۱۰ آبان ۱۴۰۳ - ۰۰:۲۵

دکتر جواد منصوری، استاد دانشگاه و مشاور پیشین وزیر امور خارجه‌ است که کتاب «چالش‌های ایران و آمریکا» را به رشته تحریر درآورده است. او معتقد است نظام آموزشی ما نتوانسته به‌خوبی ماهیت نظام سلطه و استعمارگران را برای اقشار مختلف بشکافد و تبیین کند. 

آگاه: اگر بخواهیم تعاملات ایالات‌متحده آمریکا با ایران را در یکصد سال ‌اخیر مورد بررسی قرار دهیم این روابط چه‌فراز و نشیب‌هایی داشته است؟
ورود آمریکا به جریان جنگ جهانی دوم و پس از آن، دخالت در ماجرای اشغال ایران مقدمه‌ای شد برای گسترش روابط بین ایران و آمریکا. پس از پایان جنگ جهانی دوم آمریکا با توجه به شرایط جدید بین‌المللی، تبدیل به یک ابرقدرت بزرگ و تعیین‌کننده‌ در جهان شد. قدرت‌های استعماری تقریبا در آن مقطع بسیار ضعیف شده بودند و آمریکا چون خارج از صحنه جنگ جهانی دوم مانده بود، توانست منافع بسیاری را از آن جنگ به دست آورد. از طرف دیگر، ایران و منطقه خلیج فارس به‌دلیل اینکه منابع عظیم نفتی داشته و دارند و نفت در موقعیت پس از جنگ جهانی دوم برای دولت‌های بزرگ بسیار تعیین‌کننده بود؛ لذا دولت آمریکا حضور در خاورمیانه و تسلط بر کشورهای این منطقه را جزء اهداف استراتژیک خود قرار داد و به‌تدریج و طبق برنامه‌هایی حضورش در خلیج‌فارس را فعال‌تر کرد. پس از آن هم توانست انگلیس را به‌تدریج در صحنه خاورمیانه ضعیف کند و سرانجام بر ایران و عربستان و چند کشور دیگر این منطقه تسلط یابد؛ البته اسرائیل نیز در این زمینه نقش بسزایی داشت.


نهضت ملی‌شدن صنعت نفت یک مقطع دیگری بود که روابط ایران و آمریکا را متحول کرد. در این مقطع آمریکایی‌ها بیش از پیش در ایران حضور پیدا کردند. برخی در داخل ایران تصورشان این بود که آمریکا در هر صورت برای روابط خارجی ایران بهتر از انگلیس است. سرانجام در سال۱۳۳۲ آمریکایی‌ها در راستای اهداف تسلط بر خاورمیانه‌ و با برنامه‌ریزی دقیق و یک کودتا، حکومتی دیکتاتوری را در ایران پایه‌گذاری کردند و به این ترتیب از ۲۸مرداد ۱۳۳۲ روابط ایران و آمریکا وارد مرحله تازه‌ای شد. ۲۵سال حاکمیت آمریکا بر ایران در فاصله سال‌های ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷ مسائل بسیاری را برای کشور ما به وجود آورد اما نکته مهم این است که در آن مقطع آمریکا در مقابل «مردم ایران» قرار گرفت. دولت ایران کاملا وابسته و در اختیار آمریکا بود، به‌نحوی‌که آمریکایی‌ها بر کلیه مسائل ایران مسلط بودند. در این دوران بود که مبارزات ضد آمریکایی ابتدا و ظاهرا علیه نظام سلطنتی پهلوی شکل می‌گرفت اما واقعا و ماهیتا این اعتراضات برای قطع سلطه آمریکا بر ایران بود.
در این ۲۵سال آمریکایی‌ها به گونه‌ای رفتار کردند که گویی تصور نمی‌کردند در ایران انقلابی اتفاق بیفتد. از این منظر انقلاب اسلامی یک واقعه عجیب و باورنکردنی برای آمریکا بود که آنها را در سال۱۳۵۷ وارد یک شرایط کاملا استثنایی درمورد ایران کرد. پیش از پیروزی انقلاب در واقع «مردم ایران» در برابر آمریکا ایستاده بودند اما پس از پیروزی انقلاب مردم ایران به همراه دولت همسو و برگزیده‌شان به مقابله با سلطه‌ آمریکا می‌پرداختند.
