زهرا بذرافکن - سرویس فرهنگی: بعد از آثاری چون «ماجرای نیمروز»، «امکان مینا»، «مصلحت» و دیگر آثار سینمایی در فضای سیاسی و در بستر تاریخی اواخر دهه 50 و اوایل دهه 60، فیلم «ضد» آمد تا جسورانه حرف تازهای به مجموعه قبلی بیفزاید. اینکه چقدر در این امر موفق است را مخاطبش باید بگوید اما تلاش فیلم برای به صدا در آوردن زنگ هشداری که مدتها درگیر خاموشی بوده، آن گوشه تاریکی است که باید بیشتر دیده شود. در همین راستا آگاه در این گفتوگو به این اثر از زاویه دید فیلمساز و دغدغه شخصی او پرداخته است.
به نظر میرسد که بررسی و بازنمایی درست مسئله نفوذ و به خصوص تاکید بر وجود و قوتش در زمان کنونی دغدغه شماست که این از دو اثر «لباس شخصی» و »ضد» برمیآید، آیا طرح این موضوع را رسالت خودتان میدانید؟
بله طبیعتا، فیلمساز اگر جز دغدغهاش را بسازد فیلمش به نتیجه نمیرسد، هنر ذاتا طوری است که اگر غیر از دغدغه هنرمند دربیاید، نتیجهای که باید بدهد را نمیدهد و طبیعتا این مسئله از دغدغه شخصی من نشات گرفته است.
با عطف به سوال قبل، شما تاکنون دو اثر اولیهای که ساختید جریان نفوذ را در دهه حساس 60 روایت کردید و با پایانبندیهای خاصی که داشتید روایت را به زمانه فعلی وصل کردید، آیا دغدغه و برنامهای دارید که درباره نفوذ در زمان حال هم روایت کنید؟
بیشتر منظورم این است که مسئله نفوذ را محدود به دوران اوایل انقلاب ندانند، چون کماکان باقی و جدی است و عمدا یا سهوا برخی نهادهای امنیتی تلاش دارند که بگویند حل شده یا سطحش پایین آمده در حالی که اینطور نیست و این نفوذ باقی مانده، گره خورده به خیلی از ناکارآمدیهای مملکت و ضربههایی که به ما زده و تلفات زیادی هم دادهایم. مسئله اصلی من این بوده که بگویم این جریان ادامه دارد و قابل پیگیری است که در نهایت منجر به باز شدن این پروندهها شود و برای مردم جدی شده و مورد مطالبه قرار گیرد و منتهی به پیگیری شود، تا اینکه مقدمهای برای فیلم باشد که آن هم بستگی به شرایط آینده دارد که به سوژه و ایدهای برسم که مطابق با دغدغهام باشد یا نه
پس بستگی به شرایط دارد و خودتان به طور خاص برنامهای ندارید؟
برنامه برای ادامه دار شدن داستان این فیلم سینمایی خیر، بیشتر این مضمون برای من مسئله بوده است که جریان نفوذ محدود به دوران تاریخی فیلم یا دهه 60 نشود.
و ساخت قصهای از نفوذ در دوره حاضر چطور؟
بله گفتم، بحث جدی است. وقتی یک شخصی همچون کشمیری که جانشین دبیر شواری عالی امنیت ملی بوده است به عنوان یک نفوذی رئیس جمهور کشور را ترور میکند، نمیتوانیم بگوییم محدود به همان دوره است و اصلا نفوذ یک فرد نیست، یک جریان است، یک مبارزه علیه انقلاب است و طبیعتا ادامه دارد. فردی چون کشمیری اگر همان موقع سیاه نمیشد شاید حالا رئیس جمهور کشور بود. آیا الان نظیرش را نداریم؟ به نظرم ساده گرفتن موضوع است که بخواهیم بگوییم ادامهای ندارد و هر آنچه بوده همان موقع کشف شده است. به طور کلی هم پدیده نفوذ و کشف آن پدیده پیچیدهای است، حتی اگر نفوذی دستگیر شده و اعتراف کند هم باز نمیشود به تحلیلهای صددرصد قطعی رسید ولی مسئله این است که این جریان هنوز فعال است و هنوز از ما تلفات میگیرد.
