۵ آبان ۱۴۰۳ - ۱۱:۲۴

سارا مومنی - دانشجوی دکتری مدیریت رسانه: وقتی که می‌خواستم این متن را درباره نگاه فمینیستی و ضدمرد در فیلم و سینما بنویسم، ناخودآگاه به تصویر شخصیت «سمیرا» در سریال «زخم کاری» رسیدم. زنی جاه‌طلب و به دنبال قدرت که احتمالا به‌دلیل حس حقارت و بی‌ارزشی که در گذشته تجربه کرده، حالا حس کنترل‌گری و فرمانروایی دارد و برای ازدست‌ندادن این قدرت و کنترل «دست به هرکاری» می‌زند. او با فشار، تحقیر کردن و تشر زدن، سعی می‌کند کنترل کامل، دقیق و هدایت‌شده‌ای روی همسرش داشته باشد. باید گفت که تصاویر زن و مرد در سینما مثل نشانه هستند.

آگاه: پیش از این سلطه مردسالارانه و حالا مقاومت در برابر این سلطه را می‌بینیم. بعضی نگاه‌ها و رویکردها در فیلم‌های زن‌محور در حوزه بازنمایی مسائل و مفاهیم مربوط به زنان در ابعاد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است که ممکن است در حوزه فیلم‌های فمینیستی قرار بگیرد، اما لزوما درباره «ضد مرد» بودن نیست اما بعضی نگاه‌ها در «واکنش» و تقابل با فیلم‌های مردسالارانه، نگاه و زبان مردانه در سینما ساخته می‌شود که در کنار تصویر غالب مردانه در فیلم‌ها از روایت زن و مرد، تصویر و زبان زنانه‌ای هم ساخته شود. درحالی‌که لزوما برای نشان‌دادن زبان زنانه و تصویرسازی درست زنان در سینما نیازی به نگاه «ضدمرد» و مقابله با فیلم‌های «مردمحور» نیست. تصویر سمیرا و امثال آن از   زن در سینما، تصویری ضد مرد و فمینیستی است که تنها بر مبنای دو مفهوم، معنا و شکل پیدا می‌کند: «واکنش» و «قدرت».


فمینیست‌های سینما دقیقا چه می‌خواهند؟
پیش از اینکه درباره واکنش و قدرت در تصویر زنان و مردان در سینما بگوییم، بهتر است بدانیم که کارگردانان فمینیست دقیقا برمبنای چه نظریه و ایده‌ای دست به فیلمسازی می‌زنند؟ نظریه‌‏پردازان فیلم فمینیستی، به خلق فاعل بودن زن (کنشگری و اثرگذاری) اهمیت می‌دهند. آنها به‌دنبال ایجاد زبانی نو هستند و معتقدند تمامی زبان‌‏های گفتاری، نوشتاری و دیداری، زنان را در موضعی انفعالی و زیردست قرار می‌‏دهند و بازتاب ایدئولوژی پدرسالارانه هستند. 
فمینیست‌‏ها در دهه۷۰، ساخت مستند را برای بیان نظریه‌های خود انتخاب کردند. مثلا در این فیلم‌ها درباره شخصیت‌های زنان کارگر و مسائلی که دارند، گفتند. پس از آن به‌تدریج وارد سینمای داستانی شدند. در فیلم‌های سینمایی در مقابله با تصویری که پیش از این از زنان نشان داده می‌شد، زنان با اراده، باهوش و اثرگذار را در شخصیت‌های فیلم خود تصویرسازی کردند. هرچند به نظر بسیاری از منتقدان و نظریه‌پردازان، این تصویر جایگاه محکمی در سینما باز نکرد. 
فمینیست‌های سینما هدفشان این بود که با قرار گرفتن مقابل سینما و ضدسینما شدن و ایجاد رمزگان و نشانه و زبان زنانه، به سلطه سینمای پدرسالارانه و مردمحور پایان دهند. اما چطور و چگونه؟ 