پیش از انقلاب مبنای مخالفت ما با آمریکا این بود که آنها نظام فاسدی را به‌عنوان دولت دست‌نشانده خود بر ایران حاکم کرده بودند که حافظ منافع آمریکا در منطقه بود. دیگر اینکه مردم ما احساس می‌کردند آمریکا شدیدتر از انگلیس در حال اسلام‌زدایی از جامعه ایران است و این مسئله‌ مردم ایران را علیه آمریکا بیشتر تحریک می‌کرد. مسئله سوم این بود که آمریکا بزرگ‌ترین حامی اسرائیل بود؛ یعنی حامی بزرگ‌ترین دشمن مسلمانان و به این دلیل مردم مسلمان ایران به‌شدت با آمریکا مبارزه می‌کردند.
پس از یک دوره ۲۵‌ساله سرانجام با شکل‌گیری انقلاب اسلامی روابط ایران و آمریکا وارد دوران جدیدی شد. دشمنی آمریکا با ملت ایران در دوران پس از پیروزی انقلاب را می‌توان به سه مرحله تقسیم کرد؛ اگرچه این مراحل بسیار شبیه به هم هستند. مرحله اول از ابتدای پیروزی انقلاب تا ۱۳آبان ۱۳۵۸ است. در این مرحله، آمریکا در امور داخلی ایران دخالت می‌کرد و می‌خواست انقلاب را به شکست برساند اما مردم علیه آمریکا حرکت کردند. سرانجام باتوجه‌به اینکه آمریکایی‌ها به هیچ شکلی به اعتراضات مردم و دولت ایران درمورد دخالت‌هایشان توجه نمی‌کردند، سفارت آمریکا در تهران تصرف شد. از این پس رابطه دو کشور وارد مرحله‌ای دیگر شد، زیرا روابط دو کشور تقریبا حالتی نامشخص پیدا کرد، چون آمریکا فکر می‌کرد مجددا می‌تواند حکومت پیشین را برگرداند.
مرحله دوم از ۱۳آبان ۱۳۵۸ تا سال۱۳۶۷ یعنی تا پایان جنگ است. دولت آمریکا علنا در مقابل ملت ایران قرار گرفت، تبلیغات گسترده‌ای را علیه ایران به راه انداخت، از ضدانقلاب حمایت کرد و سعی کرد در امور ایران دخالت‌ کند. همچنین اقداماتی را در جریان طبس و کودتای نوژه انجام داد.
پس از تصرف سفارت آمریکا در تهران، دولت ایالات‌متحده به‌شدت در دنیا نسبت به ایران حساس شد. همچنین حکومت و حتی گاهی مردم ایران را یک تهدید جدی قلمداد کرد. از طرف دیگر، تا آن زمان چنین تحقیری از طرف دولتی نسبت به آمریکا سابقه نداشت. لذا آمریکایی‌ها تصمیم گرفتند به طور جدی علیه ملت ایران اقدام کنند و طبعا اقدامات خشونت‌آمیز آنها علیه ایران افزایش یافت. آمریکا پس از این ماجرا روابط خود را با ایران قطع کرد و اموال ایران را بلوکه ساخت. همچنین در بزرگ‌ترین اقدام علیه ایران، جنگ تحمیلی را به راه انداخت اما این نکته حائزاهمیت است که هیچ‌یک از این اقدامات آمریکایی‌ها علیه جمهوری اسلامی ایران به اهداف تعیین‌شده خود نرسید؛ البته گاهی مشکلات و خساراتی را به دولت و ملت ایران وارد کرد اما آمریکا را به هدف مد نظرش نرساند.
پس از پایان جنگ عراق با ایران، تصور آمریکایی‌ها این بود که دولت ایران برای بازسازی دوباره به غرب و آمریکا مراجعه خواهد کرد و عملا سیاست‌هایش را نسبت‌به آنها تعدیل خواهد کرد، اما این‌گونه نشد. طبیعتا ملت ایران یک تنفر روزافزونی از مداخلات آمریکا و سیاست‌های آنها پیدا کرد و به این دلیل روابط ایران و آمریکا همچنان دچار چالش و در وضعیتی مخاطره‌آمیز قرار گرفت.
