۲۲ آبان ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۲

زهرا بذرافکن-خبرنگار گروه فرهنگ: یکی از موفقیت‌های رسانه‌ای در سینمای غرب، شهرت یافتن و پرفروش شدن آثار انیمیشن تولیدشده در کمپانی‌هایی مانند دیزنی و استودیوی پیکسار است. نمونه اخیر آن، انیمیشن «درون بیرون۲» بود که توانست رکورد پرفروش‌ترین انیمیشن تاریخ سینما را بشکند. اگر به تاریخ تولید این انیمیشن‌ها برگردیم، به شیوه دیگری از داستان‌گویی و شخصیت‌پردازی در این آثار برمی‌خوریم؛ از نمونه‌های آن می‌توان به فیلم‌های «سفیدبرفی و هفت کوتوله»، «سیندرلا» یا «علاالدین» اشاره کرد. سیر تحول محتوایی و روایی در این آثار، حالا به انیمیشن‌هایی مانند «بنیادین» (المنتال)، «درون بیرون۲» یا «روح» رسیده‌ است. دیگر خبری از شخصیت‌های تماما منفی یا قهرمان‌های کاملا مثبت نیست. در این گزارش، به سیر تحولی چرخش محتوا و شیوه روایت در این انیمیشن‌ها پرداخته‌ایم.

آگاه: «دیزنی »و «پیکسار »دوتا از بزرگ‌ترین کمپانی‌ها و استودیوهای انیمیشن آمریکایی و هر دو از بزرگ‌ترین شرکت‌های رسانه‌ای با سطح مخاطب جهانی هستند. بسیاری از ما با آثار کوتاه، سریالی و سینمایی این تولیدکننده‌ها بزرگ شده‌ایم، با بسیاری از آنها رویا پرداخته‌ایم و بسیاری از آنها را حتی در بزرگسالی هم دوست داریم.
دیزنی در حدود ۱۰۰سال پیش، در سال۱۹۲۳ به دست والت دیزنی تاسیس شده است و پیکسار نیز در حدود ۵۰سال پیش به دست الکساندر شورو تاسیس شده و آغاز به کار کرده و طی مراحلی در سال‌های بعد، به عنوان یک واحد رسانه‌ای-اقتصادی مستقل آغاز به تولید آثار کرده است. در حدود ۲۰سال پیش، دیزنی طی توافقاتی اقدام به خرید استودیو پیکسار کرد و حالا این شرکت، زیرمجموعه‌ای از کمپانی بزرگ دیزنی است. به‌علاوه، جالب است بدانید که درآمد سالانه ناخالص کمپانی دیزنی در حدود ۸۸میلیارد و ۸۹۸میلیون دلار است. 

دوره‌های تکاملی آثار دیزنی
آغاز محبوبیت انیمیشن‌های دیزنی با محصولات صامت مانند «آلیس در سرزمین عجایب» در همان سال‌های اولیه تاسیس این کمپانی بوده است. یکی از مهم‌ترین دلایل پیشرفت دیزنی و محبوبیت آن نزد مخاطبان، خلاقیت آن در نوآوری، داستان‌سرایی و از همه مهم‌تر، تکنولوژی‌های ساخت آثار انیمیشنی است. اگر از طرفداران طولانی‌مدت دیزنی باشید، بدون شک عصر کارتون‌ها و انیمیشن‌های دوبعدی دیزنی مانند  «پرنسس و قورباغه»، «پینوکیو»، «بامبی» و «شیرشاه» را به یاد دارید. دیزنی از زمان ساخت انیمیشن «پرنسس و قورباغه»، ساخت این‌ نوع انیمیشن‌ها را کنار گذاشت و تحول بزرگی را رقم زد. دیزنی با عناوینی مانند «گیسوکمند»، «موانا» و «فروزن» (یخ‌زده) در مسیر ساخت انیمیشن‌های سه‌بعدی قدم برداشت و با تکنیک‌های جدید خود، جوایز و محبوبیت ویژه‌ای به دست آورد. زمانی که دیزنی، انیمیشن کوتاه «کشتی بخار ویلی» را در سال ۱۹۲۸ ساخت و روی پرده‌های سینما به نمایش درآمد، مخاطبان مجذوب دستاوردهای تکنولوژی و ویژگی‌های جالب شخصیت‌های اصلی آن شدند. از زمان اکران اولین فیلم صدادار «میکی ماوس» (Mickey Mouse)، فناوری‌ دیزنی همچنان با نوآوری‌های پیشگامانه، داستان‌سرایی را روی صحنه و خارج از صحنه تحول بخشیده است.

