آگاه: در این میدان، رسانه نه بازتابدهنده واقعیت، بلکه خود به یکی از ابزارهای اصلی تولید، تحریف و جهتدهی واقعیت بدل شد. از این منظر، جنگ رسانهای پس از غزه نه ادامه جنگ نظامی با ابزارهای نرم، بلکه یک ساحت مستقل از منازعه است که قواعد، بازیگران و منطق خاص خود را دارد.
۱. دگردیسی تاکتیکهای رسانهای دشمن
نخستین تحول قابلتوجه، تشدید و نظاممند شدن جنگ روانی است. اگر در دهههای گذشته تمرکز رسانهای دشمن عمدتا بر مشروعسازی اقدامات نظامی یا امنیتی خود بود، پس از جنگ غزه شاهد عبور از «دفاع روایی» به «تهاجم شناختی» هستیم. در این مرحله، هدف صرفا اقناع مخاطب نیست، بلکه ایجاد سردرگمی شناختی، فرسایش عاطفی و بیثباتسازی نظام ارزشی مخاطبان، بهویژه در جوامع حامی مقاومت، در دستور کار قرار گرفته است. تولید انبوه اخبار متناقض، برجستهسازی گزینشی تصاویر خشونتبار و تکرار روایتهای شبهاخلاقی از جمله ابزارهای این جنگ روانیاند.
دومین تغییر مهم، بهرهگیری هدفمند از اینفلوئنسرها و کنشگران غیررسمی رسانهای است. برخلاف رسانههای سنتی که بهطور مستقیم با دولتها یا نهادهای قدرت پیوند دارند، اینفلوئنسرها با سرمایه «اعتماد اجتماعی» و «صمیمیت ظاهری» عمل میکنند. دشمن با استفاده از این چهرهها، روایتهای خود را در قالب تجربه شخصی، دغدغه انسانی یا حتی طنز و سرگرمی عرضه میکند. این امر موجب میشود پیامهای سیاسی و ایدئولوژیک در لایهای غیرسیاسی پنهان شوند و مقاومت مخاطب در برابر آنها کاهش یابد.
سومین تاکتیک، ساخت روایتهای معکوس است؛ یعنی جابهجایی جایگاه قربانی و متجاوز. در این چارچوب، خشونت ساختاری و نظاممند رژیم اشغالگر به حاشیه رانده شده و تمرکز بر واکنشهای دفاعی یا کنشهای مقاومت، بهعنوان «منبع اصلی بیثباتی» بازنمایی میشود. این روایت معکوس، نهتنها در رسانههای خبری، بلکه در محصولات فرهنگی، گزارشهای حقوق بشری گزینشی و حتی متون دانشگاهی نفوذ یافته است.
۲. «جبهه وسیع دشمن»: شبکهای فراتر از رسانه
مفهوم «جبهه وسیع دشمن» اشاره به شبکهای چندلایه و درهمتنیده از بازیگران دارد که فراتر از رسانههای خبری کلاسیک عمل میکنند.
نخستین لایه، رسانههای اصلی غربیاند که همچنان نقش مرجعیت خبری را در سطح جهانی ایفا میکنند. این رسانهها با تعیین دستور کار (Agenda Setting) و چارچوببندی (Framing)، افق ادراک مخاطب را محدود میسازند؛ حتی سکوت آنها درباره برخی جنایات، خود شکلی از کنش رسانهای محسوب میشود.
لایه دوم، شبکههای اجتماعی پلتفرممحور هستند. این پلتفرمها با الگوریتمهای غیرشفاف، حذف یا محدودسازی محتوا و برچسبگذاریهای جهتدار، به بازیگر فعال جنگ رسانهای تبدیل شدهاند. آنها نه صرفا میزبان محتوا، بلکه تنظیمکننده میدان دیدهشدن و نادیدهماندناند. در این فضا، «قدرت الگوریتم» جایگزین «قدرت سردبیر» شده است.
لایه سوم، نهادهای بهظاهر فرهنگی، هنری و حقوق بشریاند که با ادبیات بیطرفی و انساندوستی، روایتهای خاصی را بازتولید میکنند. گزارشها، جشنوارهها، بیانیهها و پروژههای پژوهشی این نهادها اغلب واجد سوگیریهای ساختاریاند، هرچند در ظاهر از زبان ارزشهای جهانی
سخن میگویند.
لایه چهارم، روشنفکران وابسته یا همسو هستند که در دانشگاهها، اندیشکدهها و رسانههای تحلیلی فعالیت میکنند. این گروه با تولید مفاهیم، چارچوبهای نظری و تفسیرهای بهظاهر پیچیده، به عقلانیسازی روایت مسلط کمک میکنند. نقش آنها نه تبلیغ مستقیم، بلکه مشروعسازی معرفتی است.
در نهایت، برخی دولتهای عادیساز نیز بخشی از این جبههاند. این دولتها با استفاده از رسانههای منطقهای و دیپلماسی عمومی، تلاش میکنند مقاومت را بهعنوان مانعی برای «ثبات»، «توسعه» و «صلح» معرفی کنند و افکار عمومی خود را برای پذیرش نظم مطلوب دشمن آماده سازند.
۳. چرا جنگ رسانهای امروز «هستیشناختی» شده است؟
توصیف این جنگ بهعنوان «هستیشناختی» از آن روست که نزاع دیگر صرفا بر سر مرز، قدرت یا منافع نیست، بلکه بر سر تعریف «بودن» و «حق زیستن» است. در جنگ رسانهای پس از غزه، مسئله این است که چه کسی حق دارد خود را قربانی بداند، چه کسی شایسته همدلی است و اساسا کدام زندگی «قابل سوگواری» محسوب میشود. این سطح از منازعه، مستقیما با لایههای عمیق هویت، معنا و ارزشهای بنیادین انسانی گره خورده است. از سوی دیگر، حذف یا بیاهمیتسازی رنج فلسطینیان در روایتهای مسلط، نوعی انکار هستی نمادین است؛ گویی اگر رنجی روایت نشود، وجود ندارد. در مقابل، مقاومت نیز صرفا برای بقا در میدان نظامی نمیجنگد، بلکه برای بقا در میدان معنا و حافظه جمعی تلاش میکند. به همین دلیل، جنگ رسانهای به نبردی بر سر «وجود در تاریخ» و «ثبت در حافظه جهانی» تبدیل شده است.
در نهایت، هستیشناختی شدن این جنگ ناشی از پیوند آن با آینده نظم جهانی است. روایت پیروز، نهتنها گذشته را تفسیر میکند، بلکه امکانهای آینده را نیز محدود یا گشوده میسازد. از این منظر، جنگ رسانهای پس از غزه، نزاعی است بر سر اینکه جهان آینده بر چه ارزشها، چه روایتها و چه انسانشناسیای بنا خواهد شد و این، عمیقترین و بنیادیترین سطح هر منازعه است.
نظر شما