تصویر غلط ضدهنجاری در سینمای فمینیست
هرکدام از ما چه زن باشیم و چه مرد، پنج نوع تصویر از خودمان و دیگران در نسبت با خود داریم که باعث ایجاد کنش، واکنش و تعامل ما با خودمان و دیگران و درواقع یک تصویر کامل از خودمان می‌شود. اول، آنچه هستیم، هویت، شخصیت و توانایی‌هایی که داریم. دوم، بخش پیش‌بینی‌ناپذیر ما در بعد فردی. سرکش بودن ما یا زمانی که به ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی تن نمی‌دهیم. سوم، بخش پیش‌بینی‌پذیر ما که با مقتضیات جامعه سازگار است. چهارم، فرد یا افرادی که از نظر احساسی به آنها وابسته‌ایم و از آنها تاثیر می‌پذیریم. پنجم، فرد یا افرادی که به ما وابسته هستند و از ما توقع و انتظار دارند. 
بعضی از فیلمسازان فمینیست معتقدند در سینمای مردمحور و مردسالارانه تنها تصویر سوم و چهارم که تصویری مفعولی و فرودست از زن دارند و وابستگی و اثرپذیری او را نشان می‌دهند، از زنان بازنمایی می‌شود. یعنی، زنان به‌طور کامل و درست تصویرسازی نمی‌شوند. همین مسئله باعث می‌شود که در ساخت فیلم‌های خود برای «واکنش» به این زبان مردانه در سینما و نمایش زن در گفتمان قدرت، تهاجم و فاعل بودن، تمرکزشان روی تصویر اول، دوم یا پنجم باشد. یعنی «پیش‌بینی‌ناپذیری»، «ضدهنجاری و سرکشی» و «اثرگذاری با اغوا»؛ بنابراین نه‌تنها «زن» به‌صورت درست و کامل در این نوع فیلم‌ها تصویرسازی نمی‌شود، بلکه تصویر مرد، نسبت زن با او و با انسان‌های دیگر نیز تصویری خشن، مبالغه‌آمیز، افراطی و غیرمنطقی خواهد بود. 
این مسئله باعث می‌شود که برای واکنش و مقابله با تصویر «فرودستی» زنان در سینمای مردسالارانه، تصویر اشتباه ضدهنجار و سرکش زن و در نهایت «ضدقهرمان» شدن او در فیلم‌های فمینیستی را ببینیم. مثلا این نوع نگاه در فیلم‌هایی وجود دارد که زنان را در مواجهه با مفاهیمی مثل «تعرض»، «مردسالاری»، «خیانت» و ... قرار می‌دهد و «سرکشی»، «ضدمرد بودن» و «ناهنجاری» آنها را منطقی تلقی می‌کند، درحالی‌که همین تصویر، در نهایت ضعف، وابستگی و ناتوانی زنان را بازنمایی می‌کند. با این تصویرسازی، نمی‌توان زبان سینما را تغییر داد و امید به این داشت که تصویر و کنشگری زنان نیز در فیلم‌ها به‌درستی بازنمایی شود. این فقط یک نگاه و تصویر واکنشی و نیمه‌کامل از زن را نشان می‌دهد و باعث می‌شود که سینمای فمینیست مخاطب «عام» و مردمی نداشته باشد. 
تصویر مبتذل اغوا برای قدرت در سینمای فمینیست
فمینیست‌ها در ابتدای کار خود در مقابله با لذت‌گرایی مردان در توجه و نگاه به ظاهر، فیزیک و زیبایی زن جمله «چشمانت را پاک نگه‌دار» را به‌عنوان شعار انتخاب کردند. اما نگاه امروز فمینیستی به این شعار تغییر کرده و با محوریت قدرت‌طلبی و قرارگرفتن در مرکز توجه شعار «به من نگاه کن» در راستای نظام سرمایه‌داری، مصرف‌گرایی، لذت‌گرایی و مد و توجه افراطی به ظاهر، جایگزین آن شده است. همین نگاه در سینمای فمینیستی نیز دیده می‌شود. باید گفت که معنا در گفتمان‌های مختلف و به تبع جوامع، تاریخ و تجربیات مختلف تولید می‌شود. مثلا در سینمای فمینیستی می‌بینیم که زن با نگاهی واکنشی به‌دنبال کسب قدرت به هرقیمتی است. این تصویر در سینمای مردسالارانه و نمایش مرد هم وجود دارد. اما تفاوتش با سینمای فمینیست این است که زن با اغواگری، فریب و اصطلاحا بریدن سر با پنبه به‌دنبال رسیدن به قدرت (در مواجهه با سرکوب و تحقیر) است؛ یعنی تصویرسازی همان شعار فمینیست‌ها که در راستای نگاه سرمایه‌داری، زن را یک ابزار برای سود، تجارت و لذت دنیای مردان می‌بیند. اینکه زن در گفتمان هویتی فردی و جمعی خود احساس کند که ۱. به قدرت نیاز دارد و ۲. برای رسیدن به آن به اغواگری از طریق ابزارشدن خود نیاز دارد، همچون بومرنگی است که اگرچه در مواجهه با سینمای مردسالارانه ساخته شده است اما با خوانشی ضدزن به خود سینمای فمینیست برمی‌گردد.  بنابراین برای خلق معنا و ایجاد آن به ویژه در حوزه تصویرسازی زنان در سینما، لزوما نیاز نیست که با رویکردی واکنشی و افراطی بخواهیم همان کاری را انجام دهیم که سینمای مردسالارانه انجام می‌دهد. این نگاه تصویری چندپاره و اشتباه از مردان و زنان را بازنمایی می‌کند. می‌شود به کمک «پنج نوع نگاه به خود» و قراردادن «انسان» در گفتمان اصلی خودش در جامعه بشری، خانواده و فرهنگ می‌توان به یک تصویر درست، واقعی و مطلوب از زن و مرد در روایت‌های فیلم و سینما رسید.

یک تصویر: «جون آزبورن»
پنج نگاه به خود را به‌طور خلاصه در یک شخصیتِ ساخته شده، بررسی می‌کنیم؛ شخصیت «جون» در سریال آمریکایی «سرگذشت یک ندیمه»، یک شخصیت کامل از زن است: ۱. او به زن بودنش و آنچه هست، آگاهی دارد و هویتش را در هر موقعیت و شرایطی دوست دارد. ۲. به محیط و وضعیت جدیدش آگاه است و برای تغییر آن و رسیدن به درستی، می‌جنگد. ۳. در عین جنگیدن، به این واقف است که حتی در شرایط و وضعیت نادرست، به قوانین و هنجارهای آن پایبند باشد (تا بتواند جنگ مقابل دشمن -گیلیاد به‌عنوان نماد جامعه زن‌ستیز و مردسالار و ضدقهرمان- را ادامه بدهد.) ۴. به دختر، همسر و دوستانش وابسته است و در گفتمان خانواده، تعریف‌شدنی است. ۵. می‌داند که دیگران (جامعه، دوستان، خانواده) نیز به او و عملی که او انجام می‌دهد، وابسته هستند. کنشگری، قدرت، محوریت زن و مسائل او در گفتمان انسان، همگی در این تصویرسازی شخصیت جون دیده می‌شود.