تحول در شخصیت‌های دیزنی
این آثار در دهه‌های حوالی ۱۹۷۰ میلادی برای پاسخ به نیازهای مخاطب، شروع به شکل دادن به یک تصویر متفاوت از  قهرمان کردند که با جهت‌گیری زیبایی‌شناختی گذشته متفاوت بود. در آثاری مانند «رابین هود»، قهرمانان به گربه و روباهی تبدیل شدند که گرچه بی‌نقص نیستند اما عدالت را اجرا می‌کنند. از اواخر دهه۷۰ میلادی، تصویر کامل قهرمانان کلاسیک از برجسته کردن قدرت شخصی قهرمان به تاکید بر خرد قهرمان تغییر کرد. علاوه‌براین، فردگرایی اولیه و اتحاد و همکاری متاخر هم شیوه روایی متضادی را ایجاد کرد. مهم‌تر از آن، شکوه قهرمان است که دیگر متعلق به قهرمان داستان نیست و در قالب شخصیت‌های معمولی در انیمیشن ارائه می‌شود. در دهه‌های گذشته، مجموعه‌ها و بایگانی شخصیت‌های دیزنی مشغول به جست‌وجو در مورد شیوه‌های دسترسی بیشتر به اثرگذاری عمیق بر مردم ادامه شدند. دیزنی با هدف پاسخگویی به تغییرات در طیف بازار مصرف، تحولی را براساس تئوری «پساانسان‌گرایی» برنامه‌ریزی کرد. جنبش فرهنگی یادشده، استفاده از تکنیک‌هایی را تایید می‌کند که احتمال اینکه انسان‌ها بتوانند از مرزهای موجودیت فعلی خود فراتر روند را افزایش دهد. در مقابل در تاریخچه این دیدگاه، می‌بینیم که شخصیت‌های ابرقهرمان‌ها از تئوری فراانسانی سرچشمه می‌گیرند و قدرت غیرانسانی به آنها داده شده است.

تحول در فرم
موفقیت عظیم فیلم «آرواره‌ها» در سال ۱۹۷۵میلادی و «جنگ ستارگان» در سال ۱۹۷۷ به تولیدکنندگان هالیوود آموخت که از فناوری‌های پیشرفته برای جذب مخاطب و ایجاد درآمدهای قابل‌توجه در باکس‌آفیس (گیشه) استفاده کنند. به بیانی دیگر، دیزنی در ابتدا از فناوری‌های رایانه‌ای استفاده کرد، همچنین فیلم‌های انیمیشنی را به بلاک ‌باسترهای (محصولات موفق به لحاظ تجاری و با بودجه کلان) تماشایی تبدیل کرد. در سال۱۹۸۸ میلادی، «چه کسی برای راجر خرگوش پاپوش دوخت»، نقطه شروع مهم این تغییر شد. از آن زمان، تقریبا هیچ انیمیشنی نبود که هزینه‌ بالای تولید و تبلیغات گسترده را به همراه نداشته باشد. تنها هدف از همه این تغییرات، ایفای نقش بهتر و رفع نیازهای وقت مخاطب است. این دوره تا دهه ۱۹۹۰ پیش رفت و چندین انیمیشن کمپانی دیزنی با نفوذ جهانی خلق شد. انیمیشن‌های دیزنی نیز، مانند فیلم‌های آمریکایی، دیگر تنها به مخاطبان محلی پاسخ نمی‌دهند، بلکه خواهان بازار جهانی بزرگ‌تری هستند.دیزنی در ادامه، شیوه‌ نقاشی‌های سنتی را به‌طور کامل کنار گذاشت و شروع به توسعه فناوری‌های جدید کرد. امروزه انیمیشن‌های سبک سی.جی و سه‌بعدی به پشتوانه اصلی تولید در دیزنی تبدیل شده‌اند. توسعه فناوری‌های جدید، منجر به ایجاد مجموعه‌ای جدید از داستان‌ها، شخصیت‌ها و تصاویر شده است. برای دیزنی قابل درک است که برای منافع تجاری وارد چنین مسیری شود. با این‌حال، برای بسیاری از افراد در صنعت انیمیشن، تصمیمی که دیزنی گرفت، خوشایند نبود. در سال‌های اخیر، انیمیشن‌های ابرقهرمانی و سوررئال به‌تدریج درحال کم‌شدن بودند. در مقابل، فیلم‌های تجربی‌تر و توجه بیشتر به ایده‌های مردم عادی، رشد کردند. 

