شاید در انتهای این کتاب با نویسنده همدل باشیم که برای مواجه شدن با اضطراب نه می‌توان به طور مطلق به پذیرش اضطراب و درمان آن همچون آیین بودا یا نظریات روانکاوانه رسید نه همچون اگزیستانسیالیست‌ها ضمن پذیرش، به تامل در آن بسنده کرد و آن را نشانه آزادی دانست و نه مانند مارکسیست‌ها رفع آن را به کنشگری حواله داد، او معتقد است پیکار و مقابله با اضطراب مستلزم پذیرش، کنشگری و تامل است و چه بسا ترکیبی هوشمندانه از این سه، دستورالعملی سودمند برای کنار آمدن با اضطراب به دست دهد.

رهایی از اضطراب جهان با «پذیرش، تامل و کنشگری»

آگاه: خبرگزاری کتاب ایران در متن معرفی کتاب «اضطراب: یک راهنمای فلسفی» اثر سمیر چوپرا آورده: اضطراب از آن دست مقولاتی است که در دنیای امروز وقتی از آن صحبت می‌کنیم بیش از همه فکرمان به سمت روانشناسی یا روان‌پزشکی می‌رود تا این اختلال فراگیر جامعه امروزی را با روش‌های تجربی و معطوف به درمان‌های دارویی یا در پاره‌ای موارد راهکارهای روانشناسانه رفع کنیم. اما آنهایی که اهل اندیشه و فلسفه هستند، می‌دانند که اضطراب یکی از دغدغه‌های فلسفی بعضی از فیلسوفان بوده که آن را از تعاریف فیزیولوژیک متمایز می‌کند و واکاوی آن را در ساحتی نظرورزانه و فلسفی در دستور کار خود قرار می‌دهد. رهایی از اضطراب جهان با «پذیرش، تامل و کنشگری» از فیلسوفانی نظیر کی‌یرکگور که اساسا اضطراب را یکی از محورهای اصلی فلسفیدن‌هایشان قرار داده بوده بودند تا نیچه و هایدگر و سارتر و دیگر اگزیستانسیالیست‌ها و حتی مارکس و مارکوزه نمی‌توانند از تامل به اضطراب اجتناب کنند و درباره‌اش حرف نزنند. سمیر چوپرا استاد فلسفه‌ای است که در کتابی جدید با عنوان «اضطراب: یک راهنمای فلسفی» سراغ اضطراب می‌رود تا آن را نه فقط به عنوان یک اختلال روان‌شناختی بلکه مسئله‌ای فلسفی بررسی کند و نشان دهد چگونه می‌توان با اضطراب زندگی‌مان مواجه شویم.
او معتقد است در حالی که به نظر می‌رسد ترس و نگرانی ریشه در فلان و بهمان ابژه و وضعیت دارد، اضطراب بی‌حساب و کتاب است، نوعی دلهره بی‌شکل است، «ترس از هیچ». چرا چنین حسی سراغ ما می‌آید و چرا می‌تواند عذابمان بدهد؟ به گفته چوپرا اضطراب ارتباطی تنگاتنگ با فلسفه دارد و برای بشر وضعیتی فراگیر و همیشگی است. اما اضطراب صرفا مشکلی نیست که فلسفه برایش راه‌حلی ارائه دهد، دردی نیست که فلسفه صرفا دوایی برایش داشته باشد. بلکه اضطراب و فلسفه رابطه‌ای عمیق‌تر با هم دارند؛ اضطراب دقیقا همان «خاکی» است که فلسفه از آن می‌روید و می‌شکفد. چرا که شکل خاصی از اضطراب، همان که در کندوکاو فلسفی بروز می‌یابد، واکنش بنیادی بشر به تنهایی، میرایی و محدودیت‌های معرفت‌شناختی خود است. 
چوپرا می‌گوید کتاب حاضر مقدمه‌ای است بر نظریه‌های فلسفی اضطراب. تاملات فلسفی بودا، فریدریش نیچه، سورن کی‌یرکگور، پل تیلیش، مارتین هایدگر، زیگموند فروید حاکی از آن است که مضطرب بودن یعنی همانا انسان بودن و انسان بودن نیز یعنی مضطرب بودن. مضطرب بودن مهر تاییدی است بر انسان بودن و فردی‌ات ما. اما شاید اینکه از این کتاب به عنوان مقدمه یاد کنیم، کمی برای خواننده سوال‌برانگیز باشد که یعنی قرار نیست راه‌حلی در آن پیدا شود؟ همه چیز به یک مقدمه تقلیل پیدا می‌کند؟ پاسخ هم آری است و هم خیر. آری از آن جهت که نویسنده کتاب چندان نظریات فیلسوفانی را که از آنها یاد می‌کند، بسط نمی‌دهد اما آنقدری به آن می‌پردازد که خواننده بداند چگونه می‌تواند با اضطرابش از منظری فلسفی مواجه شود. چوپرا از چهار منظر به بحث اضطراب ورود می‌کند؛ او در بخش نخست، آیین بودا را گونه‌ای فلسفه باستانی می‌داند که آگاهانه خود را درمان یا دارو معرفی می‌کند. آیینی که مدعی می‌شود اضطراب بشر مبتنی بر کج‌فهمی‌ای درباره خودمان و سرشتمان است. اضطراب ما گونه‌ای رنج وجودی است، نامطلوب است و می‌توان ریشه‌کنش کرد و این مسئله مستلزم این است که باید طی راه با آن کنار بیاییم و رویارو شویم. 
