آگاه: شاید بتوان قیصر امینپور را شاعری قاعدهمند و جسور نامید. شاعری که در عین پایبندی به فرم و قالب، جسارتهای شگفتانگیزی در خلق و ارائه مضامین جدید دارد. یکی از این مضمونهای زیبا را در رباعی زیر میخوانیم:
دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچپچ کرد
چک چک چک چک چکار با پنجره داشت
تصویری تازه، سرشار از عاطفه و ملموس برای مخاطب که با خواندن یا شنیدن آن، دوست دارد بارها آن را شنیده و به خاطر بسپارد. این جسارت و شجاعتها در اشعار قیصر محدود به موضوعات و مضامین نیست. او در فرم و قالب نیز با ظرافتی خاص چیرهدستی خود را به رخ میکشد:
غزل زیر شاهد مثال این ادعاست:
اول آبی بود این دل، آخر اما زرد شد
آفتابی بود، ابری شد، سیاه و سرد شد
...
درد اگر مرد است با دل راست رویارو شود
پس چرا از پشت سر خنجر زد و نامرد شد؟
سربهزیر و ساکت و بیدست و پا میرفت دل
یک نظر روی تو را دید و حواسش پرت شد
در واقع شاعر در این غزل به کمک هنر موسیقی و نزدیکی واجهای «ت» و «د»، کلمه پرت را در کنار کلمات زرد، سرد و نامرد و... در جایگاه قافیه بهکار میگیرد.
نکته دیگر درباره قیصر امینپور آن است که او شاعر یک قالب خاص نیست، یا بهتر بگوییم قیصر کلاسیکسرا، نیماییسرا یا سپیدسرا نیست. قیصر شاعر است و او را با شعرهایش میشناسند. بارها شنیدهایم که فلان شاعر غزلسراست یا فلان شاعر در سرودن رباعی مهارت دارد؛ برای مثال اخوان ثالث و سهراب سپهری را با نیماییهایشان میشناسند و حسین منزوی را با غزلهای دوست-داشتنیاش. اما قیصر را نمیتوان محدود و معطوف به قالبی خاص کرد. نکته حائز اهمیت درباره قیصر آن است که انگار او میداند که چه چیزی را باید در چه ظرف و قالبی بگوید. به عبارتی دیگر، او خود، نگاه و کلامش را در اختیار فرم و قالب قرار نمیدهد، بلکه قالب مناسب را برای بیان کلام خود انتخاب کرده و به کار میگیرد.
در پایان باید به این نکته اشاره داشت که اگر به تاریخ ادبیات چندین و چند ساله خود سری بزنیم، خواهیم دید که برخی از شاعران و نویسندگانی که دانشگاهی شدهاند یا بهاصطلاح به استخدام ادبیات درآمدهاند، رفته رفته از هنر شعری یا نویسندگی آنان کاسته شده است. مرحوم دکتر سیدحسن حسینی نیز به این موضوع معتقد بوده و در نقد آن شعری سروده است:
شاعری وارد دانشکده شد،
دم در ذوق خود را به نگهبانی داد.
اما قیصر را میتوان بهعنوان یک مثال نقض موفق و قابل استناد این حوزه دانست، چراکه نمیتوان موفقیتهای او را فقط در حوزه شعر دانست و به آن بسنده کرد. او نهتنها در حوزه شعر استاد بوده، بلکه در حوزه تدریس در دانشگاه، راهنمایی پایاننامهها و تحقیقات دانشگاهی، نوشتن مقالات و کتب ارزشمند نیز موفق بوده است. بهواقع چه چیزی قیصر را اینگونه در همه عرصهها ممتاز کرده است؟ شاید بهتر باشد برای پاسخ به این سوال به خودِ او مراجعه کنیم، آنجا که میگوید:
و قاف
حرف آخر عشق است
آنجا که نام کوچک من
آغاز میشود!