آگاه ـ زهرا بذرافکن-خبرنگار سرویس فرهنگی: اگر اهل گشت و گذار در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی باشید حتما شما هم در این دو سه روزه اخبار و نقل قولهایی درباره «هما» دیده و خواندهاید. پرندهای که حالا در فضای مجازی نیز با هشتگ «همای سعادت» در حال بلندپروازی است.
همای سعادت یا کرکس؟
«هما» در تاریخ و فرهنگ ایران پیشینهای کهن و اسطورهای دارد. همان قدر که «ققنوس» در ادبیات باستانی مصر و یونان اهمیت دارد، هما نیز در ادبیات کهن ایران در کنار «سیمرغ» جایگاه ویژهای دارد.
«هما» پرندهای است از تیره «بازان» و پرندگان شکارچی که نام علمی آن «کرکس ریشدار» است و به «مرغ استخوانخوار» نیز معروف است. این پرنده در ارتفاعات ۳۰۰ تا ۲۵۰۰ متری از سطح دریا زندگی میکند و آن طور که گفته شد از استخوان و مغز آن تغذیه میکند، اسیدیته معده این پرنده برابر با یک است و در عرض ۲۴ساعت مواد غذایی چون استخوان را هضم میکند. طول بالهای او حتی تا حدود ۳ متر هم میرسد. رنگ بالهای هما سفید است اما به علت حمام در چشمههای آب دارای گوگرد به رنگ نارنجی درمیآید. هما با آن که کمیاب نیست اما گونهای مورد تهدید از جهت بقا ارزیابی شده است.
احتمالا به خاطر زیست خاصی که دارد، یکجا زندگی کردن در ارتفاعات در تمام سال، همچنین تغذیه از استخوان مردار حیوانات دیگر و شکار نکردن موجودات زنده، مورد توجه نسلهای باستانی ایران قرار گرفته است. چنانچه سعدی سراینده بوستان و گلستان در این باره گفته:
همای بر همه مرغان از آن شرف دارد که استخوان خورد و جانور نیازارد
باری، در اساطیر کهن ایرانی، «همای سعات» پرنده منزوی و دیریاب از چنان اهمیتی برخوردار است که گفته میشود اگر وارثی بر پادشاهی نبود در نهایت کسی بر تخت مینشست که همای سعادت روی شانه او فرود میآمد. از این اسطوره کهن نقشهای زیادی در الواح باستانی، درفش ایران باستان و همچنین چند سردیس در تخت جمشید باقی مانده است که تاییدی بر اهمیت و نگاه اساطیری به آن است.
خرافه از جنس کلاغ سفید
با این حال، آن چه در طول زمان در عین اسطورهای بودن این پرنده تا حدودی از تصویر عمومی او زدوده شده است، وجه خرافهای اوست؛ چنانچه در چند روز اخیر نیز با انتشار گسترده تصاویر این پرنده در فضای مجازی برخی آن را پرندهای «لاشخور» یا «کرکس» خواندند و تعبیر حضور او به خوشبختی را مسخره کردند. هر دو سوی این مجادله بر سر «هما» صادق است؛ چنانچه «همای سعات» به واقع پرندهای است که از مردار تغذیه میکند و اکنون نیز دوره نکوهش اتکا به مفاهیم خرافهای است که انسان را از واقعیت موجود دور میکند. برای وضوح بیشتر رجوع کنید به ماجرای «کلاغ سفید» در سال گذشته که عدهای با استناد به روایاتی با منابع مجهول، آن را به نشانهای در راستای براندازی و برهم خوردن نظام حاکم تعبیر کردند، به نحوی که مرغ پخته در دیس به خنده میافتاد! اما ماجرای «هما» کمی متفاوتتر از این مواجه است.
اسطورهای با ساختاری نمادین
«هما» یا «همای سعادت» به هر ترتیب، هویتی اسطورهای دارد نه از آن رو که صرف حضورش سعادت ملتی را ضمانت بخشد، بلکه از حیث دارایی ویژگی «استغنا» و «زیست با کمترین» و «رام ناشدنی بودن» که ویژگیهایی ستودنی در هر دورهای است. از این حیث تبدیل به نمادی برای اتحاد یک ملیت شده است؛ روی درفش لشگریان در هنگام جنگ و روی سرستونهای تخت جمشید نقش بسته است.
به هر شکل آن چه در این مورد یا موارد مشابه بدیهی است خرافه و غیرواقعی بودن بخشی از نمادهای کهن است که به مرور نیز دستخوش تحریف و روایات اغراقآمیز شده است؛ خواه «همای سعادت» یا «کرکس لاشخور». هما از آن حیث عزیز و بزرگ شد که دور از اجتماع، نایاب و رام نشدنی بود، از مغز استخوان تغذیه میکرد و به موجودی آسیب نمیزد. به علاوه، مغز استخوان را به محل جان و روح موجود تعبیر میکردند و تغذیه از آن را برابر با تغذیه از روح رفتگان میدانستند. در جهانی که انسان مسخر تکنولوژی است و دستیازی به گسترش آن از حد رفع نیاز فراتر رفته است و مفهوم جهانوطنی پیش از آن که بدانیم چیست بخش عمدهای از هویت و زیست ما را به فرزند جهانی پهناور بودن پیش از فرزند خاک و ملیت خود بودن، مصروف داشته است، شاید بد نباشد با صرف نظر از بعد خرافه و غیر واقعیاش، آن را نشانهای از هویتی کهن و ملی که در تنگنای هجوم و مداخلات برهم زننده آرامش و دوقطبی آفرین دیده شده است، به فال نیک بگیریم.