آگاه: این سنت، برخلاف ظاهر سادهاش، در عمق خود یک سازوکار جهتدهی به حافظه جمعی، مدیریت روایت و کشف و حمایت از نویسندگان و یکی از قویترین ابزارهای راهبری فرهنگی در دست حاکمیت است. کتاب را از حاشیه به متن میآورد، نویسنده را از گمنامی بیرون میکشد و برای ناشر و نهادهای فرهنگی سیگنال سیاستی صادر میکند. اما هر ابزار قدرتمند، هم ظرفیت رشد دارد و هم امکان انحراف. همین ابزار، اگر بدون ارزیابی، نوسازی و طراحی آینده ادامه یابد، میتواند از یک «نیروی محرک»، به یک «سازه مصرفشده» تبدیل شود. بنابراین واکاوی فرصتها و تهدیدهای آن، شرط تداوم کارآمدیاش است.
نقطه عقلانی، نه نفی این سنت است و نه ستایش بیچونوچرای آن؛ بلکه تبدیل آن به یک «سیاست عمومی هوشمند»، که در آن تقریظ، آغاز یک فرآیند است نه پایان آن: آغاز گفتوگو، نقد، آموزش، تربیت نویسنده و اتصال ادبیات انقلاب به مسائل واقعی و متکثر ایران امروز.
تقریظ، یک «اشاره ساده» نیست؛ سیگنالبخش است. وقتی رهبر انقلاب بر یک کتاب یادداشت مینویسند، این اقدام سه پیام همزمان میسازد:
۱. این حوزه موضوعی ارزشمند است.
۲. این شکل روایتگری مطلوب است.
۳. نویسنده و ناشر این مسیر، شایسته تقدیر و استمرارند.
در یک نظام فرهنگی پراکنده و متکثر که نهادهای مختلف گاهی سیاستهای متعارض دارند، این سنت نقش نقطه ثقل را بازی میکند و باعث میشود سرمایه انسانی و نهادی حول محور مشخصی صفآرایی کند.
به زبان صریحتر: تقریظ، کانال هدایت جریان فرهنگی در سطح ملی است. یکی از چالشهای جوامع پساجنگ، فراموشی تدریجی تجربه تاریخی است. جنگ ایران، با همه پهنا و عمقش، اگر در حافظه عمومی ثبت نشود، به فاصله چند نسل صرفا «یک فصل کتاب تاریخ» میشود.
تقریظ دقیقا اینجا به کار میآید:
روایتهای شفاهی را ثبت میکند.
تجربههای خام را تبدیل به متن ماندگار میسازد.
به خاطره فردی، ارزش اجتماعی میدهد.
و از همه مهمتر، روایت رسمی را از مسیر ادبیات مردمپایه تعریف میکند، نه از مسیر تبلیغات دولتی.
این وجه، مهمترین عامل تفاوت سنت تقریظ با مدلهای پرهزینه و کماثر روایتسازی دولتی در کشورهای دیگر است. تقریظ به کتاب، اعتبار روایی میدهد چون «کتاب»، رسانه پایدار حافظه جمعی است.
بخش زیادی از کتابهای تقریظشده، آثار نویسندگان بزرگ و مشهور نیستند؛ بلکه «روایتهای حاشیهای» از زنان، رزمندگان ساده، پرستاران، خانوادههای شهدا یا حتی کارمندان گمناماند.
تقریظ برای این افراد چند اتفاق مهم میسازد:
آنان را از گمنامی بیرون میآورد.
اعتمادبهنفس نویسندگی ایجاد میکند.
انگیزهای برای ادامه مسیر میدهد.
و از همه مهمتر: «بازار نشر» را قانع میکند که روی نویسنده تازهکار سرمایهگذاری کند.
به بیان دیگر، تقریظ کارکرد استعدادیابی فرهنگی دارد؛ آن هم در سطحی که در هیچ فرهنگستان، وزارتخانه یا دانشگاهی ممکن نیست.
یکی از مشکلات بازار نشر ایران، خاموشبودن کتابهاست. کتاب منتشر میشود، در قفسه مینشیند و بهندرت به رویداد تبدیل میشود.
اما تقریظ، خود یک رویداد فرهنگی میسازد:
مراسم رونمایی
پوشش رسانهای
گفتوگو با راوی
پادکستها و مستندها
موج مطالعه عمومی
این الگو کتاب را از «محصول» به «رخداد» تبدیل میکند؛ رخدادی که در ذهن و حافظه مخاطب میماند و «اثر فرهنگی» میسازد، نه فقط فروش.
اما در کنار همه فرصتها، سنت تقریظ تهدیدهای واقعی و جدی هم دارد و اگر این تهدیدها دیده و مدیریت نشوند، کل ظرفیت این ابزار بهتدریج تضعیف میشود.
تقریظ، بهخاطر اثر جدیاش بر فروش، به یک «مزیت اقتصادی» تبدیل شده است. همین امر، دو خطر ایجاد میکند:
۱. انگیزههای نادرست نزد ناشران و نویسندگان
عدهای نه برای تولید اثر عمیق، بلکه برای «جلب تقریظ» کتاب مینویسند.
۲. بازار سیاه موضوعات
برخی ناشران، بدون توجه به اخلاق حرفهای، فقط موضوعاتی را میپذیرند که احتمال تقریظشان بیشتر باشد، نه الزاما متونی که کیفیت بالایی داشته باشند.
وقتی ابزار فرهنگی تبدیل به «سود اقتصادی» شود، ارزش نمادین و معنوی آن در خطر است. بنابراین سنت تقریظ، اگر بهدرستی هدایت شود، یکی از قدرتمندترین ستونهای «راهبری فرهنگی» در جمهوری اسلامی است: هویتساز، جریانساز، روایتساز و حافظهساز. اما اگر تهدیدهای پنهان و آشکار آن مدیریت نشود، همین ابزار میتواند به مرور ،اثر خود را از دست بدهد.
آنچه لازم است، تداوم این سنت همراه با بازآفرینی راهبردی آن است؛ سنتی که نه فقط گذشته را روایت کند، بلکه بتواند نسل آینده را همراه کند و حافظه ملی را برای ساختن «ایران قوی» زنده نگه دارد.
نظر شما