آگاه: موج چاپ و انتشار کتابهای روانشناسی و جلسات موفقیت و خویشتنشناسی دهه۸۰ به انتشار پست و استوری در کانال و شبکههای اجتماعی رسیده است و بر همین اساس، جستارهای روانشناسانه یا شبهروانشناسانه در بالای فهرست محتواهای فضای مجازی قرار دارند. بهطوریکه بعید است وارد فضای یکی از شبکههای اجتماعی شوید و اظهارنظری از یونگ یا جردن پیترسون یا اسلاوی ژیژک یا یکی از متخصصان علوم رفتاری و روانشناسی خارجی به پیشوازتان نیاید. حتی اینقدر با این شبهدانشها بمباران میشوید که دچار وسواس شوید یا وارد جاده کبکرو میشوید که راه رفتن خودتان هم یادتان میرود و شبیه چیزی میشوید که نمیشناسیدش یا اینکه توانایی یا شرایط اجرای بایدها و نبایدهای این دستورات و رهنمودها را ندارید که در نتیجه مدام این موضوع به شما القا میشود که آدم خوبی نیستید. کارمند خوبی نیستید. دانشجوی خوبی نیستید. والد خوبی نیستید. دانشآموز خوبی نیستید. همسر خوبی نیستید و الی آخر...
به گزارش آگاه؛ مرضیه شرفی خانهدار و مادر دو فرزند است. وی به آگاه میگوید: «من وقت نسبتا زیادی در کانالهای تلگرامی و صفحات اینستاگرامی میگذرانم. اغلب آنها پیامهایی درباره فرزندپروری و بایدها و نبایدهای تربیتی و مادری میدهند. بهطوریکه محقق کردن همه آنها برای من امکانپذیر نیست. به همین دلیل هر شب با این عذاب وجدان میخوابم که مادر خوبی برای فرزندانم نیستم.» شرفی ادامه میدهد: «حتی گاهی کار به جایی میرسد که از به دنیا آوردن فرزندانم بهویژه فرزند دومم پشیمان میشوم، زیرا با تصویری که این شبکهها بهعنوان مادر پیش روی امثال من قرار میدهند کیلومترها فاصله دارم و تربیت فرزند را در صلاحیت خودم نمیدانم.»
گفتههای این مادر نمونهای از احساسات متناقضی است که روانشناسی زرد به مشتریان خود هدیه میکند.
روانشناسی پشت پنجرهای
در برابر این دکانداری و بازار گرمی روانشناسی زرد، علم روانشناسی هم در دانشگاههای ما منشأ غربی دارد و بیشتر از اینکه برای دردهای انسانی و روحی و روانی ما راهحلی پیدا کند، مسئله ایجاد میکند. مسئلههایی که در جوامع مبدأ راهحل محسوب میشوند. ترکیب این دوگانه بازار روانشناسیهای رنگی را در کشور ما سکه کرده است. درعینحال که مشتریان آن را در معرض خطرات بالقوهای قرار داده است.
فربد فدایی، روانپزشک در اینباره به «آگاه» میگوید: «روانشناسی عبارت است از بررسی علمی رفتار طبیعی و انگیزههای آن. همه دوست دارند از رفتارهای دیگران و علل آن سر دربیاورد. نمونه آن خانم مسنی است که عموما در پشت پنجره اتاق خود ناظر رفتوآمد همسایگان است و میخواهد بداند به کجا میروند و از کجا میآیند. چرا میخندند یا چرا افسرده به نظر میرسند. شاید او فرضیههایی هم راجع به علل رفتار آنان داشته باشد. در واقع او نیز مشغول روانشناسی است اما این کار را به روش علمی که معیارهای سختگیرانهای دارد انجام نمیدهد. او روانشناسی عامیانهای را دنبال میکند که بر پایه عقل سلیم است اما در آن عوامل خودآگاه و ناخودآگاه، انگیزههای درونی و بیرونی و علل جسمی رفتارها نقشی ندارند. ممکن است او خانمی از همسایگان را ببیند که میگرید و نتیجه بگیرد لابد برای این خانم اتفاق بدی افتاده است، حال آنکه در واقع آن خانم بهدنبال شنیدن خبر موفقیت فرزندش در کنکور، اشک شوق میریزد.»
وی ادامه میدهد: «از سوی دیگر، طبع بشر عموما راحتطلب و گریزان از زحمت است؛ بنابراین همیشه روشها و توجیهات ساده را بر تبیینهای دشوار ترجیح میدهد؛ بهعنوان مثال جوانی شنیده است که انسان در شب امتحان باید استراحت کند. این جوان که درس خود را بهخوبی نخوانده است به عوض استفاده از فرصت یکشبه برای مرور درس، به سینما میرود تا حسب ظاهر استراحت کرده باشد و در نتیجه فردا هم نمره قبولی نمیگیرد.»
