا کلیت نظام را با هجوم به مردمش شکست دهد. میز مذاکره یک بسته پیشنهادی کامل استعماری است که با انواع تلههای انفجاری مجهز شده است؛ یک دروغ بزرگ که با وعدههای پوچ تزیین شده. ورود به فضای مذاکره همان و شکست همان. درواقع میز مذاکرهای که ترامپ از آن یاد میکند، قربانگاه داوطلبانهای است که پیش پای مردم ایران قرار داده میشود. نقشهای تکراری اما بهروزرسانیشده که آمریکا پیش از این بارها آزموده و با جبران نقاط ضعف و رسیدگی به نقاط قوتش، آن را به سرانجام رسانده است.
خلع سلاح یک ملت و سپس هجوم برای ریشهکن کردن آنها و نابودی مطلق و به صفر رساندن قدرت آن؛ تبدیل ایران به سرزمین سوخته و غیرقابل بازسازی و بازیابی؛ ازبینبردن تمام امکانهای مقاومت در این نقطه از جهان؛ میز مذاکره در این برهه در واقع همان خودکشی ملی است که برخی آن را با عبارت مرگ خودخواسته تلطیف میکنند تا جهنمی بودن آن را پنهان کنند.
ترامپ قمارباز
برخی کارشناسان معتقدند ترامپ در دوره دوم خود دیگر آن ترامپ سابق نیست. او بسیار محاسبهشدهتر از گذشته به میدان سیاست بازگشته و اینبار نمیخواهد اشتباهاتی را که پیش از این مرتکب شده تکرار کند؛ لذا برخی عناصر دستوپاگیر تندرو را کنار زده و اجازه نداده تا برای او هزینه غیرضروری به وجود آورند. اما برخی دیگر بر این باورند تغییری در راهبردها و راهکنشهای ترامپ به وجود نیامده، بلکه امکانات و فرصتها روزآمدشده و مهرههای جدید جای مهرههای قدیمی و غیرقابل استفاده را گرفته است. اگر جنگ میتوانست کاری از پیش ببرد در این 15ماه حتما به نتیجه قابلقبولی میرسید اما میبینیم که تیم ترامپ ترجیح میدهد سلاح مذاکره را بیازماید. در جنگهای ترکیبی، این میدان است که تعیین میکند تو با کدام وجه از قدرت وارد هماوردی شوی. شرایط تعلیق مذاکره پس از اینکه منطقه متحمل یک جنگ مهیب شده ابزار کارآمدی میتواند باشد.
این در حالی است که ترامپ نمیدانست دقیقا طرف مقابل یعنی ایران چه واکنشی به رفتارهای او خواهد داشت. او امیدوار بود با القای ضعف به جامعه ایران و ملتهای منطقه و ترساندن مسئولان از آنچه میتواند انجام دهد و تجهیز و تشجیع و تقویت اسراییل و تکمیل عملیاتهای اشغال، تجاوز و جنایت در غزه، سوریه، لبنان و یمن، کل صحنه را بهصورت یکجا قیمتگذاری و خریداری کند. اما آنچه یک قمارباز را همواره در لبه پرتگاه قرار میدهد، احتمالاتی است که هر لحظه میتواند تمام محاسبات صحنه را تغییر دهد. درواقع مذاکره اسم رمز یک سلاح روانی است که علیه ذهن ایرانیان و قدرت شناسایی آنان به کار گرفته میشود؛ سلاحی که رسانهها مسئول شلیک هنرمندانه آن هستند. وقتی ملتی در ذهن خود شکست را باور کرد، سپس دست، زبانش، قدم و قلمش یارای ایستادگی و استیفای حق نخواهد داشت.
پاسخ رهبر انقلاب به تمنای مذاکره، یکی از آن عناصری بود که تغییر محاسبات را بر طرف غربی تحمیل کرد؛ البته غرب امیدوار است موج منفی این تصمیم بر اقتصاد ایران، باعث آسیب به تابآوری مردم ایران شود؛ اما آنچه باعث ترس و وحشت غرب است، ناچار شدن به ورود دوباره به چرخه جنگ است بدون اینکه ملتهای منطقه و دولتهای آن و باند جنایتکار صهیونیستی آمادگی این پذیرایی را داشته باشند.
اگر اراده جنگ در ایران قوی نهایی شود، ترامپ نخواهد توانست هیچکدام از برنامههای خود را پیاده کند. ترامپ به مردم خود قول داده که وارد هیچ جنگی نشوند و نیروهای خود را از منطقه بیرون بکشند. این تنها درصورتی ممکن است که اسراییل به ثبات برسد، نیروهای مقاومت از بین بروند و ایران خنثی شود. در غیر این صورت، ترامپ تمام وعدههای انتخاباتی خویش را زیر پا گذاشته و آن حباب اعتباری که ترامپ را برآورده منفجر خواهد شد و تمام نقشههایی را که روی چهره خطشکن ترامپ تصویر شده نقشبرآب خواهد کرد. در اینجا نقش محاسبهناپذیری ملت ایران و محاسبه غلط غرب از درک معادلات قدرت در ایران بسیار جدی است. هوشمندی شگفتانگیز مردم ایران در مواجهه با سختیها و تابآوری و سازگاری ناباورانه آنها باعث شده تا بهعنوان قلب مقاومت در جهان شناخته شود. ایمان و امید مردم ایران طی قرنها باعث شده از زیر تمام آوارهای ستم، تجاوز و جنایت سالم و سرزنده بیرون آید و ساختن و آفریدن را ادامه دهد. دشمن امیدوار است مردم ایران بر اثر شدت فشارها کنترل خود را از دست بدهند، مهارت خود را از یاد ببرند و تعیین مسیر ادامه بازی را به دشمن بسپارند.
ایران در این سالها آموخته که چگونه بنبستها را کنار بزند و فرصتها را خلق کند. در جنگ ارادهها، ترامپ نمیداند که ایران چه تصمیمات غافلگیرانه دیگری را میتواند برای تغییر صحنه داشته باشد. این در حالی است که اسراییل تمام خطوط قرمز و مسیرهای نامتعارف را طی 15ماه گذشته مصرف کرده و بهجز رفتارهای انتحاری چاره جدیدی ندارد. آمریکا نیز در باتلاق منطقه جای پای محکمی برای خود نمیبیند و سعی دارد کمتر در این سرزمینها قدم بگذارد و بر آن تکیه کند. اساسا کمکرسانی به اسراییل برای جانشینی غرب است تا لازم به سرمایهگذاری دیگری نباشد. این در حالی است که اشغالگران صهیونیستی از جهت روحی و روانی بههیچوجه آمادگی آغاز یک جنگ دیگر را ندارند. این درمورد تمام مردم منطقه و حتی غرب نیز صادق است. همه امیدوارند جنگ تمام شده باشد. در واقع آنچه ترامپ با آن ما را میترساند، نوعی خودزنی ناگزیر است. استفاده از سلاح نظامی یعنی ورود به دالان اتفاقات غیرقابل مهار برای غرب؛ چیزی که هیچکس خواهان آن نیست. مانورهای چندماهه اخیر نیروهای نظامی و امنیتی ایران، جنگهای خاموشی بودند که پیامهای روشنی برای غرب و اسراییل داشتند. ترامپ باید مراقب کارتهای احتمالی رونشده طرف ایرانی و محور مقاومت باشد.