آگاه: جواد امینیمنش، کارشناس دیپلماسی فرهنگی در تعریف دیپلماسی فرهنگی میگوید: هرگاه بخواهیم چیزی را بسازیم، ابتدا به فرهنگ آن نیاز داریم و بعد خود آن. در اینجا، فرهنگ یعنی اندیشه، طرح، روش، ارائه و اثبات. در واقع برای اینکه بتوانیم سازندگی ایجاد کنیم، باید فرهنگش را ابتدا برقرار کنیم. اگر میخواهیم در تولید، جهش داشته باشیم، باید فرهنگش را مدنظر قرار دهیم و اگر میخواهیم جهش تولید را با مشارکت مردم به سرانجام برسانیم، باید که براساس آنچه در جامعه و میان مردم میگذرد، فرهنگش را بسازیم. حال اگر بخواهیم، این کار را در حد متعالی و حد اعلایش به وجود آوریم، همانا گسترش ارتباط با جهان پیرامون است. در واقع رمز موفقیت کشورها در داخل، ایجاد فرهنگ ارتباط درست و مستحکم با خارج است؛ فرهنگی عزتمندانه و هوشمندانه. به جمع این نیاز، میگویند دیپلماسی فرهنگی.
وی افزود: براساس تعریف میلتون کامینگز، دیپلماسی فرهنگی عبارت است از «مبادله و تبادل ایدهها، انگارهها، ایدهآلها، اندیشهها، اطلاعات، هنر، دانش، مهارتها، باورها، سنتها و سایر خاصهها و عناصر فرهنگی میان یک کشور و دیگر کشورها و ملتها برای ایجاد و تقویت درک و فهم متقابل.» دیپلماسی فرهنگی حوزهای از دیپلماسی است که به برقراری، توسعه و پیگیری روابط با کشورهای خارجی از طریق فرهنگ، هنر و آموزش مربوط است. به عبارتی، دیپلماسی فرهنگی با استفاده از فرهنگ و عناصر و مولفههای فرهنگی مانند ایدهها، ارزشها، اطلاعات، هنر، زبان و ادبیات و... بر افکار عمومی دیگر کشورها تاثیر بگذارد و از طریق نزدیک کردن هرچه بیشتر نظرات و افکار مردمان سرزمینهای مختلف و گاه با تاکید بر مشترکات فرهنگی فیمابین، به تقویت تفاهم متقابل کمک کند. دیپلماسی درواقع فن مدیریت تعامل با جهان خارج ازسوی نهادها، سازمانها و دولتهاست. قطعا ابزارها و مکانیسمهای متعددی برای اعمال این مدیریت میتوان به کار گرفت. منظور از دیپلماسی فرهنگی تلاش برای درک، مطلع ساختن، مشارکت دادن و تاثیرگذاردن بر مردم دیگر کشورهاست. بر اساس تعریفی دیگر، دیپلماسی فرهنگی تبادل ایدهها، اطلاعات، هنر و دیگر جنبههای فرهنگ میان ملتها بهمنظور تقویت تفاهم متقابل است. دیپلماسی فرهنگی، درواقع تامین منافع ملی با استفاده از ابزارهای فرهنگی است.
این کارشناس دیپلماسی فرهنگی در پایان بیان کرد: نظریهپردازان زیادی به تعریف دیپلماسی فرهنگی، اهداف و نتایج آن پرداختهاند. ازجمله اینها میتوان به نظریه مالون پرداخت: «معماری بزرگراهی دوطرفه بهمنظور ایجاد کانال برای معرفی تصویر واقعی ارزشهای یک ملت و درعین حال، تلاشی برای دریافت درست تصاویر واقعی از سایر ملتها و فهم ارزشهای آنان است.»
اما سوالی که مطرح میشود این است که سفیران کشورمان در خارج از کشور چقدر در حوزه دیپلماسی موفق بودهاند؟
سفرای مامور به یک کشور برای انتقال فرهنگ کشورشان پیش از آنکه به انجام چنین کاری بخواهند مشغول شوند باید فرهنگ کشوری که در آن هستند را بشناسند تا به این ترتیب بهتر بتوانند تعامل و ارتباط فرهنگی برقرار کنند؛ به عنوان مثال، برای همه ما ایرانیها دیدن اینکه یک فرد خارجی با لهجه خاص خودش میتواند یک شعر عامیانه زبان فارسی را بخواند یا از اصطلاحات روزمره ما استفاده کند خوشایند است، چون این برداشت را داریم که به فرهنگ ایرانی تعلق خاطر پیدا کرده و ما هم برای ارتباط گرفتن با آن فرد میل و رغبت پیدا میکنیم. حالا همین مثال را در مورد سفرای کشورها تصور کنید.اینکه سفرای فرهنگی ایران در خارج از کشور با فرهنگ کشوری که مامور هستند ارتباط بگیرند و از این طریق تبلیغات فرهنگی مربوط به ایران را انجام دهند چیزی است که ما کمتر شاهد آن هستیم. برای همین درحالحاضر بسیاری از ایرانیها سفرای کشورهای انگلیس، سوئیس، آلمان و کره جنوبی را میشناسند اما اگر از مردم این کشورها درباره سفرای ایران بپرسید احتمال اینکه آنها را کسی بشناسد نزدیک به صفر است و این کاری است که دیپلماسی فرهنگی از پس آن برمیآید. درست است که تفاوت و اختلاف فرهنگی بین همه کشورها وجود دارد اما پیدا کردن یکسری اشتراکات یا حتی ساختن یکسری اشتراکات بهعنوان ابزاری برای وسعت ارتباط میان کشورها هم شدنی و مفید فایده است.
