۸ مهر ۱۴۰۳ - ۱۱:۱۰

نفیسه ابراهیم زاده انتظام – خبرنگار گروه جامعه: حالا همه دنیا بگویند که سید حسن نصرالله آرزوی شهادت داشت. باورم نمی‌شود. نمی‌خواهم باور کنم. از عصر جمعه که خبر حمله وحشیانه اسراییل به ضاحیه را شنیده‌ام زمزمه‌های شهادت سید را هم شنیدم. اصلا باور نمی‌کنم. اما حوالی ساعت سه بعد از ظهر دیروز بالاخره حزب‌الله بیانیه داد و خبر شهادت سید حسن را تایید کرد. برای امثال من که مقاومت بدون سید را در خواب هم نمی‌دیدیم، زمان برای لحظه‌ای ایستاد. با خودم جنگیدم که جلوی اشک‌هایم را بگیرم. وقتی پیشنهاد شد برای تهیه گزارش عازم میدان فلسطین شوم، پیش از همه استقبال کردم.

آگاه: تا برسیم میدان فلسطین صداهای اطرافم را محو و گنگ می‌شنوم. رنگ‌ها را نمی‌بینم. همه چیز خاکستری است. بگذار بگویند رنگ پاییز است. تصاویر شهر زیر حلقه‌های اشک جمع شده در چشمانم، لرزانند. بگذار بگویند به خاطر باران و مه پاییزی است. یادم رفته اولین باران پاییزی به نصف لباس‌هایم آویخته و نم نم بالا می‌کشد. کم‌کم صداهای اطرافم بلند می‌شود: 
«رهبر عالی مقام؛ انتقام، انتقام»، «سید حسن نصرالله، راهت ادامه دارد»، «رژیم صهیونیستی، چند روز دیگه نیستی»، «الله اکبر» و برخی شعارهای اوایل انقلاب مانند «یا ایهاالمسلمون، اتحدوا اتحدوا» اینها بخشی از شعارهایی بود که طنین آن آسمان گریان میدان فلسطین را می‌لرزاند.
مریم ایزدی دانشجوی سال دوم علوم سیاسی است. او به آگاه می گوید: «مردم ما عادت به انفعال ندارند. واقعا وسط این معرکه غزه و لبنان نقش ما چیست؟ حال ما بد است.» جواد جوان دیگری است که وارد بحث ما می‌شود و می‌گوید: «چشم ما به دهان رهبر انقلاب است. با این حال دشمن نباید فکر کند اینکه بعد از هر خسارتی که به ما می‌زند، ساکت هستیم، نشان از ترس ماست.» پیرمرد اهل دلی که چهره‌اش حاجی صلواتی روزهای دفاع مقدس را به یاد می‌آورد، بدون بلندگو معرکه را دست می‌گیرد: «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند» و مردم پشت سرش دم می‌گیرند. شعارها تمامی ندارند. فریادها هر لحظه بلندتر می‌شود، انگار دل مردم آرام نمی‌شود. 
خانمی آرام جایی در میان حلقه‌های گفت‌وگو باز می‌کند و با لحنی دلداری‌دهنده می‌گوید: «ما هم حدود ۱۷ نفر از فرماندهان صهیونیست را زده‌ایم. اینطور نیست که در برابر جنگ بی‌دفاع باشیم. اما...» امای او را خانم دیگری با فریاد ادامه می‌دهد: «تا کی باید منتظر باشیم و بعد از هر جنایت اسراییل به وعده انتقام بسنده کنیم؟ دل ما سوخته و با این حرف‌ها خنک نمی‌شود!» 
او که سر درددلش باز شده گوشه چشمی به کاغذ سفید و خیس من دارد که می‌گوید: «دیوارهای خانه‌مان از تصاویر شهدا پر شده است. دیگر قلبمان تحمل داغ دیگری ندارد و چشمانمان اشکی برای ریختن ندارد. چرا باید صبر کنیم؟» 
مرتضی گوشه‌ای ایستاده و با گریه شعارها را تکرار می‌کند. با اکراه از حال و هوایش خارج می‌شود و به گفت و گو با ما تن می‌دهد. او می‌گوید: «ما دیگر تحمل از دست دادن فرماندهان‌مان را نداریم. آقا سیدعلی حکم جهاد دهند ما جان و مال‌مان را فدا می‌کنیم.» او ادامه می‌دهد: «من دنبال جایی می‌گردم که برای اعزام به لبنان ما را ثبت‌نام کند.» خانم دیگری فریاد می‌زند و می‌گوید: «سردار حاجی‌زاده بزن! تو رو خدا موشک بزن. داغ شهید هنیه و شهید نصرالله بر دل ما سنگینی می‌کند.» خانمی با حجابی غیرمتعارف وارد صحبت‌های خانم اول شده و می‌گوید: «کسی حق ندارد بدون اذن رهبر انقلاب کاری کند. باید گوش به فرمان آقا باشیم.» محمد افسری هم که اینقدر شعار داده و فریاد زده که به زور در انبوه جمعیت صدایش به گوش می‌رسد به آگاه می‌گوید: «جنایت صهیونیست‌ها در ضاحیه جواب این است که دست درازی‌شان به مهمان‌مان در تهران را بی‌پاسخ گذاشتیم.»