تحول در روایت
انیمیشن‌های متاخر دیزنی، همچنین در انتخاب داستان متنوع‌تر شده و در شکل‌دادن به تصاویر قهرمان به اوج کم‌سابقه‌ای رسیده است؛ گونه‌های آن از این قرار است: «علاءالدین» و «هرکول»، اقتباس‌های اساطیری از خاورمیانه، «پوکاهونتاس» و «مولان» از افسانه‌های تاریخی، «تارزان» و «گوژپشت نوتردام» از آثار ادبی معروف یا حتی «شیر شاه». دیزنی در این دوره، به‌طور کامل فرهنگ‌های جهان را بررسی کرد و درعین‌حال آنها را با ارزش‌های آمریکایی بازسازی کرد. تثبیت هویت قهرمان دیگر به ویژگی‌های زمینه‌ای او بستگی ندارد، بلکه به انتخاب‌های مستقل شخصیت بستگی دارد. علاوه بر این، در سیر تکمیل ماموریت قهرمانان، آنها دچار سردرگمی و احساسات واقعی انسانی می‌شوند. مخاطب در واقع می‌تواند از طریق توصیف تغییرات درونی شخصیت‌ها، با آنها احساس نزدیکی واقعی کند.

ورود به قرن جدید
از سال ۲۰۰۱ میلادی و از زمان ورود به قرن جدید، مخاطبان شروع به شکایت کردند که فیلم‌های دیزنی روزبه‌روز پس‌رونده و قدیمی‌تر می‌شوند، درحالی‌که رقبای دیزنی فعالانه در پی اشغال بازار بودند؛ بنابراین، مجموعه‌ای از شکست‌های دیزنی در باکس‌آفیس، تحول تازه‌ای را ضروری کرد. آثار دیزنی در دهه‌های اولیه قرن جدید در سه گونه تولید و پخش می‌شد: ابر قهرمانی و سوررئالیسم، مانند «سیاره گنج»، «رالف خراب» و «قهرمان بزرگ ۶». مدرن، مانند «ملاقات با رابینسون‌ها»، «تیزپا» و «زوتوپیا» و افسانه‌های مدرن در ظاهر و لباس افسانه‌های سنتی، مانند «شجاع» و «یخ‌زده». در این دوره، فیلم‌های انیمیشن دیزنی شروع به نمایش چند مضمون و گفتمان کردند که بخشی از آن، برجسته کردن و ستایش علم و فناوری بود و علاوه بر آن، حاوی مفاهیم مربوط به ویژگی‌های شخصیتی و مراقبت فردی و حتی کنایه و شوخی‌های دنیای واقعی بود که همگی نیز، بر مبنای ارزش‌های جامعه آمریکایی بود. همچنین، هویت قهرمانان متنوع‌تر شده بود و قهرمانانی فانی، قهرمانانی رمانتیک و نیز قهرمانانی متضاد در این انیمیشن‌ها ظاهر می‌شدند. درعین‌حال، دیزنی به شکل عمدی، روند رشد قهرمان را به تصویر نمی‌کشد، بلکه فقط تبدیل شخص به قهرمان را در نقطه عطف داستان نشان می‌دهد. نوع عملکرد آنها نیز، از «خودپرستی» تا «فدا کردن خود برای دیگران» متنوع است و تثبیت هویت قهرمان در گرو ایجاد دستاوردهای بزرگ و شناخت خود، پیگیری خود و حتی شکستن خود است.

