سیدعلی میرفتاح، هنرمند نقاش، گرافیست و روزنامه‌نگار باسابقه کشورمان که امسال پرتره‌ای هم از شهید آوینی کشیده بود و در اولین روز از هفته هنر رونمایی شد، دیروز گفت‌وگوی مفصلی با گروه هنر خبرگزاری مهر داشت که در ادامه چکیده‌ای از این گفت‌وگو را می‌خوانید.

آگاه: میرفتاح درباره تغییر مسیرش از رسانه به هنر و نقاشی گفته است: روزی رسید که با خودم فکر کردم دیگر روزنامه‌نگاری کافی است، چون با وجود تلاش زیادی که می‌کردم، نمی‌توانستم کاری را از پیش ببرم. چراکه امروز با روی کار آمدن پلتفرم‌های جدید، روزنامه‌نگاری به حاشیه رفته است. هم‌اکنون مردم روزنامه نمی‌خرند و نمی‌خوانند و شکل‌وشمایل خواندن در حال عوض‌شدن است. منی که روزی فکر می‌کردم روزنامه زنده است و باید حفظش کرد، روزنامه‌نگاری را به این امید که کتابی بنویسم و آن کتاب را ماندگار کنم، کنار گذاشتم زیرا معتقدم که نتیجه کار روزنامه‌نگار مانند نوشته‌ای است که روی یخ قرار می‌گیرد و بعد از مدتی از بین می‌رود. در همین زمان، به صورت عجیبی شوروشوق خفته نقاشی در من بیدار شد و ارتباطم را با مخاطبانم حفظ کرد. بنابراین بقیه کارها را بوسیدم و کنار گذاشتم و سفت‌وسخت مشغول کار نقاشی شدم. نقاشی‌کردن، آدم را به کنج عزلت می‌برد و او را منزوی می‌کند. این انزوا، درِ دنیای جدیدی را به روی من باز کرد و در طرف دیگر نیز مخاطبان ارتباط خوبی با آثارم گرفتند.
وی همچنین در خصوص نام‌هایی که برای نمایشگاه‌هایش انتخاب می‌کند، توضیح داد: سعی کردم که برای انتخاب عنوان نمایشگاه‌هایم، فکری نکنم و هر آنچه را که در لحظه به ذهنم می‌رسد، برای عنوان آثار و نمایشگاه‌هایم برگزینم. مثلاً اخیراً نقاشی را کشیدم که یک کرگدن را در میان‌برگ درختان نشان می‌دهد. من نام آن نقاشی را «گوزن‌ها» گذاشتم چون زمانی که آن را می‌کشیدم، به یاد یکی از جملات مسعود کیمیایی افتادم که می‌گفت «بعضی وقت‌ها، شاخ گوزن‌ها به شاخ گوزن‌های دیگر یا شاخه درختان گیر می‌کند. در این مواقع گوزنی که شاخ‌هایش گیرکرده، نمی‌تواند از جایش حرکت کند.» در اینجا می‌خواهم کمی درباره نمایشگاه «چه سرسبز بود دره من» برایتان بگویم؛ من بچه شاه عبدالعظیم و جنوب تهران هستم و فضای دهه ۶۰ تأثیر زیادی روی شخصیتم گذاشته است. بسیاری از دوستان من شهید شدند و گویا منطقه شاه عبدالعظیم، به‌مثابه «دره» جوانی من بود که افرادی که در آن بودند یعنی دوستان و جوانانی که در حال حاضر اکثر آنها شهید شده‌اند، هیچ‌وقت از ذهنم نرفتند و نمی‌روند. بنابراین بدون آنکه به دام نوستالژی بیفتم، تصمیم گرفتم که نمایشگاه «چه سرسبز بود دره من» را برقرار کنم. جان فورد هم فیلمی با همین عنوان دارد که آن فیلم داستان محله‌ای را روایت می‌کند که آدم‌هایش مناسبات کاری و اجتماعی خاصی دارند.
