آگاه: گفتوگوی ایشان با روزنامه آگاه را در ادامه میخوانید.
اولین پرسشی که مطرح میشود، این است که مسئله افول قدرت آمریکا، چه در حوزه نرم و چه در حوزه سخت، به چه دلایلی مورد توجه قرار گرفته است و چگونه میتوان این فرضیه را اثبات کرد؟
این بحث تنها به کشورهای رقیب آمریکا مانند ایران، چین و روسیه مربوط نمیشود؛ بلکه نخستینبار در داخل خود جامعه آمریکا و میان تحلیلگران آمریکایی مطرح شد. این تحلیلگران معتقدند که مانند هر امپراتوری و قدرت دیگری، آمریکا نیز در نقطهای به پایان دوران اقتدار خود خواهد رسید و این افول، اجتنابناپذیر است.
موضوع بعدی این است که افول قدرت آمریکا از چه زوایایی قابل بررسی است. در عرصههای مختلفی میتوان این مسئله را تحلیل کرد. برخی بر افول هژمونی نظامی آمریکا در جهان تاکید میکنند، عدهای به کاهش جایگاه اقتصادی آمریکا و کاهش استفاده از دلار در مبادلات بینالمللی اشاره دارند و گروهی دیگر این افول را از زاویه مسائل داخلی آمریکا میبینند؛ مسائلی نظیر فروپاشی ساختار خانواده، ازدواج، چالشهای اقلیتها، و شکافهای سیاسی و اجتماعی که در جامعه آمریکا وجود دارد. هریک از این عوامل را میتوان بهطور جداگانه مورد بررسی قرار داد و با استفاده از آمار و ارقام معتبر تحلیل کرد.
آنچه درحالحاضر در سطح جهانی بیش از همه مورد توجه قرار گرفته و بهعنوان مولفهای برای تغییر نظم جهانی از آن یاد میشود، بحث افول جایگاه سیاسی آمریکاست. پایان نظم تکقطبی پس از جنگ جهانی دوم و دوران جنگ سرد است؛ نظمی که آغازگر «قرن آمریکایی» بود. اکنون دنیا بهسوی یک نظم چندقطبی حرکت میکند؛ نظمی که در آن قدرتهای منطقهای به میدان آمده و در برابر آمریکا قد علم میکنند و نقش موثری در بازتعریف نظم جهانی دارند. همکاریهای بینالمللی و تشکیل گروههایی نظیر اجلاسها و گروههای اقتصادی و سیاسی، خود به چالشی برای هژمونی آمریکا تبدیل شده است.
از سوی دیگر، نهادهای بینالمللی که پس از جنگ جهانی دوم و در دوران جنگ سرد با حمایت آمریکا ایجاد شدند، اکنون کارایی خود را از دست دادهاند و این موضوع بهتدریج به زوال قدرت سیاسی آمریکا در عرصه جهانی منجر شده است. نمونه بارز این مسئله، سازمان ملل متحد است؛ سازمانی که با پیشنهاد و حمایت آمریکا تاسیس شد و هنوز هم بیشترین حمایت مالی را از آمریکا دریافت میکند. با این حال، این سازمان دیگر قادر به حل مسائل کلان جهانی نیست. در مقابل، این رقیبان آمریکا هستند که اکنون میتوانند بر تحولات جهانی تاثیر بگذارند و حتی در اراده سیاسی و تصمیمگیریهای آمریکا اختلال ایجاد کنند. این مسائل درحالحاضر در دنیا بسیار مورد توجه قرار گرفته و میتوان مطالعات گستردهای پیرامون آن انجام داد.
سوال دوم به نقش آمریکا به عنوان نماد ایدئولوژی لیبرال دموکراسی مربوط میشود. میخواهم بدانم که باتوجهبه شرایط فعلی آمریکا، این کشور تا چه اندازه توانسته به اعتبار لیبرال دموکراسی در فضای آکادمیک و روشنفکری غرب خدشه وارد کند؟
آمریکا، بهویژه پس از حملات ۱۱سپتامبر، بهطور جدیتر بهدنبال گسترش دموکراسی در جهان بود. هرچند این رویکرد در دوره کلینتون نیز وجود داشت، اما در دوران جرج بوش پسر بسیار پررنگتر شد. دولت آمریکا با داعیه ترویج لیبرال دموکراسی در جهان، اقدام به دخالتهای نظامی و سیاسی در کشورهای مختلف کرد؛ ازجمله حمله به افغانستان و عراق که به بهانه گسترش دموکراسی انجام شد. اما این مداخلات در نهایت با شکست مواجه شدند و این پرسش را ایجاد کردند که آیا آمریکا از نام لیبرال دموکراسی و توسعه دموکراتیک برای دستیابی به اهداف اقتصادی و منافع ملی خود سوءاستفاده نکرده است؟ این مسائل سبب شد تا آمریکا دیگر بهعنوان پرچمدار بیچونوچرای لیبرال دموکراسی در جهان شناخته نشود.