در ادامه سوال قبل و با توجه به موانعی که برای اکران فیلم «لباس شخصی» وجود داشت، آیا با این حال همچنان حاضر هستید در این فضا کار کنید؟
بله صددرصد، به هر حال ایستادگی هنرمند پای دغدغه و رساندن حرفش به مردم جنگیدن و تحمل سختی میخواهد، صبوری و مقاومت نیاز دارد. قبلش میدانیم که هزینههایی دارد و باید تلاش کرد و کم نیاورد، مخصوصا زمانی که از دل دغدغه شخصی هم میآید.
و هزینهاش را به جان میخرید؟
تلاش میکنم اینطور باشد و بیشتر ذهنم معطوف به این است که بی دغدغه نباشم.
آخرین اثر شما در فضا و موضوع دیگری روایت شده، آیا به خاطر سختی و محدودیتهای کارکردن در ژانر و فضای قبلی (نفوذ)، این موضوع را رها کردهاید یا اینکه فکر میکنید رسالتتان را به سرانجام رساندهاید؟
هر زمانی ذهن، افکار و دغدغه ما به یک پدیده گره میخورد؛ مسئله نفوذ، مسئله جدی و دغدغه من هست اما احساس میکنم با ساخت آن دو اثر چیزی که میخواستم بگویم را توانستم بگویم، حالا اینکه حرف جدیدی برای گفتن داشته باشم یا خیر، بستگی به زمان و شرایط آینده دارد.
من علاقمند به تاریخ هستم و تاریخ را پیگیری میکنم و به همین خاطر هم فیلمهایم همیشه اقتباسی از واقعیت است. در همین پژوهشها رسیدم به زلزله بم در سال 82 و نقش شهید کاظمی در آن. دیدم که از این زاویه چقدر حرف بهروزی است برای مسائل فعلی ما و میتوانم درباره خلاای که حس میکنم هست در قالب فیلم احمد حرف بزنم و احساس کردم گفتنش در شرایط فعلی و در این فیلم ضرورت است؛ چرا که تاریخ همیشه در حال تکرار است و اتفاقی که در سال 82 افتاد تجربه ای بود که به درد امروز کشور میخورد.
شما قبلا در برنامه نقد سینما گفتید تنها امیدتان برای اکران فیلم لباس شخصی، رسیدن فیلم به دست رهبری است، در حال حاضر هم وضعیت اکران «لباس شخصی» همانقدر نا امید کننده است؟ و آیا علت ممانعت از اکران آن مشخص شده است؟
نه اول اینکه مشخص نیست، چرا که افرادی که جلوی فیلم را گرفتند تا الان یک جلسه هم با من برگذار نکردند و همیشه با واسطه حرف زدهاند، چه از طریق دوستان اوج یا تهیهکننده یا حتی سازمان سینمایی. گفتند که جلوی فیلم گرفته شود به دلایل مختلف که هربار هم دلیل جدیدی مطرح میشود. ما به هر طریق قانونی که ممکن بوده پیگیری کردهایم و به بن بست رسیدیم. زیاد اهل گفت و گو و نشستن و حرف زدن و شنیدن حرفهای ما برای یکی کردن دیدگاهها نبودند. برای همین تنها امید ما این است و میخواهیم که تکلیفمان زودتر مشخص شود که آیا فیلمی که ساختیم در راستای خدمت به مردم، خدمت به کشور و حاکمیت است یا نه. من احساس میکنم که سلیقه آنها در مواجهه با این فیلم غیر هنری و غیر فرهنگی بوده، یعنی با زاویه دیدی که مخاطب سینما فیلم را میبیند، نمیبینند برای همین دچار سوء تفاهم شدهاند. البته اگر حتی قصد و قرضی نباشد و عمدی هم در کار نباشد، چرا که فیلم، جریان اصلی نفوذ را مطرح میکند. برای همین تمام تلاشمان این است که به هر طریقی که شده فیلم به دست رهبر معظم انقلاب برسد که هم تکلیف ما با فیلم روشن شود و بدانیم واکنش ایشان چیست و هم اگر موافق اکران فیلم باشند بتوانیم امید داشته باشیم که فیلم اکران شود.