انتقام یا صبر؟
بحث‌های بالا گرفته حول دو محور است. انتقام فوری و سر سپردن به فرمان آقا و چون و چرا نکردن در مورد تصمیمات راهبردی ایشان. حلقه‌های گفت‌وگو به تناوب بعد از شعارهای دسته‌جمعی شکل گرفته است.  انگار مردم سر آن ندارند بروند. پراکنده نمی‌شوند. با اینکه ساعتی هم از اذان مغرب گذشته پرچم‌های لبنان، حزب‌الله و ایران در کنار هم زیر آسمان به هم می‌خورند. هر یک ربع یکبار، حلقه‌های گفت و گو تشکیل و بعد متحد می‌شوند و میدان را به تصرف وحدت خود علیه ظلم جهانی در می‌آورند. گریه و سوگواری جای خود را به خشم داده است. با وجود بارندگی مداوم و خیسی و آبگرفتگی زمین، تا پایان این گزارش تجمع در میدان برقرار بود. هیچ‌کس خیال رفت نداشت. دل‌ها انگار قرار نداشتند. انگار منتظر حرفی و اتفاقی موضعی از سوی رهبر انقلاب یا فرماندهان سپاه بودند تا دلشان خنک شود. در یکی از حلقه‌ها؛ افسانه، دانشجوی الهیات دانشگاه آزاد صحبت را دست گرفته و می‌گوید: «این نتیجه سلاح به دست نگرفتن در مقابل متجاوز و ظالم است. نمی‌دانم با چه استدلالی برخی تصور می‌کنند رفتار صهیونیست‌ها قابل تغییر است. اینها امتحان خود را پس داده‌اند. با این وجود برخی انتظار دارند سلاح‌شان را زمین بگذارند. صهیونیست‌ها به زن و بچه رحم نمی‌کنند. یک سال است می‌کشند و سیر نمی‌شوند.»  


نه باران نم‌نم و نه سرمای موذی و آب زیرکاه پاییزی، دل داغ‌دیده مردم را خنک نمی‌کند. مردم خودشان را فراموش کرده بودند. دیگر کسی دغدغه گرانی و تحریم و تورم را نداشت. همه یکپارچه فریاد می‌زدند، جوانان بیشتر و بلندتر. برای هدفی والاتر. برای آرمان‌هایی که زیر روزمرگی مانده‌اند. کوچک و بزرگ از هر قشر و با هر زبان و سطح سواد و جایگاه اجتماعی هویت دینی و ملی خود را جمع کرده‌اند. نکته قابل توجه در تجمع دیروز میدان فلسطین جمعیت قالب جوانان زیر ۲۰سال بود. کاوه‌هایی که به سوگ سیدحسن نصرالله نشسته‌اند. نه سوگی منفعل. سوگی که به قیام علیه ضحاک می‌انجامد.