به سوی درون‌نگری
در سال‌های اخیر، ایده جدید دیگری بی‌صدا در جریان است و به‌سرعت، بازار آثار نمایشی را به خود اختصاص داده است. اطلاعاتی که آثار دیزنی مایل به انتقال آن است، از قدرت و توانایی بیرونی تبدیل به احساس و پویایی روانی و درونی شده است. در اصل، مردم فیلم‌ها را به مثابه سازندگان رویاهای خود می‌گیرند، برای آنکه امیدوارند به عنوان شخصیت‌های اصلی فیلم، زندگی شگفت‌انگیز و موفقی داشته باشند. حالا با فراگیری توجه بیشتر به «خود»، مردم ترسی از رویارویی با جنبه تاریک شخصیت‌ها ندارند. علاوه‌بر این، آنها مایل به بحث در مورد ترس، ناامیدی و عادی‌سازی آن هستند که در گذشته، در جریان محتوایی اصلی قابل قبول نبود. دیزنی در ادامه، به این نکته پی برد که با خلق شخصیت‌هایی با احساسات پیچیده انسانی می‌تواند شروع به برآوردن نیازهای تازه و امروزین مردم کند و این اولین ایجاد تغییر، او را آشکارا به موفقیت رساند. 
ترس، نوعی تجربه هیجانی شدید و به‌طور عمده، سرکوب شده است که افراد در مواجهه با موقعیت خطرناک خاصی با آن مواجه می‌شوند و در جریانات روزمره افراد کاملا رایج است. برخلاف آثار سنتی، با توصیف عمیق احساساتی از جنس ترس، «فروزن» اولین انیمیشنی است که انسان واقعی را با به تصویر کشیدن این احساسات پیچیده نشان می‌دهد. جدا از جلوه‌های انیمیشنی قابل‌توجه، یکی از مهم‌ترین معیارهایی که به موفقیت فوق‌العاده آن کمک کرد، این بود که این اثر، دیدگاه مردم را در مورد جنبه‌های تاریک شخصیت‌های بشری تقویت کرد.
 از طریق این انیمیشن، مخاطب می‌تواند ببیند که شخصیت السا چگونه با موفقیت از خواهرش و نیز احساسات و افکار او مانند ترس، عصبانیت، اضطراب و سایر واکنش‌های منفی دیگر، محافظت می‌کند. این اثر، کلیشه‌ای را می‌شکند و آن هم این است که انیمیشن‌های دیزنی به‌ندرت ‌«پیچیدگی‌های انسانی» را نشان می‌دادند، با عمق احساسات انسانی روبه‌رو می‌شدند و نمایی از رفتار را منعکس می‌کردند که برای روابط انسانی ارزش قائل است. این یک جریان قابل‌قبول در فرهنگ پست مدرن است، برای آنکه با نگرش روزانه مردم و مخاطبانش مطابقت دارد. ارزش‌های افراد فارغ از اینکه با چه نگرشی موافق هستند، شروع به واگرایی می‌کند و تفاوت‌ها را با محصولات یا شخصیت‌های پیچیده در آثار نمایشی ادراک می‌کنند. با این حال، در این دوره هنوز هم می‌توانستیم سایه یک ابرقهرمان را در «فروزن» ببینیم. باتوجه‌به قدرت خارق‌العاده ایجاد یخ و برف، ژانر ابرقهرمانی همچنان برای پروردن شخصیت السا مفید است. در این انیمیشن و نمونه‌های مشابه آن، یعنی انیمیشن‌های «موانا» یا «شجاع»، عناصر ساده طبیعی در حول شخصیت‌های ابرقهرمانی شکل گرفته و معنا می‌یافتند؛ مثلا شخصیت السا در «فروزن» قدرتی مبنی بر عناصر ساده طبیعی داشت و نیز در فیلم، بسیار بر عناصر چهارگانه طبیعت، یعنی آب، خاک، آتش و باد اشاره می‌شد. همه چیز بر مبنای این عناصر شکل می‌گرفت و معنا می‌یافت و نیز، خوبی و بدی نه به شکل یک شخصیت، که به شکل نیروهایی در شخصیت‌های مختلف تبلور یافته بود. به بیان ساده‌تر، ما دیگر با شخصیت‌های منفی یا مثبت مواجه نیستیم، ما شخصیت‌هایی را می‌بینیم که با پویایی‌ها و نیروهای درونی از منفی تا مثبت (مانند خشم، عشق، خوشحالی، حسادت و ...) درگیر بوده و تمایل به سازگاری هرچه بیشتر با این نیروها و احساسات درونی دارند. در عین حال، روابط میان‌فردی این شخصیت‌ها از اهمیت بالایی برخوردارند و از درگیری‌های اصلی شخصیت‌ها برای رسیدگی و سازگاری در مسیر تحول در داستان است. 