نکته مهمی که نویسنده این کتاب به آن اشاره می‌کند این است: آرامشی که تمرین‌هایی که آیین بودا برای ما در نظر می‌گیرد تا از این اضطراب وجودی‌مان خلاص شویم، اگر تا سرمقصد نهایی‌شان پیش برده شوند، به «محوِ کامل یا کم‌وبیش کاملِ احساساتی همچون خشم، ترس و سوگ» منتهی می‌شود. با وجود بنیان‌های سیاسی و اخلاقیِ احساساتی همچون خشم که عموما مطلوب‌اند، چه بسا ما طالب زندگی‌ای چنین عاری از احساس و عاطفه نباشیم؛ یکی از ایرادهایی که به آیین بودا وارد می‌شود همین است. 
چوپرا در بخش دوم سراغ سنت اگزیستانسیالیستی اروپا در قرن نوزدهم و بیستم می‌رود که معتقد بودند اضطراب خود نشان و نماد آزادی و زندگی اصیل است و گریزگاهی ممتاز به خودیابی و دانش. باید راهی پیدا کنیم برای همزیستی با اضطراب و در واقع با اضطرابمان به استقبال دغدغه‌هایمان برویم چرا که بدیل این وضع زندگی غیراصیلی است توام با «خودفریبی». او در این واکاوی سراغ کی‌یرکگور فیلسوف اضطراب، نیچه، هایدگر و سارتر می‌رود و به نظر می‌رسد آنطور که با زندگی شخصی خود نویسنده همخوانی دارد، این نظرگاه توانسته بخش مهمی از اضطراب‌های او را در زندگی‌اش قابل تحمل کند. نویسنده کتاب در سومین نظرگاه به اضطراب، نظریه روان‌کاوی فروید را مورد بررسی قرار می‌دهد. به گفته این کتاب، فروید معتقد است اضطراب بخشی اجتناب‌ناپذیر از وضع بشر متمدن است، ولی آن را در کنار سرکوب بیرونی و درونی و تعارضات روانی قرار می‌دهد و نوعی نشانه و هشدار سرکوب‌ها و تعارضات می‌داند. از نظر فروید سرکوب و تعارض را باید فهمید و به رسمیت شناخت و در آنچه هویت خود می‌دانیم درآمیخت.
 چوپرا در بخش پایانی کتاب، سراغ اندیشه‌های مارکسیستی می‌رود تا از نظرگاه «ازخودبیگانگیِ مادی» به اضطراب نگاه کند و در این واکاوی از نظریات مارکوزه و مارکس بهره می‌برد. به اعتقاد آنها اضطراب واکنشی انسانی است به وضع مادی غیرانسانی و بیگانه‌کننده حیات اجتماعی ما، وضعیتی که موجب از خودبیگانگی ما می‌شود؛ به جای پذیرفتن آن، باید (گاه به نحوی افراطی) برای تغییر جهان اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خود تلاش کنیم تا نقش اضطراب‌زای آن در زندگی‌مان را کاهش دهیم.
 اما شاید در انتهای این کتاب با نویسنده همدل باشیم که برای مواجه شدن با اضطراب نه می‌توان به طور مطلق به پذیرش اضطراب و درمان آن همچون آیین بودا یا نظریات روانکاوانه رسید نه همچون اگزیستانسیالیست‌ها ضمن پذیرش، به تامل در آن بسنده کرد و آن را نشانه آزادی دانست و نه مانند مارکسیست‌ها رفع آن را به کنشگری حواله داد، او معتقد است پیکار و مقابله با اضطراب مستلزم پذیرش، کنشگری و تامل است؛ و چه بسا ترکیبی هوشمندانه از این سه، دستورالعملی سودمند برای کنار آمدن با اضطراب به دست دهد. کتاب «اضطراب: یک راهنمای فلسفی» نوشته سمیر چوپرا با ترجمه نصرالله مرادیانی در نشر بیدگل منتشر شده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.