آگاه: این غلبه ممکن است خودخواسته یا ناخواسته باشد. اما در روزگار ما، اجرای الگوی غلبه فرهنگ اقلیت بر فرهنگ اکثریت، مسئلهای است که کمتر مورد دقت قرار گرفته است. جایگزینی الگوهای جدیدی که امروزه بهدقت در محصولات فرهنگی درحال اجرا هستند، از موارد اصلی غلبه فرهنگ اقلیت بر اکثریت است. اجرای جایگزینی شخصیت اول فیلمها با نقشهای رنگینپوست بهمنظور الگوسازی جدید یا جایگزینی پررنگ و گلدرشت نقش اقلیتهای جنسی و جنسیتی در این فیلمها و داستانها، نمونه همگونسازی معکوس فرهنگی در غرب است. مسئلهای که باید برای آن راهحلی اندیشید.
همگونسازی فرهنگی
همگونسازی فرهنگی (Cultural Assimilation) فرآیندی است که در آن افراد یا گروههای فرهنگی، ویژگیها، باورها، آداب و رسوم و سبک زندگی خود را با فرهنگ غالب یا جامعه میزبان تطبیق میدهند و بهتدریج در آن ادغام میشوند. این فرآیند معمولا در جوامعی رخ میدهد که مهاجران، اقلیتهای قومی، یا گروههای فرهنگی متفاوت با فرهنگ غالب در تعامل قرار میگیرند. همگونسازی فرهنگی میتواند بهصورت داوطلبانه یا تحت فشار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی اتفاق بیفتد و هدف آن ایجاد یکپارچگی و هماهنگی بین گروههای مختلف در جامعه است.
فرآیند همگونسازی فرهنگی معمولا با تماس فرهنگی آغاز میشود، یعنی زمانی که دو یا چند گروه فرهنگی با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. این تماس میتواند از طریق مهاجرت، تجارت، جنگ یا استعمار ایجاد شود. پس از آن، مرحله تطبیق فرهنگی آغاز میشود، جایی که گروههای فرهنگی شروع به یادگیری و پذیرش عناصر فرهنگی یکدیگر میکنند. این ممکن است شامل یادگیری زبان جدید، پذیرش آداب و رسوم، یا تغییر در سبک زندگی باشد. در مرحله بعدی، ادغام فرهنگی اتفاق میافتد، جایی که گروههای فرهنگی بهتدریج در فرهنگ غالب حل میشوند و هویت فرهنگی اصلی خود را از دست میدهند. درنهایت، یکپارچگی کامل رخ میدهد، جایی که تفاوتهای فرهنگی قبلی کمرنگ یا ناپدید میشوند.
اشکال آسیمیلاسیون
همگونسازی فرهنگی میتواند به اشکال مختلفی اتفاق بیفتد. در همگونسازی داوطلبانه، افراد یا گروهها بهطور اختیاری و با میل خود، فرهنگ جدید را میپذیرند. این ممکن است بهدلیل تمایل به پیشرفت اجتماعی، اقتصادی، یا بهبود کیفیت زندگی باشد. در مقابل، همگونسازی اجباری زمانی رخ میدهد که گروههای فرهنگی تحت فشار سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی مجبور به پذیرش فرهنگ غالب میشوند. این نوع همگونسازی اغلب با ازدستدادن هویت فرهنگی اصلی همراه است. همچنین، همگونسازی جزئی وجود دارد، جایی که برخی عناصر فرهنگی اصلی حفظ میشوند، درحالیکه سایر عناصر با فرهنگ غالب تطبیق داده میشوند.
عوامل تاثیرگذار همگونسازی
عوامل متعددی میتوانند بر فرآیند همگونسازی فرهنگی تاثیر بگذارند. زبان یکی از مهمترین عوامل است، زیرا یادگیری زبان جدید ابزار اصلی ارتباط و انتقال فرهنگ است. سیستمهای آموزشی نیز نقش مهمی در ترویج فرهنگ غالب و کاهش تفاوتهای فرهنگی ایفا میکنند. رسانههای جمعی مانند تلویزیون، رادیو، و اینترنت میتوانند فرهنگ غالب را گسترش دهند و بر نگرشها و رفتارهای افراد تاثیر بگذارند. قوانین و سیاستهای دولتها نیز میتوانند همگونسازی فرهنگی را تسهیل یا محدود کنند. علاوهبر این، شرایط اقتصادی میتواند بر تمایل افراد به پذیرش فرهنگ جدید تاثیر بگذارد؛ برای مثال، مهاجران ممکن است برای بهبود وضعیت اقتصادی خود، فرهنگ جدید را بپذیرند.
