۲۶ شهریور ۱۴۰۴ - ۱۱:۲۰
کد خبر: ۱۶٬۱۹۹

فیلم «ناتورِدشت» ساخته محمدرضا خردمندان که این روزها روی پرده سینما در حال اکران است، یک درام اجتماعی رئالیستی است که مبتنی بر یک رخداد واقعی ساخته شده است. نام این فیلم برگرفته از کتابی به نام «ناتوردشت» نوشته سلینجر است که البته قصه‌ای مشترک ندارند و ارجاعاتی از این کتاب نیز در فیلم دیده نمی‌شود که بگوییم با یک اقتباس ادبی مواجهیم. به‌نظر می‌رسد تنها وجه مشترک کتاب و فیلم کشمکش‌های درونی شخصیت‌های قصه است. فیلم براساس ماجرای واقعی گم‌شدن یک دختربچه خردسال در اردیبهشت سال ۱۴۰۳ در استان گلستان ساخته شده؛ اتفاقی که خود واجد ماهیتی دراماتیک است، اما برای تبدیل‌شدن به یک درام سینمایی نیازمند پردازشی داستانی بود.

روایت نمادین گم‌گشتگی انسان معاصر

آگاه: تعلیق‌پذیری و شخصیت‌پردازی کمک کرد تا با غنی‌ترشدن مصالح داستانی، درام به‌نوعی تریلر تبدیل شده و کشش بیشتری برای تماشا پیدا کند. کششی که صرفا به تعلیق بیرونی گم‌شدن دختربچه وابسته نیست، بلکه به تعلیق درونی یک رمزگشایی از دلایل و انگیزه‌های پنهان‌کردن او هم متکی است. اگرچه روند این رمزگشایی در ریتم دچار افت‌وخیز می‌شود، اما درنهایت می‌تواند به خلق فضایی مبهم و ملتهب دست بزند که مخاطب را تا پایان درام با خود همراه کند. این روند به‌ویژه با پایان‌بندی نفس‌گیر فیلم، صورت‌بندی اثربخشی پیدا می‌کند و از التهاب به التیام می‌رسد. التیامی رهایی‌بخش که با حس خوب مخاطب گره می‌خورد تا حتی نوعی کاتارسیس را تجربه کند. به‌عبارت‌دیگر فرازوفرودهایی که در چرخه دراماتیکی فیلم رخ می‌دهد در وهله نهایی به یک نوع تجربه رستگاری ختم می‌شود که همین ویژگی به انسجام و قوام فیلم کمک کرده و «ناتورِدشت» را به فیلمی خوش‌ساخت تبدیل کرده است. داستان درباره گم‌شدن دختری چهارساله به نام «یسنا» است. احمد پیران محیط‌بان بازنشسته با شنیدن این موضوع تصمیم می‌گیرد به اهالی روستا کمک کند. او از فضای مجازی استفاده می‌کند تا افراد بیشتری به کمک بیایند و همین امر سبب می‌شود تا گروه‌های زیادی به روستا بیایند. اگرچه قصه درباره یک رخداد فردی، یعنی گم‌شدن دختر و همکاری اهالی یک روستا برای پیداکردن اوست؛ اما تصویری کلان‌تر از بحران و نقش همبستگی اجتماعی در حل آن را در خوانشی نمادین بازنمایی می‌کند.

روایت نمادین گم‌گشتگی انسان معاصر
در روایت این درام پرتنش، مرزهای اخلاقی و عاطفی آدم‌ها به چالش کشیده شده و گویی مورد آزمونی عملی قرار می‌گیرد. در این آزمون ملتهب، مسئولیت‌پذیری انسانی - اخلاقی شخصیت‌ها محک می‌خورد تا مرزهای پاکی و پلشتی روشن شود. اینکه آدمی در بزنگاه‌های اخلاقی چقدر به آدمیت خود وفادار است یا مصلحت و منفعت شخصی، او را از مرزهای زیست اخلاقی خارج می‌کند. همین مواجهه‌های متفاوت با بحران در بزنگاه‌های اخلاقی است که مرزهای انسانی را روشن می‌کند و فیلم براساس همین مفهوم اخلاقی صورت‌بندی‌شده است. از این حیث می‌توان فیلم را از منظر جامعه‌شناسی روابط انسانی مورد واکاوی قرار داد. ازجمله مفاهیمی مثل همبستگی اجتماعی و همیاری نوع‌دوستانه و دیگرخواهانه در جهان درونی قصه تنیده شده بدون اینکه در دام سانتی مانتالیسم اخلاقی بیفتد. ضمن اینکه مفهوم امید اجتماعی حول محور مفهوم نجات و نجابت به‌خوبی دراماتیزه شده و در این بین نقش رسانه‌های نوین و مجازی هم به‌مثابه ابزاری وحدت‌بخش، کارکرد همدلانه پیدا می‌کند تا درنهایت به روایت یک تجربه رهایی‌بخش دست بزند. گویی در یک خوانش نمادین و کلان، فیلم به بازنمایی موقعیت انسان گمگشده امروز و سردرگمی‌های ناشی از بحران‌های اجتماعی می‌پردازد. به روایت نمادین گم‌گشتگی انسان معاصر که درنهایت جز با همدلی و همبستگی، راهی به نجات و رستگاری ندارد.
در تبیین این وضعیت فردی - اجتماعی، نزاع و نبرد میان دو نیروی خیر و شر در شمایل دو کاراکتر اصلی فیلم یعنی «احمد» (هادی حجازی‌فر) و «آیهان» (میرسعید مولویان) هم بر جذابیت دراماتیکی قصه افزوده و هم این کهن‌الگوی اخلاقی خیر و شر را در شمایل شخصیت‌های قصه، ملموس و باورپذیر کرده است. ضمن اینکه این تقابل، دوگانه قهرمان و ضدقهرمان را به‌درستی ترسیم کرده و از ظرفیت اخلاقی - عاطفی آن به نفع درام بهره می‌برد. البته که نباید بازی‌های خوب هادی حجازی‌فر و میرسعید مولویان در شکل‌گیری این دوگانه را نادیده گرفت. همچنان که نباید بازی کوتاه اما موثر سعید آقاخانی را از یاد برد.
فارغ از سویه‌های مضمونی قصه، فرم و ساختار بصری فیلم هم به کمک فیلم می‌آید که با رنگ‌آمیزی و نورپردازی مناسب و البته فضاسازی درست به خلق قاب‌های زیباشناختی می‌انجامد که امکان حظ بصری را هم برای مخاطب فراهم می‌کند. به‌عبارت‌دیگر جزییات در فضاسازی و قاب‌بندی‌های زیبا به همراه استفاده درست از موسیقی متن کمک کرده تا فرم بصری جذابی شکل بگیرد. با اینکه فیلم به دلیل رمزگشایی از یک گم‌شدگی، سویه معمایی پیدا می‌کند، اما تمرکز فیلمساز بر روابط آدم و شخصیت‌ها بوده و درام برمبنای آنها شکل گرفته و پیش می‌رود. درنهایت و در وهله نهایی، این نه‌فقط پیدا شدن «یسنا» که پیروزی خیر بر شر و امید به روشنایی است که پایان قصه را رقم می‌زند. پایانی که تولد یک امید است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.