اما مرحله سوم دشمنی آمریکا با ایران از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۸۸ است که بحث «براندازی از درون» به عنوان اصلی‌ترین برنامه‌ آمریکا در قبال ایران دنبال ‌شد و همچنان هم دنبال می‌شود، اما به سرانجام نرسید. از سال۱۳۸۸ به بعد، آمریکا دشمنی با ایران را علنی‌تر کرده است. آنها تصورشان این است که این بار براندازی را از اقداماتی مثل تحریم‌ها و گسترش تبلیغ علیه ایران به‌ویژه با پیگیری بحث هسته‌ای دنبال کنند؛ به عبارت دیگر، می‌خواهند با این اقدامات در رفتار دولت ایران تغییر به‌وجود بیاورند که به‌حمدلله تا امروز با مقاومت مردم ایران و هوشمندی رهبر انقلاب تیرشان به سنگ خورده است.
ترسی که آمریکایی‌ها از گسترش اسلام سیاسی دارند، یک واقعیت است، زیرا اگر اسلام سیاسی در دنیا گسترش یابد، قطعا سلطه قدرت‌های بزرگ دچار یک چالش بسیار پرهزینه خواهد شد و نهایتا هم معلوم نیست که بتوانند به سلطه‌طلبی‌های خود در سطح بین‌المللی ادامه بدهند؛ بنابراین چالش ایران و آمریکا برای مدتی طولانی ادامه خواهد داشت و این تصور اشتباه است که برخی معتقدند اگر ما مقداری از مواضع‌ خود عقب‌نشینی کنیم، دولت آمریکا هم از دشمنی با ما دست برمی‌دارد. به این دلیل که دولت آمریکا حتی یک موضع‌گیری سیاسی ساده دولتی را هم نمی‌تواند تحمل کند و نسبت‌به آن واکنش نشان می‌دهد و این رفتار نشانه خوبی برای خروج از چالش نیست.

خصومت‌ورزی‌های آمریکا پس از پیروزی انقلاب اسلامی همان‌طور که ‌پیش‌تر هم اشاره کردید، امری غیرقابل انکار است. در مورد دلیل دشمنی‌های ایالات‌متحده آمریکا با ما، از منظر تئوریک بیشتر توضیح دهید؟
با آگاهی از تاریخ شکل‌گیری ایالات‌متحده و همچنین قانون اساسی و سیاست‌های این کشور در طول بیش از ۲۰۰سال گذشته و همچنین موقعیت ویژه جغرافیایی آن، می‌توان گفت که ایالات‌متحده خود را حاکم و مالک جهان می‌داند. به همین دلیل، در دستگاه‌های دولتی آمریکا کمتر از عبارت «سیاست خارجی» استفاده می‌شود و بیشتر سیاست‌های این کشور به گونه‌ای است که گویا آمریکا مالک جهان است. عملکرد این کشور پس از جنگ جهانی دوم کاملا این مسئله را نشان می‌دهد و در نتیجه، ایالات‌متحده در تمامی مسائل جهانی به‌صورت مستقیم و غیرمستقیم دخالت می‌کند و برای خود حق مداخله قائل است.
از سوی دیگر، همانطور که در سوال قبلی اشاره کردم، دشمنی عمیق و سازش‌ناپذیر این رژیم با اسلام، یک واقعیت انکارناپذیر است؛ زیرا اسلام به‌عنوان دینی شناخته می‌شود که در برابر ظلم، تجاوز  و بی‌عدالتی مقاومت می‌کند و تسلیم نمی‌شود. در دو قرن گذشته، این مسئله به‌خوبی روشن شده است. به همین دلیل، آمریکا دشمنی آشتی‌ناپذیری با ملت‌های مسلمان دارد، به‌ویژه با انقلاب اسلامی که می‌خواهد در برابر سلطه آمریکا و متحدانش ایستادگی کند؛ ازاین‌رو، ایالات‌متحده تمام امکانات خود را در زمینه‌های نظامی، رسانه‌ای، اقتصادی و بین‌المللی به کار می‌گیرد تا جمهوری اسلامی را تضعیف کرده و در صورت امکان، تغییر رژیم را عملی سازد؛ همان‌طور که بارها اعلام کرده‌اند.

