غم و مهر حسین(ع) بر چهره هنر

محمدرسام رضوانی ـ آگاه رسانه
۸ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۲:۵۲

 اگر خوب بخواهی تهران را در این‌ شب‌ها ببینی، حوالی چهارراه ولی‌عصر(ع) در دانشگاه هنر صدای سنج و دمام در دهه دوم محرم تو را به سمت خود سوق می‌دهد و با صدای لبیک‌ها اولین قدم‌ها را به‌سمت دالان هیات هنر برمی‌داری؛ یک نقش را در اینجا می‌توان به‌خوبی دید؛ یک نقش ساده را که نه یک نقش هنرمندانه در عزای اشرف اولاد آدم حسین بن علی(ع)؛ از همان اول در ورودی دالان نگاهت به هر سمت که بچرخد ایده‌ای تو را به سمت خود می‌کشاند، نقوشی که صدای مظلوم را می‌خواهد با هر نقش و رنگ و زیبایی به عزاداران این جلسه برساند، حال که خوب نگاه می‌کنم عزای امام مظلوم ما جز زیبایی نیست! و زیبایی چیزی جز صدای حق و حقیقت نیست.

آگاه: اصلاً حق ذاتاً زیباست و به دلی که ناشنوا نشده باشد می‌نشیند، حتی اگر تلخی و ملال با خود همراه داشته باشد، در وسط این راهرو هنرمندانه یک نهال زیتون مرا به شروع سوره تین خواهد برد که خداوند اولین قسمش را با تین و زیتون شروع می‌کند، همین مرا دلگرم‌تر به وعده حق می‌کند. در هر پرده یک قصه نهفته است از مثلث سرخ مقاومت گرفته تا کلاژهای سرزمین فلسطین. همزمان صدای «هلابیکم زوار ابوسجاد» مرد دشداشه‌پوش با لهجه عراقی و قهوه به دست من را به مسیر مشایه می‌برد؛ صحنه‌ای دلپذیر برای هر آنکس که یک‌بار حلاوت سفر اربعین را چشیده باشد، در پرده بعد هنرمندی نوجوانان هیات را که هر کدام برای دوست فلسطینی‌شان با عشق نقشی را خلق کرده‌اند من را به ذوق می‌آورد و اما یک پرده که به حسرت می‌ماند در دل شیعیان، آویزی از پارچه‌های سفید حریر که بادی ملایم گاه‌گاهی مانند موج دریا آن را تکان می‌دهد و یک صفحه شیشه‌ای که با طرح‌های اسلیمی که یک دخیل کوچک سبز بر شبکه‌های ضریح آن بسته شده که بالای این پرده نوشته شده: «السلام علیک یا بنت رسول الله»... با خود زیر لب می‌گفتم که ای کاش این صحنه واقعیت داشت و من زائر سرور زنان عالم می‌بودم و صد حیف که نشانی از مزار دخت رسول‌الله نمی‌دانیم، این غصه در چهره بینندگان دیگر این اثر نمایان است، به اندازه‌ای این دالان در هر طرف به زیبایی با کلیدواژه‌های غزه و فلسطین خوب خودنمایی می‌کند. می‌ترسم از هیات اصلی جا بمانم. هرچقدر که به جلو بیشتر حرکت ‌می‌کنم چهره‌های آشنا و نام‌آور در عرصه‌های هنری را بیشتر می‌بینم، قرآن قرائت شده و روایتگری از فلسطین نیز به پایان رسیده، شاعری خوش‌قریحه در پله اول منبر نشسته و در وصف این‌شب‌ها شعر می‌خواند و در این زمانه چقدر ما مردم مبتلا به شعر هستیم. شاعر از عزاداران اشک گرفته و هرکس در گوشه‌ای مروارید غلتان به صورت دارد، نور بیشتر شده و آقای پناهیان به منبر می‌رود و سخنرانی را با موضوع آزاداندیشی متصل به سخن‌های شب‌های دیگر در شب آخر ادامه می‌دهد و چقدر سخن در این‌باره مفصل است و سخت است مختصر کردن این بحث در این بازه زمانی، در این روزهایی که گوش‌هایمان پر از سخن است سخن‌های آقای پناهیان به دل می‌نشیند و گاهی حرف گرفتن از مستمعین حواس‌ را بیشتر جمع می‌کند. به اطراف که نگاه می‌کنم دقت دیگران توجه من را نیز بیشتر برانگیخته است که بدانم و یاد بگیرم.سخنرانی طولانی مانند برق و باد گذشت، با ذکر یا حسین صف‌ها تشکیل شده و روضه‌ای مختصر خوانده می‌شود و سینه‌زنی نیز شروع می‌شود. به پشت سر نگاه می‌کنم محیط مفروش هیات مملو از جمعیت است و در ورودی افراد زیادی ایستاده‌اند و منتظر جای خالی هستند که وارد هیات شوند. مشاهده بیشتر دالان هنر را بهانه می‌کنم تا جایم را به یک عزادار دیگر بدهم و فضای اصلی را ترک می‌کنم. باورم نمی‌شود به اندازه جمعیت داخل در دالان و محیط پیرامون مردم حضور دارند؛ کودکی را می‌بینم که چفیه فلسطینی بر گردن انداخته و در دنیای خودش آرام بر سینه می‌زند، به کودکی خودم و کودکی تمام مردم این سرزمین فکر می‌کنم؛ شعری در ذهنم تداعی می‌شود: «من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم» و به‌راستی که ما بزرگ شده این مکتب از کودکی هستیم، چیزی به اتمام هیات نمانده در چایخانه قوری و سماور به بزم عزای حسین می‌جوشد، استکان‌ها آماده پذیرایی هستند. تقریبا کار را تمام‌شده می‌بینم و مسیر خروج را پیش می‌گیرم. یک نقش دیگر مرا به سمت خود می‌کشاند، نقشی سه‌بعدی از گنبد قدس عزیز ما که حامل هزار قصه و راز است؛ مکان مقدسی که مسلمانان فلسطین با جان و دل آن را از دست صهیونیست‌ها حفظ کرده‌اند و با دستان خالی فریادشان بر جهان برای احیای حق مظلوم بلند است حتی اگر دل کندن از مال و جان و خانواده بهایش باشد، درست مانند حسین(ع) که هرچه داشت برای اسلام فدا کرد. اینجا هیات هنر مکتب آزادگی و دغدغه‌مندی است؛ جایی که هنرمندان حق را با قلم و خلق کردن ایده‌شان به دنیا نشان می‌دهند و آرزوی آزادی قدس و فلسطین را در سر دارند.