آگاه: هلن آدامز کِلِر ۲۷ ژوئن ۱۸۸۰ در تاسکامبیا آلاباما متولد شد و در ۱ ژوئن ۱۹۶۸ در ایستُن کنتیکت درگذشت. او نویسنده نابینا و ناشنوای آمریکایی بود که در ۱۸ ماهگی در اثر ابتلا به بیماری مننژیت، بینایی و شنوایی خود را از دست داد و ارتباطش با دنیای بیرون قطع شد. هنگامی که کلر ۶ سال داشت، او را به الکساندر گراهام بل نشان دادند و گراهام بل پس از معاینه، یک معلم ۲۰ ساله به نام آن سالیوان (میسی) را که در موسسه آموزش نابینایان پرکینز در بوستون فعالیت میکرد، برای آموزش او فرستاد.
کلر، بین سالهای ۱۸۸۸ و ۱۸۹۰ زمستانها را در موسسه پرکینز، برای آموزش خط بریل گذراند، سپس زیر نظر «سارا فولر» در بوستون، برای آموختن صحبتکردن، دورهای آموزشی و تدریجی را آغاز کرد. او همچنین لبخوانی از طریق لمس دهان و گلوی شخص صحبتکننده را فراگرفت. او از زمانی که در دانشگاه «رادکلیف» دانشجو بود، نگارش را آغاز کرد و این حرفه را ۵۰ سال ادامه داد. او علاوهبر «زندگی من» ۱۱ کتاب و مقالات بیشماری در زمینه نابینایی، ناشنوایی، مسائل اجتماعی و حقوق زنان نوشته است.
ممکن است برای خیلیها این سوال پیش بیاید که چرا پرداختن به هلن کلر مهم است و پاسخ مشخص است؛ کلر نشان داد که «امید» همیشه نجاتدهنده است، حتی وقتی چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن نداشته باشی. یک لحظه تصور کنید که برای چند دقیقه همهجا تاریک شده است و هیچ صدایی به گوشتان نمیرسد. اگر قبول دارید که قرارگرفتن در چنین شرایطی با ترس همراه است، باید بدانید که نهتنها برای چند دقیقه که هلن کلر از ۱۸ ماهگی تا آخر عمر در چنین شرایطی قرار گرفته است. اما آیا او از زندگی ناامید شد؟ آیا هیچ تلاشی برای موفق شدن نکرد؟ یا به زمینوزمان بدوبیراه گفت؟ پاسخ همه این سوالات منفی است. او بر خلاف کاری که بسیاری از افراد ممکن است در چنین شرایطی انجام دهند، مسیری متفاوت را در پیش گرفت و به یکی از تاثیرگذارترین آدمهای قرن ۲۱ تبدیل شد.
دیدار و آشنایی با مارک تواین
چاپ نخستین کتاب در دوران دانشگاه سبب شد تا هلن پس از فارغالتحصیلی از مدرسه به کالج آمادگی دختران در کمبریج انگلیس برود. او در آن زمان میان مردم از محبوبیت خاصی برخوردار بود و با افراد مشهور و تاثیرگذار ارتباط داشت. هلن با نویسنده مشهور آمریکایی، «مارک تواین» نیز دوستی صمیمانهای داشت و از طریق او با فردی آشنا شد که مخارج دانشگاهش را برعهده گرفت. در تمامی این سالها سالیوان، هلن را در کلاسهای درس همراهی میکرد تا سخنرانیها و متنها را برایش تفسیر کند. تا آن زمان هلن در راههای ارتباطی مختلف مثل لبخوانی از طریق لمس، خواندن خطوط بریل، تایپکردن و هجیکردن با انگشتان مهارت بالایی کسب کرده بود. بنابراین با کمک سالیوان نخستین کتاب خود را با عنوان «داستان زندگی من» به رشته تحریر درآورد.
دفاع از حقوق معلولان و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی سبب شد تا هلن در ۲۴ سالگی از دانشگاه فارغالتحصیل شود. بعد از آن تصمیم گرفت با دنیای بیرون ارتباط بیشتری برقرار و از این طریق به بهبود زندگی افراد معلول بهخصوص نابینایان و ناشنوایان کمک کند. او بعد از فارغالتحصیلی، عضو حزب سوسیالیست شد و مقالات بسیاری در این زمینه چاپ کرد. هلن که خود در دنیای صامت به سر میبرد، تبدیل به صدایی برای دفاع از حقوق معلولان شده بود. او با درمیانگذاشتن داستان و تجربیات زندگی خود به دیگران امید و انگیزه میبخشید. هلن در تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سده ۲۰ نقش بسزایی داشت و مسائل بسیاری از جمله حقوق و مشکلات بانوان، صلحطلبی، رفاه معلولان، سوءتغذیه، کنترل بارداری ناخواسته و.. را موردبحث قرار داد.
او همچنین در موسسات و سازمانهای مختلف برای دفاع از حقوق معلولان و کمک به آموزش آنها عضویت داشت و با شرکت در پویشهای خیریه به افزایش آگاهی مردم نسبت به نابینایی و ناشنوایی و جذب منابع مالی برای معلولان کمک میکرد. هلن از دانشگاههای مختلف سراسر جهان از جمله دانشگاه تمپل و هاروارد نیز مدرک دکترای افتخاری دریافت کرد.
هلن کلر، هرگز نیاز نابینایان و نابینا - ناشنوایان دیگر را از نظر دور نمیداشت. هلن «مرکز ملی هلن کلر برای جوانان و بزرگسالان نابینا - ناشنوا» را پایهگذاری کرد. درست است که او یک زن نابینا بود، اما در تمام دوران زندگی خود، صدها برابر یک آدم عادی و در زمینههای گوناگون کتاب خوانده بود. او حتی بیشتر از بسیاری از افراد تندرست، موزیک گوش میداد و خوشی را درک میکرد. ازآنجاکه وجود یک بانوی نابینا و ناشنوا که برخلاف تمام این دشواریها، صحنه زندگی و مبارزه را ترک نکرد و هیچگاه ناامید، منزوی و گوشهگیر نشد، برای مردم جالب و حتی شگفتانگیز بود؛ وقتی قرار شد از زندگی او فیلمی تهیه کنند، خود هلن، اجرای نقش نخست (نقش هلن کلر) را به عهده گرفت و زندگی پر ماجرایش را بازسازی کرد.
نظر شما