پس هنوز پیگیر هستید و برای اکران کوتاه نیامدهاید؟
بله صددرصد ولی هنوز به راهی که منجر به نتیجه شود و دسترسی را برایمان سهل کند نرسیدهایم
طبق گفت و گوهایی که شما و باقی عوامل فیلم ضد داشتید، گفتید که بخشهایی از فیلم و همینطور فیلمنامه از اثر حذف شده است تا روایت برای مخاطب طولانی نشود با این حال نقدهای زیادی به فیلم شد با این مضمون که شخصیتپردازی و حتی پرداخت به روایت ضعیف بوده یا از قصه زده است، نظر خودتان در این باره چیست؟
به هر حال فیلم در مرحله مونتاژ در معرض یک تصمیمگیری کلی قرار میگیرد و اینطور نبوده است که اتفاق مهمی افتاده باشد یا اطلاعات مهم و تاثیرگذاری از فیلم حذف شده باشد، سکانسهای حذف شده در حد روتوش بوده ولی آنچه که به نمایش درآمده تقریبا همان است که در فیلمنامه بوده است و حذفیات جزئی بودهاند و تاثیر زیادی در خروجی نداشته است.
روایتی هست که فیلمنامه اصلی در مورد سه شخصیت خانم بوده به نام «اعظم، منیژه و بیتا» که شخصیت اعظم حذف شده است و به طور کلی محوریت از یک داستان درباره سه خانم برداشته شده و به فضاهای دیگر و شخصیت اصلی سعید پرداخته، علت این تغییر چه بوده است؟
آنچه که من بعدا فهمیدم این بود که این فیلمنامه از سالها قبلتر در حوزه هنری نوشته شده و زمانی که من به پروژه دعوت شدم با فیلمنامهای مواجه شدم که آقای ترابنژاد نوشته بود و به من پیشنهاد داده شد و من پذیرفتم و وارد مراحل بازنویسی شد و بعد از انجام بازنویسی شروع به ساخت کردیم. این روایتی که گفتید را هم من شنیدهام و آن مربوط به قبل از ورود من به پروژه است و تغییراتی است که توسط تهیه کننده و بقیه انجام شده است.
در پلانهای آخر، شخصی گمنام سر و کلهاش در فیلم پیدا شد که برخی گفتند محمدرضا کلاهی او بوده است و نه سعید، بالاخره کدام شخصت به محمدرضا کلاهی نزدیک بوده است؟
آنچه در فیلم است بر اساس واقعیت است. ما تقریبا چند کاراکتر را در شخصیت سعید جای دادیم و با این حال شخصیت سعید یک شخصیت کاملا مطابق بر واقعیت نیست؛ بخشی از آن بر اساس زندگی کلاهی، بخشی از آن بر اساس زندگی کشمیری است. بر پایه اطلاعاتی که داشتیم شخصی در حزب بوده که دم مرز دستگیر شده و با سیانور اقدام به خودکشی میکند و بنابراین با الهام از این واقعیتها شخصیت سعید خلق شده است.
آیا قصد و برنامهای برای سریالسازی در آینده دارید؟ و در چه فضایی خواهد بود؟
در مورد سریالسازی برنامهام این است که اگر خدا کمک کند سریال «شهید لاجوردی» را برای تلویزیون کار کنم بعد از پروژه سینمایی احمد. این سریال درباره زندگی شهید لاجوردی در اوایل دوران مبارزات تا شهادت ایشان است که تقریبا چهار دهه در سریال بررسی میشود؛ دهههای 40، 50، 60 و 70. فیلمنامه سریال نوشته شده و در حال بازنویسی آن هستیم و بعد از اتمام جشنواره فجر کار تولید این سریال شروع میشود.
نظر شما