این گرافیست و روزنامه‌نگار در خصوص هنر انقلاب اسلامی بیان کرده است: ما در دهه ۶۰، یکی از کشورهای ممتاز دنیا بودیم. زیرا اتفاق بی‌نظیری در کشورمان افتاده بود و نقاشی‌ها از گالری‌ها به خیابان، اجتماع، مساجد، سنگرها و خانه مردم آمده بودند. اما در دهه ۷۰، مانند کشورهای دیگر شدیم. امروز، پول و امکانات هست، اما کسی نمی‌داند هنر تجسمی یعنی چه! هنر تجسمی، می‌تواند سطح سلیقه مخاطب را بالا ببرد و باعث می‌شود که مردم بتوانند دنیای مدرن را درک و فهم کنند. شما امروز در شهر تصویر خوشایند هنری و درجه‌یکی را نمی‌بینید. این در صورتی است که تهران می‌تواند شهری مدرن باشد. امروز، ما مدیر هنری آشنا با هنرهای تجسمی به‌ویژه نقاشی نداریم، چون فهمی از نوع مدیریت برخی از امور نداریم. همچون رسانه که نیاز به مدیرانی دارد که فهم درستی از کارکرد رسانه دارند. این روزها زیبایی محیط شهری تهران، تعریف خاص و ویژه‌ای برای مدیران شهری ندارد و من با دیدن برخی از آثار هنری نصب شده روی دیوار شهر، تصور می‌کنم که تبدیل به شهربازی شده‌اند. اگر ما یک امتحان زیبایی‌شناسی را از مدیران شهری و هنری شهر تهران بگیریم، بعید است که آنها بتوانند نمره خوبی از این امتحان بگیرند، چون سلیقه‌شان از ظاهرشان مشخص می‌شود؛ طبیعی است افرادی که چنان سلیقه‌ای دارند، نتوانند برای زیباسازی شهر کاری بکنند.
میرفتاح در بخش پایانی این گفت‌وگو از وضعیت موجود گلایه کرده و گفته است: مدیران هنری شهر تهران هم‌اکنون به سمت استفاده از هوش مصنوعی رفته‌اند و این هوش مصنوعی هم منشأ ابتذال خواهد شد. ما به نهضت جمال‌شناسی هنری نیاز داریم. هم‌اکنون، نقاشی و هنرهای تجسمی، هنر شکم‌سیرها قلمداد می‌شود و این در صورتی است که این هنرها باید عام‌تر شوند. دلم خیلی برای هویت بصری شهر تهران می‌سوزد؛ یک نهاد دولتی یک نقاشی مرتبط با وقایع غزه را از من خرید و آن را بنر کرد. این بنر در یک مکان نامناسب نصب شد و من نمی‌دانم که این کار یعنی چه؟! همان‌طور که می‌دانید قرار بود ژنرال عالی‌رتبه‌ای چون شهید سپهبد قاسم سلیمانی، نمادی برای اقشار مختلف جامعه باشد، اما مدیران هنری از تصویر و نام ایشان بی‌مورد و نامناسب استفاده کرده‌اند و با این روششان، کاری را انجام داده‌اند که اگر کسی برای تخریب آن شخصیت پول می‌گرفت، نمی‌توانست انجام بدهد. امروز مجسمه‌های شهری که پیش از انقلاب ساخته شده‌اند، بهتر از مجسمه‌هایی هستند که بعد از انقلاب ساخته شده‌اند! این در صورتی است که ما هنرمندان درجه‌یکی را داریم که در اروپا کار می‌کنند. برای مثال، ما هیچ نماد هنری در میدان امام خمینی(ره) نداریم. در واقع، جمهوری اسلامی ایران، دو مشکل دارد. دوستان این نظام، بی‌وفا، بدسلیقه، بی‌حال، بی‌رمق و تنبل هستند و دشمنانش بی‌امان کار می‌کنند. من می‌گویم یک حکمران عاقل باید به کارهای سیاسی خودش برسد و با کارهای مردمی کاری نداشته باشد، چراکه اغلب مدیران ما مداخله نامناسبی در همه امور دارند. من می‌خواهم بگویم که ما می‌توانستیم در مورد حمایت از مردم غزه، بی‌دین و با دین و بی‌حجاب و باحجاب را کنار هم بگذاریم زیرا این مسئله، یک مسئله انسانی است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.