چرا اعتماد به آمریکا در عرصه بین‌المللی از سوی جمهوری اسلامی همواره با شکست مواجه شده است. ریشه غیرقابل اعتماد بودن آمریکا چیست؟
عملکرد دولت آمریکا در طول یک قرن گذشته به گونه‌ای بوده که برای هر کسی که مطالعات تاریخی داشته باشد و اقدامات این کشور در سطح جهانی را بشناسد، روشن است که یکی از اصول سیاست آمریکا این است که به هیچ‌یک از تعهدات خود پایبند نیست، مگر آنکه کاملا با منافع آمریکا همخوانی داشته باشد. موارد متعددی وجود دارد که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تفاهمنامه‌هایی با آمریکا به‌صورت مکتوب و امضاشده منعقد شده اما آمریکایی‌ها صریحا از انجام تعهدات خود سرباز زده و هیچ‌گونه پاسخگویی در قبال تعهداتشان نداشته‌اند.

 پس از گذشت بیش از ۴۰سال و با وجود تمام بی‌اعتمادی‌هایی که از سوی آمریکا به‌وجود آمده، چرا هنوز هم برخی افراد در داخل کشور نسبت به سیاست‌های آمریکا خوش‌بین هستند؟
شاید این موضوع به این دلیل باشد که ماهیت واقعی این رژیم را به‌درستی نمی‌شناسند، یا اینکه به‌هرحال به نوعی در تعارض با جمهوری اسلامی قرار دارند و گمان می‌کنند که با حمایت از آمریکا می‌توانند علیه جمهوری اسلامی اقدامی انجام دهند.
 سوال آخر درباره آینده نظام بین‌المللی و نحوه تعامل با نظم جهانی در شرایط فعلی سیاست‌های آمریکا است. به نظر شما، روند تحولات بین‌المللی چگونه ارزیابی می‌شود؟ 
به نظر می‌رسد که نقش و کارایی سازمان‌های بین‌المللی در دنیا به‌تدریج در حال کاهش است و همین مسئله باعث شده که دولت‌ها برای حفاظت از منافع خود جدی‌تر و قاطع‌تر عمل کنند و اعتماد کمتری به جریان بین‌المللی داشته باشند. بهترین مثال این موضوع را می‌توان در شرایط فعلی غرب آسیا مشاهده کرد، جایی که آمریکا هر اقدامی که بخواهد انجام می‌دهد، بدون آنکه کوچک‌ترین مسئولیتی بپذیرد یا به قوانین پایبند باشد؛ ازاین‌رو، به‌تدریج دولت‌ها به این نتیجه می‌رسند که نمی‌توانند به آمریکا و سازمان‌های بین‌المللی اعتماد کنند.
درنهایت باید تصریح کنم به نظر می‌رسد که در نظام آموزشی و رسانه‌ای خود، آن‌چنان که باید، نتوانسته‌ایم ماهیت نظام سلطه را برای مردم خود به‌طور دقیق و علمی تبیین کنیم. مردم باید به‌گونه‌ای با مفاهیم استکبارشناسی و استعمارشناسی آشنا شوند که در برابر شعارها، رسانه‌ها، اصطلاحات و وعده‌های آنان دچار تاثیرپذیری نشوند. به نظر من، مراکز آموزشی و رسانه‌ای ما باید در این زمینه تلاش بیشتری داشته باشند. حتی شاید لازم باشد در دانشگاه‌های ما، یک بحث ویژه درباره استکبارشناسی ایجاد شود تا مردم ماهیت واقعی این رژیم را بشناسند. آیا واقعا اینها مدافع بشر، قانون، عدالت، پیشرفت و آزادی هستند؟ اگر عملکرد آمریکا را پس از جنگ جهانی دوم تا به امروز مطالعه کنید و آن را با شعارهایش درباره توسعه، صلح، آزادی، حقوق بشر، قانون و عدالت مقایسه کنید، متوجه خواهید شد که تفاوتی بسیار عمیق وجود دارد؛ اما متاسفانه، بسیاری از مردم این مسئله را نمی‌دانند.