متاع روانشناسی زرد بیمشتری نمیماند
این روانپزشک در بخش دیگری میافزاید: «از ترکیب این دو موضوع یعنی بیاعتنایی به روش درست اما پرزحمت و توجیهات عامیانه، روانشناسی زرد زاییده میشود. آنگاه ما با این توصیه روبهرو میشویم که برای موفقیت و شادمانی در زندگی لازم نیست زحمت بکشید و درس بخوانید و کار کنید، بلکه کافی است روزی پنج دقیقه جلوی آینه بگویید من شاد و موفق میشوم، به همین سادگی روانشناسی زرد در واقع نقش چراغ علاءالدین را برعهده دارد. شما میخواهید صاحب یک قصر شوید؟ لازم نیست به فکر زمین و مصالح و معمار و بنا و سرمایه باشید کافی است دستی به چراغ جادو بکشید، غولی از آن خارج میشود و آرزوهای شما را در یک آن محقق میکند.» وی اظهار میکند: «در روانشناسی زرد، واقعیت به کنار گذاشته میشود تا فرد احساس آرامش و امنیت کند. واقعیت نادیده گرفته میشود تا با تلقین در شخص احساس ایمنی پدید آید. ممکن است بگویید پس از مدتی فرد به واقعیت پی میبرد (یا در واقع با سر به زمین میخورد) درست است اما تعداد افراد راحتطلب و تلقینپذیر چنان زیاد است که متاع روانشناسی زرد بیمشتری نمیماند.»
فدایی خاطرنشان میکند: «نکته مهم آن است که روانشناسی زرد نه فقط بر فرد، بلکه گاهی بر یک مملکت تاثیر میگذارد؛ برای نمونه کشوری به درآمد ناشی از استخراج مس متکی است. از قضا قیمت مس بهشدت کاهش مییابد. مسئولان مملکت که باید در زمان وفور به فکر ساختن اقتصاد کشور میبودند به عوض اذعان بر اشتباه خود، کشور همسایه را مسئول کاهش قیمت مس معرفی و خشم مردم را به سوی آن کشور هدایت میکنند و درنتیجه از علت واقعی غافل میمانند.» وی تاکید میکند: «روانشناسی زرد با ادعاهای نادرست ممکن است موجب مرگ معتقدان خود شود. برای نمونه، فردی ادعا میکند با دست کشیدن بر سر بیمار هر بیماری را درمان میکند. بسیاری از سادهدلان که برای مثال، مبتلا به سرطان هستند و حوصله درمانهای طولانی و خستهکننده پزشکی را ندارند، درمان علمی را رها میکنند و بهدنبال مدعی میروند تا با دست کشیدن بر سر، درمان شوند. چندی بعد این بیماران که با درمان پزشکی قابل معالجه بودند بهعلت پیشرفت سرطان جان خود را از دست میدهند.» بنا به گفته این روانپزشک، «روانشناسی زرد بر ناآگاهی، راحتطلبی و نیازهای روانی افراد متمرکز است؛ بنابراین آگاه کردن عموم از مخاطرات آن، نقشی عمده در سلامت تن و جان مردم دارد.»
بلای ترجمه در علوم انسانی
علت استقبال عموم از این نوع روانشناسی به این خاطر است که میبینند رنجهایی را که دیده نشدند یا عمدا نادیده گرفته شدهاند بیپرده در ملأعام جراحی میکند و تابوی حرف زدن از برخی موضوعات را میشکند. اما توجه نمیکنند که زخم را باز میکند و باز میگذارد. درحالیکه گاهی همراهی همین زخم سربسته، به سیر شناختی یک تمدن منتهی میشود اما یک زخم ناسور باز بسیار آسیبپذیر است و قابل درمان نیست و درمانش مستلزم چند جراحی شناختی و اجتماعی دیگر است؛در نتیجه این شرایط ما را زمینگیر میکند.
گاهی مشاوران که اغلب درسواندههای روانشناسی هستند فرمول کتابهای درسیشان را روی مراجعین خود پیاده میکنند. غافل از اینکه تجربه زیستی بشری خیلی با فرمولهای مطالعاتی غربی متفاوت است. به بیان بهتر، علت انفعال دانش روانشناسی در برابر شبهدانش بازاری آن این است که قادر به ارائه راهحلهای قطعی برای مسائل روانشناختی افراد جامعه است. کارشناسانی مانند رضا پورحسین، دانشیار و عضو هیاتعلمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران در مواجهه با این نقطه ضعف علوم انسانی تاکید دارند که: «رشد علوم انسانی، نسبت به رشد علوم پایه سختتر است؛ چراکه رشد علوم پایه در لابراتوارها و به روش تجربی صورت میگیرد اما رشد علوم انسانی علاوه بر جهد و کوشش به زیربناهای دیگری هم احتیاج دارد. دلیل دوم این است که ما مرجعیت علمی را در این حوزه از علم از دست دادهایم. باید بپذیریم که مرجعیت علوم انسانی هر کشوری باید در همان کشور باشد؛ به عبارت دیگر، در مسئله علوم انسانی باید این دغدغه را داشته باشیم که براساس شناختشناسی جلو برویم و مایههای اصلی علوم انسانی را برای خود تعریف کنیم؛ مثلا چرا ما فلسفه مضاف بومی ازجمله فلسفه روانشناسی، فلسفه تعلیم و تربیت و فلسفه جامعهشناسی نداریم؟ کسانی که میخواهند در حوزه علوم انسانی کاری کنند، نمیدانند نقطهعزیمت کجاست. فکر میکنند «تکثیر علمی» نقطه عزیمت است! درحالیکه تکثیر علمی در علوم انسانی یعنی توجه به مرجعیت علمی دیگران. مثل اینکه شما فکر کنید هرچه مقاله آی.اس.آی بنویسید علم و به تبع آن جامعه شما رشد میکند، درحالیکه اینطور نیست. بنده اسم این کار را تکثیر علم میگذارم. تکثیر علم یعنی کپی کردن علم. شما میتوانید یک یا دو مقاله داشته باشید که آی.اس.آی هم چاپ نکند ولی چون در یک پارادایم مرجعیت بومی نوشته شده، منشأ تحول در جامعه شما باشد.»