آگاه: نمیتوانی حرفی بزنی کنایهای بیندازی و راهت را بگیری و بروی، راهی جز ماندن و نشستن تا مقصد نیست. وقتی هم که نشستهای شرکتنکردن در بحث چندان آسان نیست و وسوسهای مرموز سکوت همیشه ساکتها را هم میشکند، چه برسد مانند من پرحرف. این میشود که گفتگوهای مترویی نهتنها شکل که قوام میگیرد. درگرفتن بحث در مترو دلیل دیگری هم دارد و طراحی صندلیها طوری مردم را روبهروی هم مینشاند که رودررو صحبت کنند. هرچند همه صندلیهای سهبهسه و دوبهدو روبهروی هم هستند.
معمولا در همه این صندلیهایی ۱۰تایی بحث درنمیگیرد. اگر هم بگیرد، گفتوگوی یکی از ردیفها داغتر میشود. اگر دمای آن همینطور بالا برود، ردیفهای دیگر دست از پچپچ میکشند و خودشان را در گروه شنوندهها جا میدهند. کار که تا این حد پیش میرود، اگر چشمت را ببندی و بخواهی کمی استراحت کنی، خواب شبکه اجتماعی کلابهاوس میبینی!
منتظریم اسرائیل کودککش بزند
۶پیرمرد با موهای کمپشت پرکلاغی و تهریش سفید که انگار با دستگاههای مدرن، چاپ شدهاند؛ مانند همان کاغذهای تازهچاپشده شقورق با هم پچپچ میکنند. یکی خم میشود و با اشاره به دو نفر از معاندان جمهوری اسلامی میگوید: «... قرار است با هواپیمای بدون سرنشین به تهران بیایند تا...» بدون سرنشین را که میشنوم بیاختیار میخندم و رد میشوم تا از حرفهای ردیف آخر واگن سر دربیاورم؛ جایی که ۱۰جوان دانشجو ساندویچ میخورند و درمورد پاسخ ایران به رژیم غاصب اسرائیل با هیجان صحبت میکنند. با کمی حوصله میتوان فهمید حرفهای یکی از این ۱۰نفر شنونده بیشتری دارد. او طوری میگفت «ریزپرنده» که انگار در مورد یک حشره حرف میزند و دوستانش میخندیدند. وقتی وارد گفتوگویشان میشوم برایم میگویند یکی از همکلاسیها تا چند روز پیش میگفت: «منتظریم تا اسرائیل (جعلی) بزند تا ما کف خیابان برویم» امروز نه کف خیابان که دهها متر زیر خیابان دارد تحلیل ارائه میکند.
دانشجوهای دختر، در دو ردیف چهارتایی و پسرها در ردیف ۶تایی نشسته و مدام یا میخورند یا حرف میزنند. سعید که سعی دارد پیشینه گفتوگوهایشان را برایم مرور کند، تاکید میکند حرف این همدانشگاهی شوخی بوده و چنین باوری نداشته؛ اما اگر افرادی هم چنین باوری داشتند، احتمالا با نوع حمله صهیونیستها نابود شده است. سعید عقیده دارد حمله بامداد جمعه اشغالگران به اصفهان تنها چیزی را که نابود کرد، امید واهی تعداد اندکی به آنها بود.
اعتبارش از بین رفت
تقابل ایران و رژیم صهیونیستی فقط موضوع گفتوگوی این دانشجوها نیست، در حرفهای هر یک که دقیق میشوی همین را میشنوی. حتی دختر نوجوانی که گوشیبهدست برای مادرش جوک اصفهانی میخواند و او را میخنداند که اشتباه از آدرس دادن آنها بوده است و چنین و چنان...
در میان همه این گفتوشنودها، صحبتهای آن مرد میانسالی که از ظرف خالی غذایش میشود حدس زد در راه برگشت از محل کارش است، باعث سکوت صندلیهای اطراف میشود. او دارد برای دو نفر از همکارانش میگوید: اگر ذرهای از هیمنه اسرائیل باقیمانده بود با عملیاتی که انجام دادند، از بین رفت. آقای موسوی برای اینکه حرفهایش را ثابت کند یکییکی خبرهایی را در تلفن همراهش نشان میدهد که طرفداران این رژیم اشغالگر هم دفاع اسرائیل را ناامیدکنندهترین اقدام دانستند.
زوج میانسال که صندلی گیرشان نیامده و دست به میلهها ایستادهاند آرامآرام صدای گفتوگوی دونفره خود را بالا میبرند تا به گوش آن کارمندها برسد؛ «چطور ممکن است با این اوضاع اقتصادی و گرانیها کسی از ایران حمایت کند.» آنها به گرانی لعنت میفرستند و عواملش را نفرین میکنند. طولی نکشید که چند نفر دیگر هم به آنها میپیوندند و با مرور قیمتها خشمگینتر میشوند. به نظر میرسد کسی در این زمینه با آنها مخالف نیست ولی پیرمردی که بعدا معلوم میشود جانباز دفاع مقدس است، موضوع امنیت ملی را پیش میکشد و میگوید: چرا فکر میکنید اگر مشکلات اقتصادی و گرانی وجود دارد نباید امنیت ملی داشته باشیم؟ جایی کار خراب است و باید درست شود، نه اینکه چون اینجا خراب است، جاهای دیگر را هم خراب کنیم!
از ظاهرش پیداست او هم مشکلات اقتصادی دارد. اصلا بعید است میان متروسوارها کسی بدون دغدغه معاش پیدا شود. گفتم متروسوارها یعنی آنهایی که هر روز برای رفتوآمد از محل کار به محل سکونت از این وسیله عمومی و ارزان استفاده میکنند که بیدردسر و سختی هم نیست. وگرنه ممکن است هرازگاهی یک سرمایهدار هم برای جابهجایی از مترو استفاده کند ولی متروسوار نیست. متروسوارها خود مردم هستند. مگر نه اینکه دغدغه معاش است که هر روز صبح آنها را با این واگنهای پرسروصدا به تهران و سپس مرکز شهر میرساند و شبها خستهوکوفته برمیگرداند؟ مانند سعید و همکارانش مانند دانشجوها و حتی مانند آن زوج جوان که بعد از هر خرید کلی غرولند میکنند. همین مردم با یک تحرک کوچک از سمت دشمن طوری کنار هم میایستند که بی خم آوردن به ابرو مانند اعتماد به قدرت نظامی کشور خود به بهبود وضعیت اقتصادی هم امیدوار شوند که این امیدواری با خشکشدن ریشه دشمن در اطرافمان پررنگتر به نظر میرسد.