پیامدهای همگونسازی
همگونسازی فرهنگی میتواند پیامدهای مثبت و منفی داشته باشد. از جنبه مثبت، این فرآیند میتواند به افزایش همبستگی اجتماعی کمک کند، زیرا کاهش تنشهای بین گروههای مختلف و ایجاد جامعهای یکپارچه را تسهیل میکند. همچنین، پذیرش فرهنگ جدید میتواند ارتباطات بین افراد و گروهها را آسانتر کند و فرصتهای اقتصادی بهتری را برای افراد فراهم آورد. با این حال، همگونسازی فرهنگی میتواند پیامدهای منفی نیز داشته باشد. یکی از مهمترین این پیامدها، ازدستدادن هویت فرهنگی است، جایی که زبانها، آداب و رسوم، و سنتهای فرهنگی ممکن است نابود شوند. علاوهبراین، افرادی که مجبور به پذیرش فرهنگ جدید میشوند، ممکن است احساس تنهایی و انزوا کنند و بین حفظ هویت فرهنگی اصلی و پذیرش فرهنگ جدید دچار تضادهای درونی شوند.
نمونههای گذشته
نمونههای تاریخی زیادی از همگونسازی فرهنگی وجود دارد. ایالاتمتحده آمریکا بهعنوان یک «کوره ذوب فرهنگها» شناخته میشود، جایی که مهاجران از سراسر جهان بهتدریج در فرهنگ آمریکایی ادغام شدهاند. در دوران استعمار نیز قدرتهای استعماری اغلب فرهنگهای محلی را سرکوب کرده و فرهنگ خود را تحمیل میکردند؛ بهعنوانمثال، در کشورهایی مانند هند و آفریقا، استعمارگران زبان، مذهب و سیستمهای آموزشی خود را به مردم محلی تحمیل کردند. در چین نیز دولت در برخی مناطق، مانند تبت و سینکیانگ، سیاستهای همگونسازی فرهنگی را برای تقویت یکپارچگی ملی اجرا کرده است.
بحران جدید
اما اکنون سیاست فرهنگی غرب، در جهت معکوس حرکت میکند. محلی که برای عادیسازی الگوهای دلخواه آنان، فرهنگ اقلیت را به فرهنگ اکثریت غلبه داده و با تولید محصولات بسیار زیاد فرهنگی و نشر آن در جامعه جهانی، سعی در القای فرهنگ جدید به جای فرهنگ اکثریت دارد. پیش از این، ارزش خانواده در اکثریت جامعه جهانی پذیرفته شده بود. ارزش رسیدگی به قوم و طایفه و دستگیری از ایشان، از جمله مواردی بود که باید در راستای آن اقدام میشد و از پسندیدهترین اقدامات افراد شمرده میشد.
اما اینک، با القای الگوهای اقلیت، خانوادههای جدید غربی که در آنها خبری از نقشهای اصیل نیست و تعاریف غربی بر آنها حاکم است در داستانها، فیلمها و روایتها بهعنوان جریانی عادی ترویج داده میشود. همجنسگرایی یکی از ابعاد عادی زندگی شمرده میشود.
تعاریف فردگرایی و فردمحوری، در مقابل هویت جمعی و الگوی حمایت از خانواده و جامعه، بهشدت ترویج میشود و با چنین رویکردی، «تو مهمی» به جای «کمک به دیگران» نقش میبندد. جمعیت جهان و جامعه، اهمیت خود را از دست میدهد و دیگر «کنج خلوت» اهمیت بیشتری دارد تا «معنای زندگی».
این بحران تا جایی شدید شده که تنهایی را بهعنوان نقشی یکتا برای افراد در نظر میگیرند و شخصیت رنگینپوستان را برجسته میکنند، نه بهعنوان اهمیت به مبارزه با نژادپرستی، بلکه بهعنوان فردگرایی محض و در تقابل با جامعه.
با چنین رویکردی، نسلی که در معرض این فرهنگ جدید قرار میگیرد، با همگونسازی معکوس فرهنگی مواجه میشود و در ادامه، انتظارات اقلیت جای خود را به هویت فرهنگی اکثریت خواهد داد. درصورتیکه برای مواجهه و مقابله با چنین موقعیتی آماده نباشیم، بهزودی باید آماده باختن فرهنگ اکثریت به اقلیتی ساخته شده از ذهن سیاستگذاران غربی باشیم.
نظر شما