دوره متأخر دیزنی
آخرین دوره تحولات آثار انیمیشنی شناخته شده جهان که همه از محصولات دیزنی است، دوره‌ای است که در آن، تمام مفاهیم در ساده‌ترین شکل و در عین حال، انسانی‌ترین حالت آن بیان و ارائه شده است. نمونه‌های این آثار، «درون بیرون ۱ و ۲»، «بنیادین» و تا حدی «روح» و «کوکو» است که هر دو محبوبیت گسترده‌ای در سطح جهان یافتند و رکوردهای ویژه‌ای در فروش از خود به جا گذاشتند. 
حالا دیگر عناصر ساده طبیعی با شخصیت‌های ابرقهرمانی معنا نمی‌یابند، بلکه خود این عناصر هستند که در جای شخصیت‌های اصلی نشسته‌اند و در عین‌حال، پیچیدگی‌های روابط انسانی را با جزئیات آن به نمایش می‌گذارند. در دوره‌های پیشین، مرگ و نابودی در این انیمیشن‌ها از مفاهیم ممنوعه به شمار می‌آمدند، گویی مخاطب از بیان آنها می‌ترسید و بنابراین، تولیدکنندگان نیز از نمایش آن در داستان امتناع می‌کردند. در سال‌های گذشته در انیمیشن‌هایی مانند «روح» و «کوکو» این مفاهیم به تمامی تجلی یافته و تابوی آن شکسته است. دیزنی با گسترش مرگ‌آگاهی در جریان‌های علمی و فرهنگی جهان همراه شده و قصه‌اش را کاملا بر آن متمرکز می‌کند. 
از سوی دیگر، موضوع «ناکامی» هم به عرصه آثار نمایشی رسید و در معرض قضاوت و ارزیابی مخاطب قرار گرفت؛ موضوعی که در غالب انیمیشن‌ها معنایی نداشت و در مقابل، این تنها مفهوم «پیروزی و موفقیت» بود که در شخصیت‌های دیزنی گنجانده شده و ارزش‌گذاری بالایی می‌شد. در دو انیمیشن‌ یادشده، تلاش طولانی و بدون منتهی شدن به موفقیت، اساس قصه قرار گرفت و در عوض، مفاهیمی مانند لذت بردن از لحظه و مفاهیم ساده‌تر مورد توجه و محوریت اصلی قصه قرار گرفت.