باید و نبایدهای دیپلماسی فرهنگی
نظام بهرامی کمیل، جامعهشناس و منتقد فرهنگی و نویسنده کتابهایی چون «گونهشناسی روشنفکران ایرانی» «نامباوری» معتقد است تا شرایط برای دیپلماسی به معنای عام فراهم نشود در دیپلماسی فرهنگی نمیتوان معجزه کرد. ببینید در ۴۰سال گذشته رایزنان فرهنگی ما چقدر اهل فرهنگ و هنر و فعال در این حوزه بودهاند؟ این وضعیت را مقایسه کنید با حضور مثلا آیزایا برلین، اندیشمند انگلیسی، به عنوان مشاور فرهنگی در سفارت انگلستان در اتحاد جماهیر شوروی. من پیشنهاد میکنم حتما کتاب «ذهن روسی در نظام شوروی» اثر برلین و مهمتر از آن کتاب «نامههایی از تهران: خاطرات سفیر کبیر انگلستان در ایران» که ازسوی بولارد نوشته شده مطالعه شود تا بفهمیم ما کجای کار دیپلماسی فرهنگی هستیم و انگلیسیها کجا بودهاند، آنهم در ۵۰ یا صد سال پیش. ببینید که بولارد چگونه با اهالی فرهنگ ایرانی ارتباط برقرار میکرده و چه شناخت عمیقی از افراد و جریانهای ادبی و هنری داشته است.
وی افزود: دقت کنید که در شرایط فعلی چه اندازه به آن میراث مکتوب و معنوی باور هست و حکومت چه اندازه آن را میپذیرد. نخست باید ثابت شود خودمان آن میراث را قبول داریم و به آن افتخار میکنیم، بعد میتوانیم برویم دنبال اشاعه و گسترش آن در خارج از مرزها. وقتی سیاست نانوشته صداوسیما تخریب این میراث است چه انتظاری داریم. درباره بزرگان کشور خودمان چهکار کرده و چه مقدار فیلم، سریال و گزارش تولید کردهایم؟ افرادی را که هیچ خدمت برجستهای به این مردم و این کشور نکردهاند بهعنوان مفاخر جا زدهایم و خادمان و دلاوران ایرانی را حذف کردهایم.
مولفههای دیپلماسی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران
دیپلماسی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران بهعنوان ابزار تامین منافع ملی از طریق ابزارهای فرهنگی روشهای نرمافزاری را میتوان دارای چهار مولفه اصلی دانست:
محتوای دیپلماسی در قالب سیاستهای بینالمللی که این هدف با شاخصهای دینی و ارزشی مکتب تشیع گره خورده است.
ابزارهای فرهنگی و عوامل انتقال در فرآیند دیپلماسی که نوعا نرمافزاری و نافذ در انسانها هستند.
مخاطبان دیپلماسی که جوامع و ساختارهای انسانی اعم از دولتی و غیردولتی و اشخاص حقیقی و حقوقی را شامل میشود.
دیپلماتهای ورزیده و متخصص فرهنگی که عامل اجرای فرآیند دیپلماسی در جوامع هدف هستند.
از سوی دیگر به نظر میرسد ما بیشتر، در این حوزه به دنبال انتقال نگاه مذهبی خود به دنیا بودیم و به همین جهت، دیگر شقوق فرهنگی مورد توجه درخور قرار نگرفتهاند. نبود نگاه تعاملی و تبادل ارزشها در دیپلماسی فرهنگی تعاملات این حوزه و حتی حوزههای دیگر را با کندی مواجه میکند.
تکثر مراجع سیاستگذاری، عدم انسجام ساختاری، عدم همگرایی بین سیاست ورزی در حوزه دیپلماسی فرهنگی از مهمترین چالشهای مدیریتی دیپلماسی فرهنگی است که لازم است دستاندرکاران این حوزه برای آن چارهای بیندیشند.