نکته دوم به مسائل داخلی آمریکا بازمیگردد؛ جایی که رویکردهای این کشور حتی ممکن است نشاندهنده زوال لیبرال دموکراسی باشد. اتفاقاتی که در سالهای ۲۰۱۶ و ۲۰۲۰ و پس از انتخابات ریاستجمهوری در داخل آمریکا رخ دادند، ازجمله ایجاد یک دوقطبی سیاسی شدید و زیر سوال رفتن نهادهای بهاصطلاح دموکراتیک، نمونههای بارزی از این موضوع هستند؛ به عنوان مثال، حمله طرفداران به کنگره آمریکا در ۶ژانویه ۲۰۲۱ و ادعاهای مکرر تقلب در انتخابات ازسوی نامزدهای مختلف، فساد و شکافهای موجود در ساختار سیاسی آمریکا را به نمایش گذاشتند. این شرایط به دنیا نشان داد که نهادهای سیاسی آمریکا حتی پاسخگوی ملت خود نیز نیستند. تمامی این رخدادها نشان میدهد که آمریکا نهتنها در جهان، بلکه در داخل مرزهای خود نیز با چالشی جدی در حفظ اعتبار لیبرال دموکراسی مواجه است. به نظر میرسد که لیبرال دموکراسی در خود آمریکا با چالشهای جدی روبهرو شده است، چه برسد به اینکه بخواهد این ایدئولوژی را در کشورهای دیگر ترویج کند.
رخدادها و تحولات غزه و سکوت یا حمایت ضمنی مقامات آمریکا در قبال این تحولات، چه پیامدهایی برای جایگاه و چهره بینالمللی آمریکا خواهد داشت؟ در شرایطی هستیم که افکار عمومی جهانی علیه رژیم صهیونیستی است و حتی خود دانشجویان آمریکایی نیز موضعی منتقدانه نسبت به سیاستهای دولت خود دارند.
پیش از این نیز مشخص بود که آمریکا سیاستهای خود را بر مبنای منافع ملیاش تعریف میکند. مفاهیمی نظیر حقوق بشر، دموکراسی، حفظ حقوق همسایگان، و صلح جهانی، بیشتر بهعنوان ابزارهایی برای پیشبرد اهداف استراتژیک به کار گرفته میشوند. اما جنگ غزه پردهها را کنار زد و آمریکا و متحدانش را آنگونه که هستند به جهان نشان داد؛ کشورهایی که خود اصولی را که از آنها برای فشار به دیگران بهره میبرند، بهراحتی زیر پا میگذارند.
مقام رهبری نیز بهتازگی اشاره کردند که باتوجهبه این جنایات، دیگر کسی نباید از تمدن غربی صحبت کند، چراکه تمدنی نیست که بر جنایات و کشتار بنا شود. پس از ماجرای غزه، جهان آشکارا دید که آمریکا و متحدانش همه چیزهایی را که برای فشار به دیگران ترویج میکردند، خود نادیده میگیرند و هیچ نهادی نیز نمیتواند آنها را پاسخگو کند.
باتوجهبه سیاستهای فعلی، آینده آمریکا در نظام جهانی چگونه خواهد بود و جمهوری اسلامی ایران با این نظام جهانی چگونه باید برخورد کند؟
آمریکا باید بپذیرد که قدرتهای جدیدی در جهان قد علم کردهاند و میتوانند در بسیاری از عرصهها قدرت او را به چالش بکشند. این به معنای زوال فوری قدرت آمریکا نیست، اما در حوزههای اقتصادی و نظامی، چالشهایی جدی پیش روی او قرار گرفته است؛ مثلا، چین قدرت اقتصادی آمریکا را به چالش میکشد و کشورهایی که بهدنبال تثبیت قدرت منطقهای خود هستند و به تکنولوژیهای نظامی نوین دست یافتهاند، توان نظامی آمریکا را تهدید میکنند. در این میان، ایران نیز باید بپذیرد که نظم جهانی در حال تغییر است و دیگر نباید به آمریکا با همان دیدگاه گذشته نگاه کند، زمانی که به «قرن آمریکایی» معتقد بودند. چندجانبهگرایی باید در اولویت سیاست خارجی ایران قرار گیرد. آمریکا تلاش میکند تا با بهرهگیری از هر رخدادی، جایگاه خود را در نظم جهانی حفظ کند و اگر نظم جدیدی در حال شکلگیری است، همچنان از موقعیت برتری برخوردار باشد؛ به عنوان مثال، بایدن به این تغییر نظم جهانی اذعان کرد و گفت که آمریکا آن را میپذیرد اما در عین حال تلاش میکند که همچنان نقطه ثقل تحولات باشد. اتفاقات در جنگ اوکراین و مواجهه آمریکا با چین و حتی چالشهایی که اروپا با آن مواجه است، هم آمریکا را به چالش میکشد و هم نشان میدهد که آمریکا قصد دارد جایگاه خود را در نظم جدید جهانی حفظ کند.