یادداشت

سایه‌ای از علوم انسانی پشت ابرهای فریب

منا محمدنژاد ـ آگاه مسائل رسانه
۲۸ تیر ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۸

رو به دریا زیر چتر رنگ و رورفته‌ای می‌نشست و اغلب از خاطرات دلاوری‌هایش در جنگ با دزدان دریایی می‌گفت و اینکه پابه‌پای رئیس‌علی چه رشادت‌هایی به خرج داده است.

آگاه: در یک یونولیت، آب خنک و پپسی می‌فروخت و از همان یونولیت، رویاهایش را به رهگذران تشنه عرضه می‌کرد. کسی پای حرف‌هایش نمی‌نشست؛ مرد قدیمی و رویاهای خاک‌خورده مشتری نداشتند. احمدو را از پای کتاب در آستانه کنکور برداشته بودیم و بیرون زدیم تا باد غروب دریا به کله‌اش بخورد. کنار بساط حیدرو ایستادیم و نوشابه خواستیم. همانطور که دستش را بین یخ‌ها می‌چرخاند، شروع کرد از خاطرات آمیخته به دروغش بگوید که احمدو با تشری گفت: خسته نشدی اینقدر دروغ گفتی؟! پیرمرد همانطور که دستش را درون یخ‌ها جا گذاشته بود سر بلند کرد و گفت: دروغ؟! مو دروغ نمی‌گُم، دروغ یعنی یه چیزی از جیبت، قلبت یا کله‌ات بدزدن! مو چیزی نمی‌دزدُم.
پیرمرد راست می‌گفت او فقط رویا می‌بافت؛ مثل اینکه درون رمان والتر اسکات زندگی می‌کند یا یکی از شخصیت‌های سریال دلیران تنگستان بوده و برای یک هندی مزدور کمین کرده است. شاید نتوان او را در شمار رسانه‌های معاصر قرار داد ولی بی‌شک او نوعی از اجداد پادکست و کتاب صوتی می‌تواند بود.
جهان معاصر همراه دردها و رنج‌هایی که برای ما بقچه‌پیچ کرده است، مُسکن‌هایی قلابی کارخانه‌های تولید انبوه و فیک نیز عرضه می‌کند. مردمانی که دیگر نه وقت و نه حوصله‌ای برای مطالعه دارند از آنچه نگاه و زبان فست‌فودی بلاگرهای کتاب به آنها هدیه کرده، استقبال می‌کنند. رشید کاکاوند، احسان عبدی‌پور، سروش صحت، علی بندری و البته مجتبی شکوری چهره‌هایی مشهور در میان این مسکن‌ها هستند که برای مخاطبان، کتابی را در لقمه‌ای شیرین می‌پیچند و یک خلسه گذرا را به آنها هدیه می‌دهند و این توهم شیرین دانایی را به یک صورت فاجعه‌بار طول و عمق می‌بخشند. آنها که به‌واسطه فروش این توهم هر روز محبوب‌تر و مشهورتر می‌شوند به تریبونی برای معرفی کتاب‌ها و آثار تبدیل شده‌اند که گاه ارزش محتوایی بازاری‌شان چنان مشهود است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت و این تصور را از نظر دور داشت که یک تبلیغ با چاشنی فرهیختگی به من مخاطب خورانده شده است.
از میان این نام‌ها و دیگرانی که نام نمی‌برم برخی کلاس‌ها و نشست‌هایی برگزار می‌کنند که بعد از دو جلسه درمی‌یابی تهی‌تر از پیش از آن خارج شده‌ای. گویی شهرت تنها عامل کسب درآمد آنها شده است و بس؛ آنچه در این میان قربانی است همچون همیشه، علوم انسانی بوده که به پای خدایگان شهرت افتاده. به‌تازگی بازیگری در یک دوربین مخفی از کسانی که با او عکس یادگاری می‌گرفتند طلب مزد می‌کرد؛ این ارجاعی نه چندان پیچیده و استعاری است به کسب از چهره، نه از هنر و دانش که همیشه مذموم بوده و هست. پادکسترها و یوتیوبرها امروز به مرجعی غیرقابل ارزیابی و یکطرفه برای انتقال اطلاعات در زمینه‌های گوناگون به طبقه متوسط کتاب‌نخوان تبدیل شده‌اند. برخی از آنها خوانشی مغلوط و ناقص از تاریخ و روانشناسی ارائه می‌دهند. اطلاعاتی به مخاطب می‌دهند که اغلب ساده‌سازی شده یا برای جذابیت بیشتر دستکاری و دراماتیزه شده‌اند. هر چند مقاومت و ایستادن در مقابل فناوری‌های نوین مثل درافتادن دون کیشوت‌وار با آسیاب‌های بادی بوده اما نتیجه آن گرفتن تریبون از بسیاری اساتید حوزه علوم انسانی‌ است.
اخیرا یکی از این سلبریتی‌های عامه‌پسند برای تمدید شهرت خویش در روزگاری که امپراتور دروغ و فریب با لشکری از سربازان کذاب خود حقیقت را به عقب رانده است، اعتراف به دروغی نه چندان تاثیرگذار در شهرت و موقعیت خود می‌کند و با فضای تحسین‌ و تشویق مجازی مواجه می‌شود. این سلبریتی بازاری مسیر درست تجارت و شهرت را یافته و در زمانه‌ای که هر دروغگویی بتواند صدق را به‌کمال به سخره بگیرد، موفقیت خویش را تضمین خواهد کرد، با چکاندن قطره‌ای از حقیقت در چشم شیفتگانش یک کوری تضمین‌شده به آنها می‌بخشد. تنها راه رهایی از چنبره دروغ را هاول زیستن در قلمروهای کوچک حقیقت می‌داند، یعنی «نه» گفتن به دروغ و هرآنچه رنگ و بویی از دروغ داشته از سوی هر فرد در مواجهه با آن.