آگاه: همین سرچراغی باید اذعان کرد که حظ بصری کامل از فیلمی عظیم در ابعاد فنی و درک و دریافت دقیق از مباحث استتیک و زیباییشناسی آن، منوط به تماشای اثر روی پرده عریض سینماست و هرگونه خوانش آن در این زمینه حتی در تلویزیونی با اینچ و ابعاد بزرگ هم حق مطلب را ادا نمیکند. بااینهمه «تلماسه۲» حتی در چنین مواجهه فقیرانهای هم حرفهایی برای گفتن دارد و مخاطب را سر ذوق میآورد.
هرچند قسمت دوم «تلماسه» به کارگردانی دنی ویلنوو، روایت و قصه جذابتری هم از فیلم اول دارد و قهرمانان کنشمندتر و هدفمندتر از قبل عمل میکنند و داستان جان میگیرد اما باز همهچیز در سیطره ابعاد فنی قرار دارد و موارد بصری و صوتی فیلم است که نقش مهمی در فضاسازی بازی و تماشاگر را نمکگیر میکند.
استعداد بصری ویلنوو که پیشتر در آثاری همچون «دشمن» و «سیکاریو» بروز کرده بود، در «تلماسه» بهویژه همین قسمت دوم بارور و تقویت شده و نشانههایی دارد که درصورت استمرار میتواند منجر به سبک و امضای منحصربهفرد خود شود. این پشتوانه در ترکیب با پیشرفت خیرهکننده جلوههای ویژه در این سالها باعث شده تلماسه او ناکامی نسخههای قبلی، چه فیلم ساختهنشده آلخاندرو خودروفسکی و چه فیلم شکستخورده دیوید لینچ را جبران کند و بیش از همه به روح و فضای رمان فرانک هربرت نزدیک شود و توقعات بخش مهمی از شیفتگان آن اثر محبوب علمی- تخیلی را هم برآورده کند.
اگرچه زحمات فنی زیادی برای اقتباس۱۹۸۴ دیوید لینچ از رمان هربرت کشیده شد که در کتاب «شاهکار بینظمی، تاریخ شفاهی فیلم تلماسه دیوید لینچ» (منتشرشده در سال۲۰۲۳) انعکاس یافته و شرح داده شده اما پروژه لینچ همان زمان هم فیلمی شکستخورده بود و بهعنوان یک اثر کمرمق علمی- تخیلی، حکم فرزند ناخلف یکی از استادان سورئالیسم در سینما را داشت، چه رسد به این زمانه که تماشای آن مضحک به نظر میرسد و بهخصوص در مقام قیاس با «تلماسه» تازه، بازندهای بزرگ و شرمسار است.
ویلنوو در درستترین زمان ممکن سراغ ساخت «تلماسه» رفته است؛ زمانی که پیشرفت تکنیکی سینما امکان هرگونه بلندپروازی را به او میدهد. منتهی خاستگاه متفاوت داستان علمی- تخیلی که پیوندهایی با الگوهای خاورمیانهای و اسلامی دارد و نگاه خاص بصری خود ویلنوو باعث شده جلوههای ویژه و فضاسازیهای تصویری و صوتی در یک مسیر درست و درخدمت داستان پیش برود و باوجود ظرفیت فراوان تولید یک اثر بلاک باستری هالیوودی، به آن سمت نلغزد. هرجا که قدرت جلوههای ویژه امکان جلوهگری خودسرانه و غرورآمیز را دارد، امساک و خودداری هنرمندانه اتفاق میافتد و به سرگرمی و مخاطب آلوده به فیلمهای پوچ ابرقهرمانی باج داده نمیشود و همه چیز در خدمت خلق جهانی منحصربهفرد، متفاوت و آخرالزمانی قرار میگیرد.
هنر ویلنوو در این است که جزییات هر سکانس و درنهایت کلیت اثر را همچون تابلوهای نقاشی درنظر میگیرد و مهمتر اینکه این بهرهگیری یا ارجاع مستقیم یا غیرمستقیم به عرصه تجسمی را کاملا در خدمت قصه و قهرمانش قرار میدهد و زیباییشناسی و امور فنیاش، ساز مخالف نمیزنند و خودشان را به عنوان تافته جدابافته به رخ نمیکشند. دراینمیان بهخصوص مخاطبانی که تصویرسازیها و نقاشیهای مارک سیمونتی را از رمان فرانک هربرت دیدهاند، لذت مضاعفی از تماشای فیلم «تلماسه» خواهند برد. رنگ و لعاب تقویتشده صحرای بیکران قصه که به نفع جهان آخرالزمانی آن بازتعریف شده است، سواری گرفتن فرمنها و بعدا پل از یک ماسهکرم عظیمالجثه، نبرد گلادیاتوری فید- روثا که پیرو نمایش سیاه و سفید خاندان هارکونن از رنگ تهی است و بر سردی و بیروحی فضا میافزاید، معماری محل اقامت فرمنها که بهدلیل اعتقادات مذهبی آنها وامدار عبادتهای دینی بهخصوص مسلمانان است، طراحی جذاب نبردها و اکشن مهیج ماجرا که میتواند الگویی برای ارتقای زدوخوردهای اغراقآمیز بلاک باسترها و آثار ابرقهرمانی باشد و مصادیق پرشمار دیگر، منجر به خلق فیلمی قابل اعتنا دستکم در بعد زیباییشناسی میشود.
هرچند این پشتوانه تکنیکی و نگاه خلاقانه و ماهرانه فنی، راه به روایتی غنی، باشکوه و داستان و شخصیتهای یگانه نمیدهد. شاید «تلماسه۲» در هماوردی با نمونههایی چون «جنگ ستارگان» دستِ بالا را داشته باشد -که البته طرفداران آن سری فیلمها هم میتوانند منکر این گزاره باشند- اما وقتی از یک حماسه و ضیافت تمامعیار در عظمت منطبق با پرده عریض سینما و مهمتر از آن روایت و شخصیتهای درخشان حرف میزنیم، دنی ویلنوو، تیموتی شالامی، گرگ فریزر، هانس زیمر و رفقا با همه درجهیک بودنشان باید جلوی سازندگان شاهکاری چون «لارنس عربستان» از سِر دیوید لین و پیتر اوتول تا عمر شریف و فردی یانگ و موریس ژار صف بکشند و خبردار بایستند.